جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_22 *
□انتهای دژ مرزی كوت سواری
دو رزمنده كه با خود مين ضدتانك را حمل می كنند به پشت خاكريز می رسند، با عجله از خاكريز بالا كشيده و در سينه كش بيرونی آن به كمك دستهايشان دو حفره ايجاد می كنند. همزمان از بالای سر آن دو، از نوك خاک ریز به متری، لوله تانك دشمن نمايان می شود و به محض نمایان شدن لوله تانک، گلوله شليك می كند و تمام صحنه را خاك پر می نمايد.
دو رزمنده، در حالی كه دو مين را در حفره ها جای می دهند، با عجله خود را به پايين خاكريز می غلتانند و سپس سينه خيز از محل دور می شوند.
دوربين در امتداد خاكريز حركت می كند و اوضاع بچه ها را نشان می دهد. اكثر مجروحان در دل خاكريز و در پناه حفره های كوچكی افتاده اند و ناله می كنند، دسته دسته جنازه كشتگان بر سينه خاكريز افتاده، دوربين در آخر به #مرتضی_مسعودی فرمانده #گردان_مقداد می رسد. #مرتضی خطاب به بچه هايی كه در دل خاكريز پناه گرفته اند فرياد می زند.
#مرتضی: هر كی می خواد عقب نشينی كنه ياعلی، اما من، مسئولِ این گردانم؛ بايد كنار مجروح ها بمونم.
تصاوير چهره پر گرد و خاك بچه هايی كه هنوز زنده اند را می بينيم يكی سرش را به علامت مخالفت تكان می دهد، يكی پيشانی را بر روی زانوانش می گذارد. يكی در سنگر انفرادی بيشتر فرو می رود.
در يك آن رگبار موشك های كاتيوشا بر سينه كش خاكريز دژ باريدن می گيرد. دوباره همه جا را دود و آتش پر می كند. #مرتضی با پيشانی مجروح به اطراف می نگرد. ناگهان در ميان گرد و خاك انفجارها شبح رزمنده ای را از دور می بيند.
ناباورانه چشم تيز می كند تا او را شناسايی كند، رزمنده با عجله به سمت خاكريز می آيد. چشمان متحير #مرتضی همچنان خيره است و پلك نمی زند. ناگهان با صدايی لرزان، با خود می گويد: يا پيغمبر، اين #حاج_احمده، ياعلی...
#مرتضی در زير انفجارهای پی در پی به سمت #حاج_احمد می دود به محض رسيدن به او با صدايی بلند می گويد: حاجی چرا آمدی اينجا؟!
ما تصوير #حاج_احمد و #مرتضی را در ميان گرد و غبار می بينيم. #حاج_احمد همچون شير می غرد.
#حاج_احمد: چيه، چه خبر شده؟ #مرتضی: اينور تانك، اونور تانك، همه جا تانك. ده تايی ازشون زديم ولی همه آر.پی.جی زنها رو شكار كردن! گلوله آر.پی.جی نداريم، يه دونه نارنجك هم نداريم.
#حاج_احمد در حالی كه همچون شير به موازات خاكريز حركت می كند، خطاب به #مرتضی می گويد: فشنگ كلاش كه داريد؟
#مرتضی: بله، اما احدی نمی تونه سرش رو از خاكريز دژ بالا ببره، در جا پودرش می كنند!
#حاج_احمد: زودباش به بچه ها بگو هوايی شليك كنن، يالا عجله كن همه بچه ها هوايی بزنن. #مرتضی خطاب به بچه هايی كه در سينه كش خاكريز پناه گرفته اند فرياد می زند: همه هوايی تيراندازی كنيد، يالا رگبار ببنديد.
#حاج_احمد با گام هايی پرشتاب به سمت تانكی كه در نزديكی خاكريز، در آشيانه اش پارك كرده می رود، #مرتضی با عجله خود را به #حاج_احمد می رساند. #حاج_احمد به محض رسيدن به تانك خطاب به راننده آن كه در زير تانك پناه گرفته فرياد می زند: بپر بالا تانك رو روشن كن، عجله كن.
راننده تانك بيشتر در زير تانك پناه می گيرد و خطاب به #حاج_احمد می گويد: بايد فرمانده ام به من دستور بده.
#حاج_احمد با عصبانيت فرياد می زند: می گم بلند شو تانك رو روشن كن و گاز بده.
راننده تانك: تو فرمانده من نيستی، من اين كاررو نمی كنم.
#حاج_احمد ناگهان با خشم به سمت راننده كه در زير تانك پناه گرفته هجوم می برد تا دست او را بگيرد و او را بيرون بكشد، راننده تانك به سرعت در زير تانك می رود بلكه از دست حاجی فرار كند. حاجی به سمت #مرتضی هجوم می برد و در يك لحظه اسلحه را از دست او می گيرد و به سمت تانك و راننده نشانه می رود و رگباری بر روی زمين می بندد. سپس، با تمام قدرت بر سر راننده تانك فرياد می زند: بچه های مردم دارن شهيد می شن، بيا بيرون بی وجدان!
راننده تانك با وحشت از زير تانك فرياد می زند: آخه دارن می زنن، نمی شه...
#حاج_احمد: تو فقط برو تو تانك بشين و گاز بده، همين، گه گاهی هم يك گلوله شليك كن... می آی بيرون يا با اسلحه بيرون بيارمت.
راننده تانك وحشت زده و محتاط، سرش را زير تانك بيرون می آورد. ابتدا با نگاه اطراف را وارسی می كند، پس از اطمينان خاطر از اين بابت كه از ناحيه #حاج_احمد خطری او را تهديد نمی كند، با عجله بيرون می خزد و به سرعت از تانك بالا می رود و به داخل می جهد و درب آن را می بندد. همزمان تانك با صدای مهيبی روشن می شود.
#حاج_احمد در زير رگبار انفجار و خمپاره به سمت بولدوزری كه در نزديك خاكريز افتاده اشاره می كند و خطاب به #مرتضی می گويد: يكی رو بفرست اون بولدوزر رو روشن كنه و فقط تا آخر گاز بده.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_22 🌷
*تشكيل « #سازمان_پيشمردگان_مسلمان_كرد»:
در اوج تلخكامــى و مصائــب رزمنــدگان انقلاب اســلامى در غرب كشور، به ناگاه گشايشى در كار فروبسته بحران #كردستان - به دور از چشم اغيار ليبرال مسلك - به وجود آمد. تبلور عينى اين گشايش، تشكيل «#ستاد_مشــترك_عمليات_ويژه_سپا_و_ارتش» بود.
#احمد خود از جمله بانيان اصلى اين ستاد به شمار مى رفت. ستاد مزبور با مساعى مشترك رزمندگان متعهد و نخبه #ارتش جمهورى اسلامى و #سپاه غرب كشور ايجاد گرديد تا ضمن اتخاذ يك سلســله تدابير عاجل و راهگشــا، با همفكرى و معاضدت مشترك نيروهاى #ارتش و #سپاه، فرماندهان اين ستاد بتوانند سنگى را كه مجانين ليبرال در چاه #حســن_نيت نســبت به دشــمنان ملك و ملت انداخته بودند، به در آورند.
از جمله اعضاى مؤثر اين ستاد، بايد از سردار #شهيد_حاج_محمد_بروجردى، امير ســپهبد #شهيد_على_صيادشــيرازى، سردار #شهيد_ناصركاظمى، امير سرتيپ #احمد_دادبين و... و بالاخره سردار
#احمد_متوســليان نام برد. نتيجه چندين جلسه رايزنى مشــترك و مذاكرات مفصل فرماندهان ســتاد مزبور، عمدتاً به حل چند معضل كليدى، با توجه به شــرايط دســتخوش دگرگونى مناطق غرب كشور - خصوصا پس از خرابكارى هاى گســترده #هيأت_حســن_نيت _ منعطف شده بود.
🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ #مرد_غريبي_كه_هنوز_از_ياد_نرفته_است🔷️🔸️
🌼 #قسمت_22 🌼
اين همه موجب شد تا حضرت امام در جلسه با حضور رئيس جمهــور ( #آيــت_الله_خامنــه اى) و رئيس مجلس ( #هاشــمى_رفســنجانى) اعلام كند كه: «با حضور ما در آن جبهه با شرايط موجود مخالفت دارند و معتقدند كه عرب ها جنگ جدى نخواهند كرد و درگيرى بيشــتر ما باعث مى شــود كه در جبهه جنگ بــا #عراق دچار وقفه مى شــويم و در آنجا هم به جايى نرســيم». (منبع ش1 ،ص159) و در نهايت ايشان با اين امر موافقت كردند كه «اگر به طور جدى از طرف #ســوريه جنگ شد، شركت كنيم.» (همان ص 159.)
#حضرت_امام(ره) در بياناتى راهبردى در روز ۳۰ خرداد۱۳۶۱ در جمع گروه كثيرى از علما و ائمه جمعه پرده از طرح شيطانى دشمن برداشته و چنين فرمودند: «... #امريكا مى دانســت كه ما و ملت ما نســبت به #لبنان حساسيت داريم و نســبت به #اســرائيل هم از آن طرف حساسيت داريــم. اين دام را #امريكا درســت كــرد، يعنى آن نوكر خودش را فرستاد به اينكه حمله كند به #لبنان و آن همه خســارت وارد كند و آن همه جنايات. و ما مى دانيم كه اگــر ميليون ها جمعيت از بين بروند و يک مطلبى براى #امريكا حاصل بشــود و يك نفعى برسد، مى گويد همه بروند از بين. اين را ما از ابر قدرت ها شناخته ايم. آنها در فكر اين نيستند كه در #لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد و اين مستمندان و بيچارگان چه مى گذرد، آنها دنبال اين هستند كه « #صدام» را در اين طرف سر جاى خودش نگهدارند و ايران را كه از نظر آنها خيلى اهميتش بيشــتر از #لبنان و جاهاى ديگر است، براى آنها محفوظ بماند. اين نقشه اين است كه « #بگين» را وادار كند به اينكه تو حمله كن به ل#بنان، #لبنان كه تو حمله كردى، ايران حساســيت نســبت به او دارد و همه قوايــش را متمركز مى كند در اينكــه تو را از بين ببرد و اگر ايران از جنگ #عراق غافل بماند، #عراق كار خودش را انجام مى دهد و ايران در اينجا هم نمى تواند كارى بكند نقشه اين است».
#حضــرت_امام(ره) با فراســت و زيركى خويش با طرح اســتراتژى « #راه_قــدس_از_كربلا_مىگذرد» بــا تأكيد بر اولويت جبهه جنگ با #عراق و مقدم داشــتن آن و درك اين مهم كــه ايران توان جنگ هم زمــان در ۲ جبهه را ندارد، دستور بازگشت نيروهاى بلاتكليف از #سوريه را صادر فرمودند.
🆔️ @javid_neshan
⚘ #برادراحمد_به_روایت_احمدمتوسلیان⚘
⚘ #قسمت_22 ⚘
...نتیجه این شد که ایشان به #ارتش دستور داد مرا بگیرند و به زندان ببرند. من به #فروهر گفتم: آقای فروهر! بین #ارتش و #سپاه با این دستور اصطکاک به وجود میآید. نکنید این کار را... مطمئن باشید که دارید با #سپاه رو در رو میشوید. بالاخره با دوندگی فراوان ما، ناچار شدند نورچشمی آقای #فروهر را به دادگاه تحویل بدهند. بعد همین آقایان هیئت، حسن نیت به خرج دادند و او را آزاد کردند. الان میدانید #عبدالرضا_فقیه چه کاره است؟ او معاون #عبدالرحمن_قاسملو، سرکردهی #حزب_دموکرات شده است.
با اجرای برنامههای این هیئت، عملاً روند اوضاع به جایی منتهی شد که تمام اولیای امور مملکت از آیندهی #کردستان ناامید شدند و همه مطمئن شده بودند که دیگر جدایی #کردستان از کشور قطعی است و در آیندهای نزدیک، ایران استانی به نام #کردستان نخواهد داشت. بار دیگر همهی پادگانها تحت محاصرهی اشرار قرار گرفت. ما از نزدیک میدیدم که چگونه همان وضعیت سابق، از نو در حال تکرار شدن است.
ادامه دارد...
·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🆔️ @javid_neshan
·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_22 🌴
... از زمان حضور در #کامیاران، #بنیصدر به ستاد مشترک #ارتش در #کرمانشاه نامه داده بود که شما یک پوکه هم به #سپاه ندهی این عین عبارت نامهاش بود.
ما هم میخواستیم در روستایی عملیات انجام دهیم اما مهمات نداشتیم. تعدادی از بچههای حزباللهی ستاد مشترک #ارتش با ما راه آمدند، آنها دور از چشم همه یک جعبه مهمات به ما دادند. ما با یک جعبه مهمات عملیات کردیم ۲۰کیلومتر لابهلای #ضدانقلاب رفتیم و در روستای #ماویان عملیات کرده و آن روستا را به تصرف خود درآوردیم.
همان موقع نیروهای #ارتش در #کامیاران مستقر بودند، آنها حتی توپ ۱۰۵میلیمتری داشتند. ما در آن روستا در محاصره دشمن افتادیم. ۱۲ نفر از بچهها دستگیر شدند، با شکنجه و وضعیت فجیعی بچهها را به شهادت رسانده بودند. ۸_۷ جنازه را داخل وانت ریخته و جلوی سپاه آورده بودند. داستان عجیبی بود.
یکی از بچههای ما به فرمانده پایگاه #ارتش گفته بود با توپهایتان بچههای ما را حمایت کنید، آنها در محاصره هستند. فرمانده گفته بود بروید به #آقای_بهشتی بگویید که شما را حمایت کند. بچههای کادر #ارتش که آنجا بودند با آن فرمانده درگیر شده بودند و ۲۴ساعت بعد دیگر فرمانده آنجا وجود نداشت.
#بنیصدر از #حاجاحمد ناراحت بود او میخواست بیاید #مریوان را بگیرد.
_اما هیچوقت به #مریوان نیامد؟!
ظاهراً نمایندهاش را فرستاد اما بچهها او را به شهر راه ندادند. من در #مریوان بودم اما این را ندیدم عمده صحبتهای من از روی یادداشتهایی است که از آن زمان دارم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_22 🍀
...صحنه عجیبی بود. #حاجاحمد یک ساعتی سخنرانی کرد. مردم هم نگاه میکردند که این شخص کیست که با این ابهت صحبت میکند!؟ دورتادورش را هم آدم گرفته و نعره میزد. این چه میگوید!؟ اینها چرا چنین میکنند!؟
شبی که به #سوریه رفتیم در هواپیما قبل از پیاده شدن بچهها، حاجی سخنرانی کرد. همان موقع هم بچهها را به زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها) فرستاد. بچهها هم تشنه زیارت بودند. حاجی هم که اجازه داده بود. بچهها پایین آمدند. مسئولین کشور #سوریه نمیخواستند چنین اتفاقی بیفتد. #حاجاحمد هم همراه بچهها آمد. آن منطقه شیعه نشین بود و انگار جلوی خانهها سراسر دیوار کشیده بودند. #سوریها از پیاده شدن بچهها از ماشین جلوگیری میکردند و تا خود زینبیه اسکورت میکردند تا بچهها منظم بروند و برگردند. چند کیلومتر مانده به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) بچهها از ماشین ریختند پایین و رفتند به سمت حرم. حالا ساعت ۱ الی ۱۲ شب بود. بچهها شروع کردند به شعار دادن که: یاایهاالمسلمون، اتحدوا اتحدوا. الموت للاسرائیل الموت للامریکا. صدای بچهها در شهر پیچید. مردم هم از خانههایشان بیرون آمدند و دیدند اینهمه آدم با لباس نظامی در خیابان هستند. متوجه شدند که ما ایرانی هستیم. آنها هم خوشحال شده و به ما پیوستند. کسی نمیتوانست جلوی بچهها را بگیرد. شعار میدادند و حرکت میکردند. #حاجاحمد به بچهها روحیه میداد. تا صبح در زینبیه ماندیم. #ارتش_سوریه سعی میکرد مردم قاطی ما نشوند بهطوریکه حرم را قرق کردند. اما بچهها رعایت نمیکردند.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯