eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️🔷️ 🔷️🔸️ 🌼 🌼 اين روايت بسيار طولانى است اما مختصر آنكه: « از هنگام قدم نهادن به خاك تا هنگام اسارت، با سران گروه هاى انقلابى شيعه لبنانى، ۲جلســه راهبردى برگزار كرد. اين جلسات با پيشنهاد وى و هماهنگى و مشــاركت اين گروهها برگزار شــد. در جلســه نخست، پيشنهاد متحد شدن اين گروه ها و تأسيس تشكيلات واحدى را به منظور مبارزه با اشغالگران و با محوريت تفكر انقلاب اسلامى و رهبرى (ره) مطرح كرد و در ضمن به آنان پيشــنهاد كرد تا فعاليت هــا و اقدامات خود را با همكارى نيروهاى اعزامى محمد رسول الله(ص) هر چه ســريعتر آغاز نمايند. جلسه دوم در شهر و در يكى از خانه هاى ســفارت ايران در آن شهر و با حضور سران گروه هاى مبارز شيعه برگزار شد. از آنجا كه نيروهاى اعزامى و همچنين ، شــناختى بر اين گروه ها نداشتند، « » معروف به « »، مؤسس و رهبر گروه « » (انشــعابى از امل به رهبرى « ») وظيفه معرفى، آشناســازى و نيز فراخوانى ســران اين گروههــا را در اين جلســات بر عهده داشت. جلســه دوم درست چند روز پيش از اسارت ، با حضور بزرگانى چون شــهيد « »، « »، « »، « » و ديگر رهبران شيعه و برگزار شد. دراين جلسه، علاوه بر ، « »، « »، معاون در نيروهاى اعزامى سپاه پاســداران به و همچنين چند تن از مسئولين سفارت ايران در حضور داشتند. در اين جلســه، با تأكيد بر وحدت فرماندهى و رويه گروه هاى مبارز شــيعه لبنانى در مبارزه با مســئله جديدى را طرح كرد. وى پيشنهاد داد تا اين گروه ها، تشكيلات انقلابى و مقاومت تازه تأسيس خود را « » بنامنــد. وى اين مســئله را چندين بار و با تأكيد فراوان مطرح كرد و از آنجا كه سران اين گروه ها، و نيروهاى اعزامى سپاه پاسداران به را نماينده امام(ره) مى دانســتند لذا رابطه ولايى بين و خود مى ديدند. بر همين اساس، نه تنها با طرح مخالفت نكرده، بلكه در همان جلســه آن را با آغوش باز پذيرفتند و همگى متفق القول بر آن صحه نهادند و به عنوان صورت جلســه آن را نوشته و امضاء كردند. و اينگونه بود كه « » متولد شــد.» 🆔️ @javid_neshan
🍀 🍀 🍀 🍀 _آخرین باری که را دیدید کی بود؟ ما جلسه‌ای در داشتیم که فکر کنم آخرین دیدارمان بود. سرهنگ معاون وزیر دفاع به چند افسر بلندپایه سوری با ما به آمدند. ما به‌همراه آن‌ها از به‌ طرف راه افتادیم در راه نزدیک اذان ظهر به روستایی رسیدیم. آن‌ها با یک ماشین و ما هم با ماشین دیگری بودیم. در ماشین ، ، ، و من بودیم. در آن روستا نماز خواندیم. نظامیان سوری هم با ما آمده بودند خیلی عصبانی از ماشین‌ها پیاده شدند و دست به کمر قدم زدند تا ما نماز را خواندیم. جلو ایستاد و ما هم به او اقتدا کردیم. در طول مسیر ماشین ما بنزین تمام کرد و به پمپ‌بنزین رفتیم. هم سراغ ماشین این‌ها را می‌گرفت. تا آن‌ها آمدند چند دقیقه طول کشید. یک‌دفعه دیدیم یک گروهبان که همراه آن‌ها بود به شیشه‌ی ماشین می‌زند. چند تا ساندویچ گرفته بود. حاجی از این حرکت خیلی شاکی شد و گفت: ما برای شناسایی این‌جا آمدیم آن‌وقت شما ساندویچ می‌خرید؟! در آن جلسه این‌ها روی نقشه مسیری نشان دادند و گفتند این‌جا مسیری است که نزدیک‌ترین راه به است. اگر بمباران کردند و خواستید فرار کنید از این راه فرار کنید. دومرتبه شاکی شد. آن‌ها مدام سوتی می‌دادند. می‌گفت: ما آمدیم بجنگیم شما راه فرار نشان می‌دهید؟! همین کارها را کردید که پررو شده‌اند... ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯