🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_17 🌴
... من در عملیات #دزلي نبودم اما دوستان که بودند میگویند: #حاجاحمد نیروها را بر میدارد و به نقطهی مرزی میبرد.
تدبیر را ببینید!
نزدیک ترین افراد به #حاجاحمد مثل #رضا_دستواره، هیچکدام نمیدانند #حاجاحمد آنها را کجا میبرد. در زمان جنگ اگر فراندهان توجیه نمیشدند و نمیدانستند کجا دارند میروند اصلا عملیات نمیآمدند و قبول نمیکردند، اما آن موقع کاری نداشتند که #حاجاحمد آنها را کجا میبرد.
آنها به #حاجاحمد اطمینان داشتند و شیفتهی او بودند. میگفتند #حاجاحمد هرجا برود ما با او میرویم.
وقتی #حاجاحمد به سمت مرز میرود همه فکرمیکنند به عملیات برون مرزی و داخل خاک عراق میروند. بعد حاجی میآید و دور میزند و بالای سر #دزلي میرسد.
_گرفتن توپخانه دشمن در عملیات #فتحالمبين کار کمی نبود؟
#حاجاحمد در اولین جلسهای که با یکسری از فرماندهان #سپاه و #ارتش
داشت این موضوع توپخانه را مطرح کرد، تازه آن هم با این امکانات کم و محدود. متاسفانه تعدادی از حضار جلسه به این طرح #حاجاحمد خندیدند.
_شما در جلسه حضور داشتید؟
بله. تنها کسی که بلافاصله دست #حاجاحمد را گرفت و از طرح او حمایت کرد #شهید_حسن_باقری بود. #شهید_باقری این طرح را جا انداخت. بعد جلساتی با ردههای بالاتر بود مثل خود آقا محسن که من در آن جلسات نبودم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_18 🌴
_من شنیدم آقای #محسن_رضایی هم با این طرح مخالف بوده؟
مخالف نبوده باورش نمیشد، ۲۴کیلومتر نفوذ در عمق مواضع دشمن شوخی نیست. در جاهایی باید از فاصلهی ۲۰-۳۰ متری تانک دشمن عبور میکردیم. در شناساییها خیلی چیزها دستگیرمان شد. من خودم از کسانی بودم که در شناساییها بودم. شهیدان #چراغی، #قجهای، #وزوایی، #عباس_کریمی و... حضور داشتند.
#شهید_عباس_کریمی بهعنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ نیرویی برای شناسایی نداشت. نیروهایی که با او همکاری میکردند همه فرمانده گروهانها و فرمانده گردانها بودند.
ما برای شناسایی آن ۲۴کیلومتر چند شب رفتیم و برگشتیم تا به تپههای علیگرهزد رسیدیم. شبهای اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم مسیری را تا جایی میرفتیم که برای برگشت به روز نخوریم.
اما شب آخر نزدیک توپخانه دشمن ماندیم نیمساعت از اذان صبح گذشته بود که به توپخانهی دشمن رسیدیم. اگر میخواستیم برگردیم بهروز میخوردیم. آن روز را آنجا ماندیم، شبش برگشتیم و به عقب آمدیم. در این شناساییها با خیلی چیزها برخورد کردیم رودخانههای فصلی که آب نداشت و ممکن بود بر اثر اصابت کف پای بچهها با آن شنها دشمن را متوجه کند.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_19 🌴
_برای حل این مشکل چه کردید؟
اولین رودخانه را نرفتیم و برگشتیم #شهید_وزوایی گفت: باید با خودمان موکت ببریم. مقداری موکت تهیه کردیم. به اولین رودخانه که رسیدیم آن را پهن کردیم. از روی موکت عبور کردیم تا پاهایمان با شنهای کف رودخانه برخورد نکند. شب عملیات هم گردان را با پهن کردن موکت از کف رودخانه عبور دادند. من با بچهها نبودم، چند شبِ عملیات #حاجاحمد مرا بهعنوان جانشین #گردان_مالک قرارداد (با حفظ سمت هایی که داشتم؛ مسئول تخریب، مسئول مهندسی و در کار شناسایی بودم)
آقای #علیرضا_شهبازی جانشین فرمانده #گردان_کمیل بود. ایشان در دقایق اولیه عملیات به شهادت میرسد.
در آنجا نیروهای #ارتش و #سپاه ادغامی بودند، عملیات مشترک بود. در سطح قرارگاههای #نصر و #فتح بحث این بود که شب عملیات چه کسی فرماندهی نیروها را برعهده بگیرد؟!
نمیشد نیرویی که در قالب یک گردان #ارتش و یک گردان #سپاه است دو فرمانده داشته باشد. هم باید یک مسیر را میرفتند، در یک نقطه عملیات میکردند، و یک جا به دشمن میزدند. لذا نیاز به فرماندهی واحد داشت، با دو فرمانده نمیشد.
#حاجاحمد مشکل را حل کرد. دوستان ارتش میگفتند ما باید فرمانده باشیم و سپاهیها میگفتند ما باید باشیم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_20 🌴
...#حاجاحمد گفت: هر فرمانده گردانی که در عملیات حضور پیدا کرد فرماندهیکل نیروها را دارد.
هرچند در #ارتش بچههایی بودند که بسیجیوار عمل میکردند. امروز #ارتش فرق کرده و ما #ارتش قدرتمندی داریم اما آن موقع مشکلات اینچنینی وجود داشت. سازمان #ارتش برای خودش تعریفی داشت، شب عملیات فرمانده گردان و فرمانده تیپ از کجا باید نیروهایش را هدایت کند. قوانین جنگ کلاسیک بود.
ساختار سازمانی #ارتش با شکل جنگیدن ما فرق میکرد. جنگ کلاسیک معمولاً در روز و صبح زود انجام میشود. تانکها جلو میروند، نیروها پشت تانک رفته و هلیکوپتر از بالا مواضع دشمن را میزند. هواپیماها هم عقبه دشمن را میزنند. حالا #ارتش میخواست خودش را با شکل جنگیدنی وفق دهد که تابهحال تجربه نکرده. کسی که چهار سال در دانشکده علوم و فنون #ارتش درسخوانده که این چیزها را نمیفهمد.
چنین جنگی برای آنها معنا نداشت برای آنها فرمانده لشکر و جایگاه، تعریفشده است. مشخص است که از کجا باید نیروی خودی را به سمت نیروی دشمن هدایت کند. در مورد فرمانده تیپ و فرمانده گردان هم همینطور.
آخر سر برحسب چارت سازمانی #ارتش فرماندهانشان نیامدند و فرماندهی همان گردانهای #سپاه، فرماندهی نیروها را عهدهدار شدند.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_21 🌴
_فرماندهان #سپاه از طرح گرفتن توپخانه مطلع بودند؟
وقتی امام میگوید سلسلهمراتب و اطلاعات از فرماندهی رعایت شود، #حاجاحمد خیلی بیشتر از خیلیها این مسائل را رعایت میکرد. منتها یک جاهایی #حاجاحمد میدید خلاف مسیر امام و مسیر انقلاب است. آنهم در دولت موقت و #دولت_بنیصدر این اتفاق میافتاد. بعد از #بنیصدر که این مسائل هم حل شد.
_ #حاجاحمد یکسری درگیری هم با #دولت_بنیصدر داشت آیا شما هم در جریان کار بودید؟
قبل از انتخابات ریاستجمهوری ( #بنیصدر) ما با #حاجاحمد جلسهای داشتیم #حاجاحمد در ۴۰_۴۵ دقیقه وضع انتخابات را تحلیل و #بنیصدر را کاملاً معرفی کرد. گرایشها، رفتارها و اهداف آمریکایی بودن #بنیصدر را تشریح کرد. #حاجاحمد جمع ما را آگاه کرد. بعد از این داستان ما تمام تحلیلهای #حاجاحمد را لحظه به لحظه در جامعه و اداره کشور میدیدیم. او آیندهنگری خوبی داشت و روانشناس خوبی بود. راحت میتوانست آدمها را بشناسد.
#حاجاحمد اغلب با وانت تویوتا این طرف و آن طرف میرفت. ماشین دیگری که نبود اگر هم بود حاجی با وانت تویوتا میرفت. اگر سه نفر میخواستن با وانت بروند اینطور نبود که #حاجاحمد جلو بنشیند. اگر یک بسیجی و یک سرباز وظیفه هم بودند حاجی آنها را جلو مینشاند و خودش عقب میرفت.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_22 🌴
... از زمان حضور در #کامیاران، #بنیصدر به ستاد مشترک #ارتش در #کرمانشاه نامه داده بود که شما یک پوکه هم به #سپاه ندهی این عین عبارت نامهاش بود.
ما هم میخواستیم در روستایی عملیات انجام دهیم اما مهمات نداشتیم. تعدادی از بچههای حزباللهی ستاد مشترک #ارتش با ما راه آمدند، آنها دور از چشم همه یک جعبه مهمات به ما دادند. ما با یک جعبه مهمات عملیات کردیم ۲۰کیلومتر لابهلای #ضدانقلاب رفتیم و در روستای #ماویان عملیات کرده و آن روستا را به تصرف خود درآوردیم.
همان موقع نیروهای #ارتش در #کامیاران مستقر بودند، آنها حتی توپ ۱۰۵میلیمتری داشتند. ما در آن روستا در محاصره دشمن افتادیم. ۱۲ نفر از بچهها دستگیر شدند، با شکنجه و وضعیت فجیعی بچهها را به شهادت رسانده بودند. ۸_۷ جنازه را داخل وانت ریخته و جلوی سپاه آورده بودند. داستان عجیبی بود.
یکی از بچههای ما به فرمانده پایگاه #ارتش گفته بود با توپهایتان بچههای ما را حمایت کنید، آنها در محاصره هستند. فرمانده گفته بود بروید به #آقای_بهشتی بگویید که شما را حمایت کند. بچههای کادر #ارتش که آنجا بودند با آن فرمانده درگیر شده بودند و ۲۴ساعت بعد دیگر فرمانده آنجا وجود نداشت.
#بنیصدر از #حاجاحمد ناراحت بود او میخواست بیاید #مریوان را بگیرد.
_اما هیچوقت به #مریوان نیامد؟!
ظاهراً نمایندهاش را فرستاد اما بچهها او را به شهر راه ندادند. من در #مریوان بودم اما این را ندیدم عمده صحبتهای من از روی یادداشتهایی است که از آن زمان دارم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_23 🌴
_خاطره از #حاجاحمد در فتح #خرمشهر دارید؟
قبل از اینکه #عملیات_بیتالمقدس آغاز شود جلسهای را با #حاجاحمد در #قرارگاه_کربلا داشتیم. فرماندهان #ارتش و #سپاه هم حضور داشتند. آنها در مورد نداشتن امکانات و مهمات بحث میکردند. #حاجاحمد عصبانی شد و از جای خودش بلند شد و گفت:
یعنی چه؟ چه میخواهید بگویید؟ یعنی بنشینیم و دشمن بیاید و هر کاری میخواهد انجام دهد؟
همه ساکت شدند. گفتند: یادتان رفت امام در ف#تحالمبین چه گفت؟
#عملیات_بیتالمقدس انجام شد. مسیر #حاجاحمد به سمت #خرمشهر نبود. مسیر #حاجاحمد جایی بود که جاده مواصلاتی #عراق به #خرمشهر را وصل میکرد. قطعا هم آن جاده برای دشمن خیلی اهمیت داشت و لذا دشمن هم عمده قوایش را در آنجا متمرکز کرده بود.
ما در مرحله اول کنار جاده آسفالته #اهواز_خرمشهر آمدیم. قرار نبود در آن تاریخ عملیات شود. #حاجاحمد به جلسه رفته بودند و ظاهراً بیسیمهای #عراقیها را شنود کرده بودند. #عراق داشت تحرکاتی انجام میداد و قصد داشت خودش را به #کارون بچسباند.
اگر #عراق به #کارون میچسبید، کار خیلی سخت و دشوار میشد. ما باید تا جاده آسفالته ۱۰کیلومتر پیادهروی میکردیم.
قطعا اگر در آن شرایط میخواستیم بجنگیم موفق نمیشدیم و با تلفات سنگینی مواجه میشدیم.
من ساعت سه بعدازظهر متوجه شدم عملیات است. رفتم از حاجی سرنیزه بگیرم. مسئولیت تخریب را به عهده داشتم.
#حاجاحمد گفت: در این موقعیت از من سرنیزه میخواهی؟ او را از خود دشمن بگیر.
من همینطور که ایستاده بودم گفتم: حاجی بالاخره من باید از میدان مین عبور کنم تا بتوانم از دشمن سرنیزه بگیرم!!!
#حاجاحمد خندید.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_24 🌴
_من شنیدم در #بیتالمقدس یکسری از نیروها سلاح نداشتند!!
بله خیلی از بچهها سلاح نداشتند اردیبهشت اوج گرمای جنوب و حداقل دما ۵۰درجه بالای صفر بود. اما خیلی از بچهها قمقمه نداشتند. اگر هم داشتند در ۱۸کیلومتر پیادهروی در شب و در گرما عطش پیدا کرده بودند. آنهایی هم که قمقمه داشتند، حتما در ۳_۴کیلومتر اولیه آب آن ته کشیده بود.
شب اول که ما به جاده رسیدیم یگانهای سمت چپ و راسته ما که باید عمل میکردند نتوانستند خودشان را به جاده برسانند. خیلیها به #حاجاحمد اصرار داشتند که عقب بیاید اما او آینده را میدید. من شب پشت جاده آسفالت #اهواز_خرمشهر بودم که #حاجاحمد با من تماس گرفت. خدا رحمت کند #شهید_احمد_بابایی فرمانده #گردان_مالک مجروح شده بود. قبل از او #علیرضا_شهبازی فرمانده این گردان بود، که شهید شده بود. من شب عملیات با #گردان_مالک بودم. #حاجاحمد با من تماس گرفت و گفت بچههای #بابایی را بردار و به آن طرف جاده برو.
#حاجاحمد میدانست وقتی هوا روشن شود آنها بلافاصله پاتک میکنند. باتوجه به نبود امکانات و آتش و... امکان از بین رفتن بچهها وجود داشت. بچهها را برداشتیم و آن طرف جاده رفتیم. برای انهدام نیروهای دشمن در یکی دو ساعت اول حدود ۶۰۰_۷۰۰ نیروی #عراقی را اسیر کردیم. تعدادی تلفات هم به آنها وارد کردیم و پیشروی کردیم. یکدفعه دیدیم نزدیک صبح است و کلی در مواضع دشمن جلو رفتیم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_25 🌴
...درنهایت من مجروح شدم و تیری به دستم خورد و از طرف دیگر خارج شد. استخوان دستم را شکست خونریزی داشت در انتهای کار دو نفر بودیم که عقب آمدیم بخشی از نیروهایمان اسرا را به عقب آورده بودند. بخشی مجروح و بخشی هم شهید شده بودند.
ما دو نفر از زیر آتش دشمن عقب آمدیم. دشت صاف بود. دشمن از فاصله چند کیلومتری کالیبرها و ضدهواییها را گرفته بود و به سمت نیروهای ما میزد. حجم آتش آنقدر زیاد بود که تیرها بوتههای علف روی زمین را درو میکرد. به این شکل توانستیم به عقب بیایم. من از جاده آسفالت به این طرف آمدم. دیدم #حاجاحمد پشت خاکریز است. دستم را در جیبم مخفی کردم.
او مرا نگاهی کرد و گفت: مگر اینجا خانه خاله است؟! دستت را از جیبت در بیاور.
نمیخواستم حاجی بفهمد مجروح شدهام. کمی جابهجا شدم. دفعه دوم که داد زد من بر اثر خونریزی زیاد بیهوش شدم. داخل کفشم پر از خون شده بود. #حاجاحمد متوجه مجروحیتم شد. در همان حالت هم تنها صدای #حاجاحمد را میشنیدم که میگفت: آتش بریزید.
بعد هم خود حاجی تعریف میکرد که توپخانه بعد از شلیک ۱۰گلوله اعلام کرد که دیگر مهمات ندارد. وقتی چشمم را باز کردم روی برانکارد در انرژی اتمی بودم. هواپیمای عراقی چنان از روی سرم شیرجه زد که حس کردم هواپیما سر مرا هم برد. چند ساعت زیر بمباران بودم، سپس مرا با هلیکوپتر انتقال دادند.
مرا با C۱۳۰ اصفهان بردند و عملام کردند. تا دو ساعت بیمارستان بودم. میخواستم برو،م بیمارستان لباس نمیداد، مرخص نمیکرد. با همان لباس بیمارستان به خیابانهای اصفهان آمدم. بچههای گشت ثارالله را در آنجا دیدم. داستان را گفتم آنها یکدست لباس آوردند و ما پوشیدیم. سپس به فرودگاه آمدم و با هواپیمای C۱۳۰ که مجروحین را میآوردند به هر شکلی که بود به #اهواز برگشتیم. پول هم نداشتم که بتوانم از #اهواز تا یک جایی بروم. پیاده راه افتادم که دیدم آمبولانس کنارم ترمز کرد. رانندهاش آشنا بود، مرا شناخته بود. سوار شدم. خدا مرا به منطقه رساند. وقتی #حاجاحمد با آن شرایط مرا دید خیلی خوشحال شد. کلاً نسبت به نیروهایی که با او کار میکردند مهربان بود. وقتی ترکش به ران پایش خورد اصلا عقب نرفت. نیروهایش را هم مثل خودش تربیت کرده بود.
دیدم #حاجاحمد یکی دیگر از بچهها را به طور موقت بالای سر بچههای تخریب گذاشته که با بازگشت من، او هم رفت.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_26 🌴
_در سفر به #سوریه و #لبنان هم حضور داشتید؟
ما دو سه نوبت به #لبنان رفته و برگشته بودیم. ما رفته بودیم عملیات کنیم برای کار دیگری که نرفته بودیم. #حاجاحمد هم تاکید داشت ما امکانات #صهیونیستها را شناسایی کنیم. شناسایی کردیم دیدیم زیاد از مین و غیره استفاده نکردهاند. بیشتر از چشمهای الکترونیکی استفاده میکردند. آنها را شناسایی کردیم. آنها چند سری چشم الکترونیکی داشتند. سری اولش طوری بود که اگر کسی از جلوی چشمها عبور میکرد آژیر قرمزی به صدا درمیآمد، بار دوم پروژکتور روشن میشد، بار سوم انفجار انجام میشد و...
#اسرائیلیها پیشبینی کرده بودند که اگر حیوانی از آنجا عبور کرد کل سیستمشان بههم نخورد. البته سیمخاردار هم گذاشته بودند. ما باید سیمخاردارها را جابهجا میکردیم تا از آنها عبور کنیم. ما آیینههایی را تعبیه کرده بودیم که لبه نداشت و اریب بود. ما با این آیینه نمیگذاشتیم نور رد شود، یا چراغ روشن شود، یا انفجار صورت بگیرد.
شب عملیات بچههای تخریب میتوانستند به این ترتیب بروند و چشمها را یکی پساز دیگری خنثی کنند در پادگان زبدانی موردی پیشآمد.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_27 🌴
_خاطره خاصی از سفر به #سوریه دارید؟
ما تعدادی توپ از #سوریه خریداری کرده بودیم. #حاجاحمد گلوله آرپیجی درخواست کرد. چون #اسرائیلیها اصلا لشکر پیاده ندارند و همه لشکرهایشان زرهی است. لذا گلولهی آرپیجی خیلی کارایی داشت. یکسری وسایل هم ما میخواستیم که به #حاجاحمد گفته بودیم.
در یک جلسهای که #آقای_ولایتی، #حاجاحمد، #تقی_رستگار، #شهید_دستوار و یکی دو نفر دیگه با مسئولین سوریه حضور داشتیم، مترجم هم ترجمه میکرد.
به #حاجاحمد گفتند: چند گلوله آرپیجی میخواهی؟
ایشان گفت: پنجاه هزار قبضه.
یکدفعه #رفعتاسد خشکش زد. او فرمانده کل نیروهای مسلح #سوریه بود.
او یکبار دیگر سؤال را پرسید و باز #حاجاحمد گفت: پنجاه هزار تا.
#رفعتاسد گفت: ما در کل انبارهای #سوریه پنجاه هزار تا آرپیجی نداریم!
#حاجاحمد خندهای کرد و به مترجم گفت: به او بگو بسیجیهای ما در یک روز فقط ۵۰هزارتا گلوله آرپیجی میزنند.
شاید یکی از دلایل اسیر شدن او سخنرانی تندش در پادگان زبدانی بود.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_28 🌴
_روز آخری که #حاجاحمد را دیدید یادتان هست؟
همان لحظه که #حاجاحمد و دیگر دوستان رفتند.
_دلیل رفتنشان را نفهمیدید؟
حاجی رفت که گزارشی برای حضرت امام تهیه کند. او دنبال این داستان بود و یکی از آرزوهایش این بود. امروز هم خیلی راحت میشود این حرف را زد. با صحبتی که مقاممعظم رهبری در نماز جمعه کردند خیلی راحت میشود گفت که ما برای آوردن چند کاغذپاره از کنسولگری ایران به #لبنان نرفتیم، ما برای شناسایی و جنگ رفته بودیم. شما در ادامه صحبت مقاممعظم رهبری که چندی پیش در نمازجمعه انجام دادند میتوانید کاملاً شفاف کنید و بگویید که هدف از رفتن بچههای ما به #سوریه و #لبنان چه بوده. #حاجاحمد برای تهیه گزارش رفت.
فرمانده گردانهایی که با #حاجاحمد کار میکردند هم همینطور بودند. قبل از #فتحالمبین جلسهای در حد سه قرارگاه برگزار شد. ما جایی نشسته بودیم که صحبتهایشان را میشنیدیم. #شهید_حسن_باقری کالک نقشه را کشیده بود و آن را جلد کرده بود (با مشمع). همه آن را کشیدند و خندیدند. گفتند #باقری با سفرهاش آمده و حالا ناهار بیاورید. این را جدی نگرفتند اما زمانیکه موانع زیاد شد و احتمال نفوذ در مواضع دشمن نمیرفت مجبوراً افراد به عکس هوایی و این کالکها تن دادند.
*پایان*
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿