🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_23 *
#مرتضی به سمت بولدوزر می دود، رزمنده هايی كه در سينه كش خاكريز پناه گرفته اند همچنان هوايی شليك می كنند. تانك با صدای مهيبی در جا پی در پی گاز می دهد و گاه گاه گلوله ای شليك می كند. ناگهان بر اين حجم صدای متراكم، صدای گوشخراش بولدوزر نيز افزوده می شود. و #حاج_احمد در حالی كه می دود، خطاب به نيروها فرياد می كشد: برادرهای من! شما به سلاحی مجهزيد كه تموم تسليحات مدرن شرق و غرب از مقابله باهاش عاجزن و اون؛ الله اكبرِ ... کلید فتح #قدس و مظهر قدرت نمایی جهانی انقلابتون الله اکبرِ... با توكل به خدا، همه با من بگن الله اكبر!
رزمنده ها پی در پی گلوله شليك می كنند و الله اكبر می گويند. در محوطه پشت خاكريز دژ، غوغايی به پا شده: تانك شليك می كند، بولدوزر گاز می دهد، هياهوی الله اكبر همه جا را پر كرده، نخستين تانك پيشتاز و زرهی دشمن كه از سينه كش دژ در حال بالا كشيدن است، درست در خط الرأس خاک ریز منفجر می شود! مین ضد تانک کاشته شده تانك را منهدم كرده است.
در ميانه نعره های تكبير نيروها و انبوهی دود و غبار، ديگر تانك ها متوقف شده، به سرعت دور زده، عقب می كشند. نيروها با قوت قلب مضاعف از خاكريز بالا آمده با رگبار كلاش و فرياد تكبير دشمن فراری را بدرقه می كنند. تصوير خاكريز غبارآلود، حل می شود در تصوير درشت دستنوشته و صدای فريبا كه آخرين سطور را می خواند.
فريبا: شهيد #حسن_باقری فرمانده #قرارگاه_عملياتی_نصر گفته بود؛ سنگين ترين پاتك سپاه سوم دشمن رو، برادرهای ما فقط با مهمات الله اكبر دفع كردند.
الله اكبر!
□خانه حميده
نيما، جوانی بسيار خوش تيپ و خوش لباس مجموعه دست نوشته ها را كه انگار خوانده، به جلوی حميده و فريبا پرتاب می كند. دست نوشته ها بر روی ميز پخش می شود. نيما با لحن عصبانی و تمسخرآميز می گويد: اينا ديوونه ان، ديوانه هايی كه بايد تو بيمارستان بستری بشن. همه اين نوشته ها تبليغاتيه، نويسنده اين حوادث هم عين خود همون ها ديوونه بوده. آخه معنی نداره، اين كه يه مشت انسان به جون همديگه بيفتن و همديگه رو تيكه پاره كنن، كجاش با ارزش و حماسه اس؟ حماسه، شكافتن هسته اتمه، فرستادن يه ماهواره غول پيكر به فضا است. شماها احساساتی شديد، به مسائل، منطقی و دقيق نگاه نمی كنيد. كل ماجرا اين بوده كه رژيم ايران قصد صادر كردن آشوب و انقلاب رو به كشورهای همسايه داشته، خب، حکومتِ عراق هم برای جلوگيری از اين صدور بلوا، دست به حرکت نظامی زده و جلوی اين رژيم آشوب طلب ايستاده...
رژيم ايران دنبال قدرت بيشتر و خاك بيشتر بود و عراق هم به فكر حفظ قدرتش و دفاع از خاك خودش. اين كه ديگه هياهو نداره و كف زدن و هورا كشيدن نمی خواد.
فريبا كه ساكت به حرف های نيما گوش می دهد، شمرده و آرام می گويد: اگه عراقی ها، به ادعای شما البته، برای دفاع از خاك خودشون می جنگيدن، پس چرا اول اونا اومدن خاك مارو اشغال كردن.
نيما: چون پيش بينی می كردن ايران قصد تجاوز وسيعی رو داره و صدور انقلاب، شعار قبل از اين تجاوزه.
فريبا: لابد جناب صدام هم قصاص قبل از جنايت كردن. چون ايشون احتمال تجاوز می دادن، خودشون پيش دستی كردن.
نيما: خوب اين حرف هارو می زنی كه چی؟ می خوای به اون ديوونه هايی كه به اسم رزمنده، خون عراقی هارو می ريختن لقب دلاور و ابرمرد بدی؟! خوب بفرما. اگه احساسات ماليخوليايی تو هم با اين كار ارضاء می شه خوب به اونها بزرگترين لقب ها رو بده.
فريبا: يعنی همه اونهايی كه تو جبهه می جنگيدن و جلوی تجاوز سربازای صدام ايستاده بودند ماليخوليای خونريزی داشتن.
نيما: پس چی؟ بياييم و شجاعت داشته باشيم و با واقع بينی بزنيم زير همه اين تبليغات ها. ببين عزيزم، من نمی دونم شما چقدر اهل مطالعه هستيد، اما من به اندازه خواب و خوراك به مطالعه و آگاهی اهميت می دم. مطالعه مثل اكسيژنه برای من. اگه شما يه مقدار مطالعات جامعه شناسی داشته باشيد، اين رو می فهميد كه در هر جامعه ای، همه افراد، هنجار و نرمال نيستند، عده زيادی به دلايل مختلف مثل فقر، سوءتربيت، بی سوادی، تنبيه های كودكی و... دچار عقده های دلخراشی می شن كه مثل بمب ساعتی در درون شون جاسازی می شه. حالا اين افراد آنرمال، در كنار افراد نرمال اين جامعه راه می رن و زندگی می كنند. وقتی در اين جامعه حادثه ای رخ می ده، اين افراد برای ارضاء اون عقده ها و انفجار اون بمب ساعتی، به دور اون حادثه جمع می شن و مسير حادثه رو به سمت خشونت و خونريزی می كشونن. به خاطر همين می بينی كه به محض يه عطسه كردن عراق، تمام اين افراد عقده ای و مريض، توی جبهه ها جمع می شن و اون كاری رو میکنن که خودتون شاهد بودید.
این، یعنی کمپرس عقده خشونت؛ به نام دفاع از انقلاب.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_23 🌷
از جملــه مهمتريــن اين مســائل، بايد به ســه معضل پيچيده ذيل اشاره كنيم:
۱_شكســتن بن بســت نظامى و بر هــم زدن موازنه زيان بــارى كه بر اثر خلاء حضور فعال قواى #ســپاه و #ارتش، به ســود #تجزيه_طلبان در مناطق سوق الجيشــى #كردستان ايجاد شده بود.
۲_پاســخگويى مناســب به خواســتهاى بر حق و مشــروع مردم مسلمان #كردســتان كه از نتايج اقدامات #هيأت_حسن_نيت -كه عملا با سپردن مقدرات استان به #ضدانقلاب موجبات ســلب آسايش و امنيت مردم اين خطــه و نواميس آنان را فراهم آوردند- شــديداً آزرده خاطر شده بودند.
۳_شكســتن محاصره پادگان اســتراتژيك لشكر ۲۸ #ارتش جمهورى اســلامى در #سنندج كه #ضدانقلابيون، با اطمينــان خاطرى كه از ناحيه ممانعــت ليبرال ها از قواى مســلح نســبت به عدم درگيرى آنان با اشــرار داشــتند، اين بار در صدد يكسره كردن كار لشكر ۲۸ و اشــغال قطعى #پادگان_ســنندج، برآمده بودند. امرى كه در صــورت تحقق، مى رفت تا تيــر خلاص را بر كالبد يكپارچگى ملى كشــور شليك كرده و با تسخير اين مركز، عملا رؤياى شوم تجزيه استان #كردستان را محقق سازد.
در نهايت #احمد و همرزمان او در ستاد مشترك عمليات ويژه #سپاه و #ارتش به اين نتيجه رسيدند كه براى تحقق ضرورت اول، لازم است تا حل معضل دوم در دستور كار ســتاد قرار بگيرد. بر همين اساس با ابتكار سردار #شــهيد_حاج_محمد _روجردى، طرح تشكيل «#سازمان_پيشــمردگان_مســلمان_كرد» تدوين و به شوراى عالى ســپاه عرضه شد. با تصويب كليات طرح مزبور، مقرر
گرديد تا اين طرح جهت تصويب نهايى به «#شــوراى_انقلاب» كه پس از بركنارى دولت موقت توســط #امام در آبان ســال ۱۳۵۸ ،عالى ترين نهاد حاكميتى كشــور بــود، تقديم شــود. ليبرال هاى عضو شــورا خصوصا #مهدى_بازرگان، كه از تبعات محتوم تصويب اين طرح به خوبى آگاه بودند، يك صدا به مخالفت با تبديل اين طرح به مصوبه قانونى شوراى انقلاب قد علم كردند. اين طرح به رغم مخالفت شــديد و كارشكنى مستمر ليبراليــزم منحط و به يمــن همفكرى و هميارى پيگير عناصر مكتبى پيرو خط #امام(ره) در #شــوراى_انقلاب، به ويژه شهيد بزرگوار #آيتالله_دكتر_بهشتى، به تصويب رســيد و مسئوليت تشكيل اين سازمان نيز مستقيما به شخص #سردار_بروجردى محول شد.
🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ #مرد_غريبي_كه_هنوز_از_ياد_نرفته_است🔷️🔸️
🌼 #قسمت_23 🌼
□اسارت:
بــا توجه به فرمان امام(ره) مبنى بر بازگشــت نيروها از #ســوريه به ايران، عده زيادى از نيروهاى اعزامى به ايران بازگشتند و تعداد كمى از آنها همانجا ماندند تا تكليف نهايى مشــخص شــود. مقارن همين ايام خبر رسيد كه #فالانژها و #اســرائيلى ها سفارت جمهورى اسلامى ايران در بيرون را محاصره كرده اند. اين را همه مى دانستند كه در صورت تصرف سفارت ايران، تمامى اسناد محرمانه فاش خواهد شــد. صبح روز ۱۴ تير۱۳۶۱ ، #سيدمحسن_موسوى كاردار ســفارت ايران در #لبنان به محل استقرار #قواى_محمد_رســول_الله(ص) در #پــادگان_زبدانى آمد و خواستار ملاقات فورى با فرمانده نيروهاى اعزامى شد. #موســوى تمام ماجرا را براى #احمد تعريف كرد و #احمد بلافاصله آماده رفتن شد، گروهى از نيروها از او خواستند تا اين مأموريت را به آنها واگذارد اما #احمد با لحنى ملايم گفت: «نه برادرها! خودم بايد بروم، شــماها آماده باشيد كه هر چه زودتر برگرديد تهران». #حاج_احمد_متوسليان به همراه « #سيد_محسن_موسوى»، « #كاظم_اخوان» و « #تقى_رستگار»، با ماشــين پلاك سياسى سفارت و اكيپ هاى حفاظت ديپلماتيك ژاندارمرى #لبنان عازم #بيروت شدند. در فاصلــه ۲۰ كيلومترى بيروت، اتومبيل آن ها درمنطقه معروف به « #حاجز_برباره» توســط يك پســت ايست بازرســى متوقف شد. نيروهاى شــبه نظامى « #فالانژ» به رياست « #ايلى_جبيقه» و فرماندهى نظامى « #سمير_جعجع» (فرمانده نيروهاى موسوم به « #قوات_لبنان») چند روز قبل پاسگاه #حاجز_برباره را برپا كرده بودند. آنها ماشين سفارت را متوقف ســاخته و بدين ترتيب #حاج_احمد_متوسليان و ۳ تــن از همراهانش در ســاعت۱۲ ظهر روز ۱۴ تير ۱۳۶۱ به اســارت #فالانژيستهاى #لبنان در آمدند. آنگاه « #جورج_سورى» از اعضاى #فالانژها، خودروى ديپلمات هاى ايرانى را براى صحنه سازى پس از گروگان گيرى، از محل #حاجز_برباره به شهربندرى #طرابلس درشمال #لبنان منتقل و در يكى از خيابانهاى #طرابلس آن را رها كرد. امروز پس از گذشت ۳۰ سال از آن واقعه تلخ و سپرى شــدن بيــش از ۱۱۲۹۰ روز، تقديــرى جــز نامعلومى سرنوشــت براى #احمــد و يارانش رقم نخورده اســت. اگر چه مســئوليت مســتقيم اين جنايت بر دوش #رژيم_صهيونيستى است و اين رژيم بايد پاسخگو باشد.
🆔️ @javid_neshan
⚘ #برادراحمد_به_روایت_احمدمتوسلیان⚘
⚘ #قسمت_23 ⚘
... #پادگان_سنندج مجدداً محاصره شد و #ضدانقلاب در صدد خلع صلاح این پادگان برآمد. آنان به صورت شبانه روزی به این پادگان حمله میکردند. ناگفته نماند که #هیئت_حسن_نیت، #سپاه را وادار کرده بود که از منطقه خارج شود. آقایان هیئت به خواسته #ضدانقلاب مبنی بر خروج #سپاه از #کردستان جامهی عمل پوشاندند. تنها بخش از مجموعه #سپاه_کردستان که به هیچ قیمتی زیر بار اجرای این دستور خائنانه نرفت و به رغم همهی فشارها در منطقه باقی ماند، #سپاه_سنندج بود. این درحالی بود که هیئت، با قبول مذاکره با مشتی آدم کش دستنشانده اجنبی، عملاً آنها را به رسمیت شناخته بود و بعد هم طی اقدامی باورنکردنی، رسماً با آنان قرارداد منعقد کرده بود. مطابق یکی از بندهای این قرارداد، #هیئت_حسن_نیت متعهد شد که ضمن خارج ساختن #سپاه از #کردستان، انتظامات کلیهی شهرها و روستاهای منطقه را به عوامل مسلح گروهکها واگذار کند. ای وای بر ما که یک ارگان قانونی مملکت حق حضور در شهرها و روستاهای آنرا نداشته باشد و در عوض این گروهکهای غیرقانونی #ضدانقلاب از طرف عالیترین هیئت سیاسی حکومت کشور، واجد چنین مشروعیت و وجاهتی شناخته شود. وظیفهی تکتک مردم این کشور است که این آقایان هیئت را به محاکمه بکشند.
ادامه دارد...
·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🆔️ @javid_neshan
·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_23 🌴
_خاطره از #حاجاحمد در فتح #خرمشهر دارید؟
قبل از اینکه #عملیات_بیتالمقدس آغاز شود جلسهای را با #حاجاحمد در #قرارگاه_کربلا داشتیم. فرماندهان #ارتش و #سپاه هم حضور داشتند. آنها در مورد نداشتن امکانات و مهمات بحث میکردند. #حاجاحمد عصبانی شد و از جای خودش بلند شد و گفت:
یعنی چه؟ چه میخواهید بگویید؟ یعنی بنشینیم و دشمن بیاید و هر کاری میخواهد انجام دهد؟
همه ساکت شدند. گفتند: یادتان رفت امام در ف#تحالمبین چه گفت؟
#عملیات_بیتالمقدس انجام شد. مسیر #حاجاحمد به سمت #خرمشهر نبود. مسیر #حاجاحمد جایی بود که جاده مواصلاتی #عراق به #خرمشهر را وصل میکرد. قطعا هم آن جاده برای دشمن خیلی اهمیت داشت و لذا دشمن هم عمده قوایش را در آنجا متمرکز کرده بود.
ما در مرحله اول کنار جاده آسفالته #اهواز_خرمشهر آمدیم. قرار نبود در آن تاریخ عملیات شود. #حاجاحمد به جلسه رفته بودند و ظاهراً بیسیمهای #عراقیها را شنود کرده بودند. #عراق داشت تحرکاتی انجام میداد و قصد داشت خودش را به #کارون بچسباند.
اگر #عراق به #کارون میچسبید، کار خیلی سخت و دشوار میشد. ما باید تا جاده آسفالته ۱۰کیلومتر پیادهروی میکردیم.
قطعا اگر در آن شرایط میخواستیم بجنگیم موفق نمیشدیم و با تلفات سنگینی مواجه میشدیم.
من ساعت سه بعدازظهر متوجه شدم عملیات است. رفتم از حاجی سرنیزه بگیرم. مسئولیت تخریب را به عهده داشتم.
#حاجاحمد گفت: در این موقعیت از من سرنیزه میخواهی؟ او را از خود دشمن بگیر.
من همینطور که ایستاده بودم گفتم: حاجی بالاخره من باید از میدان مین عبور کنم تا بتوانم از دشمن سرنیزه بگیرم!!!
#حاجاحمد خندید.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_23 🍀
_آخرین باری که #حاجاحمد را دیدید کی بود؟
ما جلسهای در #بعلبک_لبنان داشتیم که فکر کنم آخرین دیدارمان بود. سرهنگ #عقیدمحمد معاون وزیر دفاع #سوریه به چند افسر بلندپایه سوری با ما به #بعلبک آمدند. ما بههمراه آنها از #سوریه به طرف #لبنان راه افتادیم در راه نزدیک اذان ظهر به روستایی رسیدیم. آنها با یک ماشین و ما هم با ماشین دیگری بودیم. در ماشین #حاجاحمد، #رضادستواره، #رضاچراغی، #حاجهمت و من بودیم. در آن روستا نماز خواندیم. نظامیان سوری هم با ما آمده بودند خیلی عصبانی از ماشینها پیاده شدند و دست به کمر قدم زدند تا ما نماز را خواندیم. #حاجاحمد جلو ایستاد و ما هم به او اقتدا کردیم. در طول مسیر ماشین ما بنزین تمام کرد و به پمپبنزین رفتیم. #حاجاحمد هم سراغ ماشین اینها را میگرفت. تا آنها آمدند چند دقیقه طول کشید. یکدفعه دیدیم یک گروهبان که همراه آنها بود به شیشهی ماشین میزند. چند تا ساندویچ گرفته بود.
حاجی از این حرکت خیلی شاکی شد و گفت: ما برای شناسایی اینجا آمدیم آنوقت شما ساندویچ میخرید؟!
در آن جلسه اینها روی نقشه مسیری نشان دادند و گفتند اینجا مسیری است که نزدیکترین راه به #دمشق است. اگر #اسرائیلیها بمباران کردند و خواستید فرار کنید از این راه فرار کنید. #حاجاحمد دومرتبه شاکی شد. آنها مدام سوتی میدادند.
#حاجاحمد میگفت: ما آمدیم بجنگیم شما راه فرار نشان میدهید؟! همین کارها را کردید که #اسرائیلیها پررو شدهاند...
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯