🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_85 *
تصوير صورت مرتضی ديزالو می شود به چهره مچاله شده و خيس عرق #حاج_احمد، تمام عضلات صورت #حاج_احمد می لرزد، #علی_نيكوگفتار كه با تمام قدرت دست های #حاج_احمد را گرفته، بی صدا اشك می ريزد، بر پيشانی دكتر، قطرات درشت عرق ديده می شود، تمام صورت و بدن #احمد از درد می لرزد، پرستارها با تمام قدرت پای #احمد را گرفته اند.
درد و فشار بر #احمد به نهايت رسيده، ناگهان ناله ای جگر خراش از حلقوم #احمد بیرون می آید و دفعتاً از هوش می رود. در ظرف خالی استيلی، يك قطعه ترکش به اندازه کف دست می افتد. #نیکوگفتار و راننده با وحشت به #احمد که بی هوش شده می نگرند. دکتر نفس حبس شده اش را خارج می کند و می گوید: باند و مايع شستشو، سريع.
دو پرستار سريع پای بی حركت #احمد را رها می كنند و باند و ديگر وسايل را در جلوی دكتر می گذارند. تصوير چهره بی هوش و خيس عرق #احمد را می بينيم. اين تصوير ديزالو می شود به چهره مرتضی رضاييان، در چشم های مرتضی اشك حلقه زده،
مرتضی: اسرار عمليات!... از درد بی هوش شدی تا مبادا اسرار موندگاری عمليات لو بره... #حاج_احمد، بيا ببين كه دشمن برای به چنگ آوردن اسرار شما تا داخل اين خونه نفوذ كرده، بيا ببين. می خوان تورو از ما بگيرن #حاج_احمد، می خوان سِّرالاسرار عشق رو بدزدن و نابود كنن.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan