eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * به سمت بولدوزر می دود، رزمنده هايی كه در سينه كش خاكريز پناه گرفته اند همچنان هوايی شليك می كنند. تانك با صدای مهيبی در جا پی در پی گاز می دهد و گاه گاه گلوله ای شليك می كند. ناگهان بر اين حجم صدای متراكم، صدای گوشخراش بولدوزر نيز افزوده می شود. و در حالی كه می دود، خطاب به نيروها فرياد می كشد: برادرهای من! شما به سلاحی مجهزيد كه تموم تسليحات مدرن شرق و غرب از مقابله باهاش عاجزن و اون؛ الله اكبرِ ... کلید فتح و مظهر قدرت نمایی جهانی انقلابتون الله اکبرِ... با توكل به خدا، همه با من بگن الله اكبر! رزمنده ها پی در پی گلوله شليك می كنند و الله اكبر می گويند. در محوطه پشت خاكريز دژ، غوغايی به پا شده: تانك شليك می كند، بولدوزر گاز می دهد، هياهوی الله اكبر همه جا را پر كرده، نخستين تانك پيشتاز و زرهی دشمن كه از سينه كش دژ در حال بالا كشيدن است، درست در خط الرأس خاک ریز منفجر می شود! مین ضد تانک کاشته شده تانك را منهدم كرده است. در ميانه نعره های تكبير نيروها و انبوهی دود و غبار، ديگر تانك ها متوقف شده، به سرعت دور زده، عقب می كشند. نيروها با قوت قلب مضاعف از خاكريز بالا آمده با رگبار كلاش و فرياد تكبير دشمن فراری را بدرقه می كنند. تصوير خاكريز غبارآلود، حل می شود در تصوير درشت دستنوشته و صدای فريبا كه آخرين سطور را می خواند. فريبا: شهيد فرمانده گفته بود؛ سنگين ترين پاتك سپاه سوم دشمن رو، برادرهای ما فقط با مهمات الله اكبر دفع كردند. الله اكبر! □خانه حميده نيما، جوانی بسيار خوش تيپ و خوش لباس مجموعه دست نوشته ها را كه انگار خوانده، به جلوی حميده و فريبا پرتاب می كند. دست نوشته ها بر روی ميز پخش می شود. نيما با لحن عصبانی و تمسخرآميز می گويد: اينا ديوونه ان، ديوانه هايی كه بايد تو بيمارستان بستری بشن. همه اين نوشته ها تبليغاتيه، نويسنده اين حوادث هم عين خود همون ها ديوونه بوده. آخه معنی نداره، اين كه يه مشت انسان به جون همديگه بيفتن و همديگه رو تيكه پاره كنن، كجاش با ارزش و حماسه اس؟ حماسه، شكافتن هسته اتمه، فرستادن يه ماهواره غول پيكر به فضا است. شماها احساساتی شديد، به مسائل، منطقی و دقيق نگاه نمی كنيد. كل ماجرا اين بوده كه رژيم ايران قصد صادر كردن آشوب و انقلاب رو به كشورهای همسايه داشته، خب، حکومتِ عراق هم برای جلوگيری از اين صدور بلوا، دست به حرکت نظامی زده و جلوی اين رژيم آشوب طلب ايستاده... رژيم ايران دنبال قدرت بيشتر و خاك بيشتر بود و عراق هم به فكر حفظ قدرتش و دفاع از خاك خودش. اين كه ديگه هياهو نداره و كف زدن و هورا كشيدن نمی خواد. فريبا كه ساكت به حرف های نيما گوش می دهد، شمرده و آرام می گويد: اگه عراقی ها، به ادعای شما البته، برای دفاع از خاك خودشون می جنگيدن، پس چرا اول اونا اومدن خاك مارو اشغال كردن. نيما: چون پيش بينی می كردن ايران قصد تجاوز وسيعی رو داره و صدور انقلاب، شعار قبل از اين تجاوزه. فريبا: لابد جناب صدام هم قصاص قبل از جنايت كردن. چون ايشون احتمال تجاوز می دادن، خودشون پيش دستی كردن. نيما: خوب اين حرف هارو می زنی كه چی؟ می خوای به اون ديوونه هايی كه به اسم رزمنده، خون عراقی هارو می ريختن لقب دلاور و ابرمرد بدی؟! خوب بفرما. اگه احساسات ماليخوليايی تو هم با اين كار ارضاء می شه خوب به اونها بزرگترين لقب ها رو بده. فريبا: يعنی همه اونهايی كه تو جبهه می جنگيدن و جلوی تجاوز سربازای صدام ايستاده بودند ماليخوليای خونريزی داشتن. نيما: پس چی؟ بياييم و شجاعت داشته باشيم و با واقع بينی بزنيم زير همه اين تبليغات ها. ببين عزيزم، من نمی دونم شما چقدر اهل مطالعه هستيد، اما من به اندازه خواب و خوراك به مطالعه و آگاهی اهميت می دم. مطالعه مثل اكسيژنه برای من. اگه شما يه مقدار مطالعات جامعه شناسی داشته باشيد، اين رو می فهميد كه در هر جامعه ای، همه افراد، هنجار و نرمال نيستند، عده زيادی به دلايل مختلف مثل فقر، سوءتربيت، بی سوادی، تنبيه های كودكی و... دچار عقده های دلخراشی می شن كه مثل بمب ساعتی در درون شون جاسازی می شه. حالا اين افراد آنرمال، در كنار افراد نرمال اين جامعه راه می رن و زندگی می كنند. وقتی در اين جامعه حادثه ای رخ می ده، اين افراد برای ارضاء اون عقده ها و انفجار اون بمب ساعتی، به دور اون حادثه جمع می شن و مسير حادثه رو به سمت خشونت و خونريزی می كشونن. به خاطر همين می بينی كه به محض يه عطسه كردن عراق، تمام اين افراد عقده ای و مريض، توی جبهه ها جمع می شن و اون كاری رو میکنن که خودتون شاهد بودید. این، یعنی کمپرس عقده خشونت؛ به نام دفاع از انقلاب. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 از جملــه مهمتريــن اين مســائل، بايد به ســه معضل پيچيده ذيل اشاره كنيم: ۱_شكســتن بن بســت نظامى و بر هــم زدن موازنه زيان بــارى كه بر اثر خلاء حضور فعال قواى و ، به ســود در مناطق سوق الجيشــى ايجاد شده بود. ۲_پاســخگويى مناســب به خواســتهاى بر حق و مشــروع مردم مسلمان كه از نتايج اقدامات -كه عملا با سپردن مقدرات استان به موجبات ســلب آسايش و امنيت مردم اين خطــه و نواميس آنان را فراهم آوردند- شــديداً آزرده خاطر شده بودند. ۳_شكســتن محاصره پادگان اســتراتژيك لشكر ۲۸ جمهورى اســلامى در كه ، با اطمينــان خاطرى كه از ناحيه ممانعــت ليبرال ها از قواى مســلح نســبت به عدم درگيرى آنان با اشــرار داشــتند، اين بار در صدد يكسره كردن كار لشكر ۲۸ و اشــغال قطعى ، برآمده بودند. امرى كه در صــورت تحقق، مى رفت تا تيــر خلاص را بر كالبد يكپارچگى ملى كشــور شليك كرده و با تسخير اين مركز، عملا رؤياى شوم تجزيه استان را محقق سازد. در نهايت و همرزمان او در ستاد مشترك عمليات ويژه و به اين نتيجه رسيدند كه براى تحقق ضرورت اول، لازم است تا حل معضل دوم در دستور كار ســتاد قرار بگيرد. بر همين اساس با ابتكار سردار _روجردى، طرح تشكيل «» تدوين و به شوراى عالى ســپاه عرضه شد. با تصويب كليات طرح مزبور، مقرر گرديد تا اين طرح جهت تصويب نهايى به «» كه پس از بركنارى دولت موقت توســط در آبان ســال ۱۳۵۸ ،عالى ترين نهاد حاكميتى كشــور بــود، تقديم شــود. ليبرال هاى عضو شــورا خصوصا ، كه از تبعات محتوم تصويب اين طرح به خوبى آگاه بودند، يك صدا به مخالفت با تبديل اين طرح به مصوبه قانونى شوراى انقلاب قد علم كردند. اين طرح به رغم مخالفت شــديد و كارشكنى مستمر ليبراليــزم منحط و به يمــن همفكرى و هميارى پيگير عناصر مكتبى پيرو خط (ره) در ، به ويژه شهيد بزرگوار ، به تصويب رســيد و مسئوليت تشكيل اين سازمان نيز مستقيما به شخص محول شد. 🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ 🔷️🔸️ 🌼 🌼 □اسارت: بــا توجه به فرمان امام(ره) مبنى بر بازگشــت نيروها از به ايران، عده زيادى از نيروهاى اعزامى به ايران بازگشتند و تعداد كمى از آنها همانجا ماندند تا تكليف نهايى مشــخص شــود. مقارن همين ايام خبر رسيد كه و ها سفارت جمهورى اسلامى ايران در بيرون را محاصره كرده اند. اين را همه مى دانستند كه در صورت تصرف سفارت ايران، تمامى اسناد محرمانه فاش خواهد شــد. صبح روز ۱۴ تير۱۳۶۱ ، كاردار ســفارت ايران در به محل استقرار (ص) در آمد و خواستار ملاقات فورى با فرمانده نيروهاى اعزامى شد. تمام ماجرا را براى تعريف كرد و بلافاصله آماده رفتن شد، گروهى از نيروها از او خواستند تا اين مأموريت را به آنها واگذارد اما با لحنى ملايم گفت: «نه برادرها! خودم بايد بروم، شــماها آماده باشيد كه هر چه زودتر برگرديد تهران». به همراه « »، « » و « »، با ماشــين پلاك سياسى سفارت و اكيپ هاى حفاظت ديپلماتيك ژاندارمرى عازم شدند. در فاصلــه ۲۰ كيلومترى بيروت، اتومبيل آن ها درمنطقه معروف به « » توســط يك پســت ايست بازرســى متوقف شد. نيروهاى شــبه نظامى « » به رياست « » و فرماندهى نظامى « » (فرمانده نيروهاى موسوم به « ») چند روز قبل پاسگاه را برپا كرده بودند. آنها ماشين سفارت را متوقف ســاخته و بدين ترتيب و ۳ تــن از همراهانش در ســاعت۱۲ ظهر روز ۱۴ تير ۱۳۶۱ به اســارت در آمدند. آنگاه « » از اعضاى ، خودروى ديپلمات هاى ايرانى را براى صحنه سازى پس از گروگان گيرى، از محل به شهربندرى درشمال منتقل و در يكى از خيابانهاى آن را رها كرد. امروز پس از گذشت ۳۰ سال از آن واقعه تلخ و سپرى شــدن بيــش از ۱۱۲۹۰ روز، تقديــرى جــز نامعلومى سرنوشــت براى و يارانش رقم نخورده اســت. اگر چه مســئوليت مســتقيم اين جنايت بر دوش است و اين رژيم بايد پاسخگو باشد. 🆔️ @javid_neshan
⚘ ⚘ ⚘ ... مجدداً محاصره شد و در صدد خلع صلاح این پادگان‌ برآمد. آنان به صورت شبانه روزی به این پادگان حمله می‌کردند. ناگفته نماند که ، را وادار کرده بود که از منطقه خارج شود. آقایان هیئت به خواسته مبنی بر خروج از جامه‌ی عمل پوشاندند. تنها بخش از مجموعه که به هیچ قیمتی زیر بار اجرای این دستور خائنانه نرفت و به رغم همه‌ی فشارها در منطقه باقی ماند، بود. این درحالی بود که هیئت، با قبول مذاکره با مشتی آدم کش دست‌نشانده اجنبی، عملاً آنها را به رسمیت شناخته بود و بعد هم طی اقدامی باورنکردنی، رسماً با آنان قرارداد منعقد کرده بود. مطابق یکی از بندهای این قرارداد، متعهد شد که ضمن خارج ساختن از ، انتظامات کلیه‌ی شهرها و روستاهای منطقه را به عوامل مسلح گروهک‌ها واگذار کند. ای وای بر ما که یک ارگان قانونی مملکت حق حضور در شهرها و روستاهای آنرا نداشته باشد و در عوض این گروهک‌های غیرقانونی از طرف عالی‌ترین هیئت سیاسی حکومت کشور، واجد چنین مشروعیت و وجاهتی شناخته شود. وظیفه‌ی تک‌تک مردم این کشور است که این آقایان هیئت را به محاکمه بکشند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🌴 🌴 🌴 🌴 _خاطره از در فتح دارید؟ قبل‌ از این‌که آغاز شود جلسه‌ای را با در داشتیم. فرماندهان و هم حضور داشتند. آن‌ها در مورد نداشتن امکانات و مهمات بحث می‌کردند. عصبانی شد و از جای خودش بلند شد و گفت: یعنی چه؟ چه می‌خواهید بگویید؟ یعنی بنشینیم و دشمن بیاید و هر کاری می‌خواهد انجام دهد؟ همه ساکت شدند. گفتند: یادتان رفت امام در ف چه گفت؟ انجام شد. مسیر به سمت نبود. مسیر جایی بود که جاده مواصلاتی به را وصل می‌کرد. قطعا هم آن جاده برای دشمن خیلی اهمیت داشت و لذا دشمن هم عمده قوایش را در آن‌جا متمرکز کرده بود. ما در مرحله اول کنار جاده آسفالته آمدیم. قرار نبود در آن تاریخ عملیات شود. به جلسه رفته بودند و ظاهراً بی‌سیم‌های را شنود کرده بودند. داشت تحرکاتی انجام می‌داد و قصد داشت خودش را به بچسباند. اگر به می‌چسبید، کار خیلی سخت و دشوار می‌شد. ما باید تا جاده آسفالته ۱۰کیلومتر پیاده‌روی می‌کردیم. قطعا اگر در آن شرایط می‌خواستیم بجنگیم موفق نمی‌شدیم و با تلفات سنگینی مواجه می‌شدیم. من ساعت سه بعدازظهر متوجه شدم عملیات است. رفتم از حاجی سرنیزه بگیرم. مسئولیت تخریب را به‌ عهده داشتم. گفت: در این موقعیت از من سرنیزه می‌خواهی؟ او را از خود دشمن بگیر. من همین‌طور که ایستاده بودم گفتم: حاجی بالاخره من باید از میدان مین عبور کنم تا بتوانم از دشمن سرنیزه بگیرم!!! خندید. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🍀 🍀 🍀 🍀 _آخرین باری که را دیدید کی بود؟ ما جلسه‌ای در داشتیم که فکر کنم آخرین دیدارمان بود. سرهنگ معاون وزیر دفاع به چند افسر بلندپایه سوری با ما به آمدند. ما به‌همراه آن‌ها از به‌ طرف راه افتادیم در راه نزدیک اذان ظهر به روستایی رسیدیم. آن‌ها با یک ماشین و ما هم با ماشین دیگری بودیم. در ماشین ، ، ، و من بودیم. در آن روستا نماز خواندیم. نظامیان سوری هم با ما آمده بودند خیلی عصبانی از ماشین‌ها پیاده شدند و دست به کمر قدم زدند تا ما نماز را خواندیم. جلو ایستاد و ما هم به او اقتدا کردیم. در طول مسیر ماشین ما بنزین تمام کرد و به پمپ‌بنزین رفتیم. هم سراغ ماشین این‌ها را می‌گرفت. تا آن‌ها آمدند چند دقیقه طول کشید. یک‌دفعه دیدیم یک گروهبان که همراه آن‌ها بود به شیشه‌ی ماشین می‌زند. چند تا ساندویچ گرفته بود. حاجی از این حرکت خیلی شاکی شد و گفت: ما برای شناسایی این‌جا آمدیم آن‌وقت شما ساندویچ می‌خرید؟! در آن جلسه این‌ها روی نقشه مسیری نشان دادند و گفتند این‌جا مسیری است که نزدیک‌ترین راه به است. اگر بمباران کردند و خواستید فرار کنید از این راه فرار کنید. دومرتبه شاکی شد. آن‌ها مدام سوتی می‌دادند. می‌گفت: ما آمدیم بجنگیم شما راه فرار نشان می‌دهید؟! همین کارها را کردید که پررو شده‌اند... ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯