🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_20 🍀
_خاطرهای از این قاطعیت دارید؟
ما قبل از جنگ به دفتر فرماندهی سپاه رفته بودیم. آن موقع آقای #مرتضی_رضایی فرمانده سپاه بود. #آقای_رضایی پروندهای را به #حاجاحمد داد و گفت: #حاجاحمد این را مطالعه کن.
#حاجاحمد خواند و دید گزارشی است از یکی از پاسگاههای #مریوان. ماجرا از این قرار بود که #حاجاحمد به یکی از پاسگاههای #ارتش زده سرکشی میکند. متوجه میشود سربازها و فرمانده آنها در حالت چرت زدن هستند. حاجی هم با مشت فرمانده را زده و روی زمین خوابانده بود. به او گفته بود شما اینجا ایستادید که حافظ خاک و ناموس مردم باشید اما همینطوری خوابیدید؟!
این ماجرا را برای فرماندهی سپاه گزارش کرده بودند. که چرا حاجی اینطوری برخورد کرده!؟
#حاجاحمد هم خیلی محکم گفت: بله من آن افسر را زدم. اگر بازهم از این اتفاقات بیفتد من این کار را انجام میدهم. آنجا پاسگاهی است که باید بایستند و محافظت کنند. اگر قرار بود بخوابند که میگفتند اصلا پاسگاه نیازی نیست. این آقا آنجا خوابیده بود و نیروهایش هم خواب بودند. من چه باید میکردم؟!
#حاجاحمد به کسی باج نمیداد. اینطور نبود که بخواهد مراقب باشد جوری صحبت کند تا به کسی برنخورد. در وجود او ترس نبود اما ترس خدایی در دلش وجود داشت.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯