eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * _ بر روی صندلی پارک، حمیده و فریبا نشسته اند.فریبا نوشته های خبرنگار را به حمیده نشان می دهد. دو پسر اَلَکی خوش، با مشاهده فریبا و حمیده، از لابه لای درختان برایشان سوت می زنند.دخترها به آن ها اعتنایی ندارند. جوانک ها، سرخورده و دمغ از آنجا دور می شوند.فریبا با هیجان شروع به خواندن می کند. بعد از دوخط، ما تصویر نوشته های خبرنگار را می بینیم. □ ۱۹۸۲ وقتی خبر دزیدن حاجی به بچه ها رسید، همه خشک شون زد، تا مدتی همه عین یخ زده ها تکون نمی خوردن. هیچ کس باورش نمی شد، آخه مگه ممکنه؟! مثل مرغ سرکنده شروع کرد پرپر زدن.منصور حتی اصلحه ورداشت بره حاجی رو پیدا کنه، نفسش بند اومد و مثل مرده، رو زمین نشست. این امکان نداره، یعنی به همین سادگی فرمانده ی هزاران مرد جنگجو گم شد؟! : دزدیدنش، حاجی رو بردن، زندگی مون فنا شد.هیچکس هیچی نمی دونه، فقط ماشین خالی رو توی شهر پیدا کردن، درحالی که اونارو چهل کیلومتری گرفتن!... خب چیکار کنیم؟، سوری ها به ما هیچی نمی گن. در پادگان رضا بر زمین نشسته، شکسته و پژمرده اشک می ریزد. رضا: ای وای، همه چی تموم شد. کمرمون شکست. بدون حاجی چه جوری ایران برگردیم؟ منصور با خشم و غیض بالای سر رضا می آید و بر سرش فریاد می زند. منصور: پاشو، اینجوری نشین، باید بریم پیداش کنیم. رضا: کجا رو بگردیم؟ چه جوری بگردیم؟ اونا انتقام همه شکستاشونو از ما گرفتن. نقره داغمون کردن. □ ۱۳۶۱ یکی از فرماندهان ارشد سپاه با تلفن حرف می زند، پریشان و مضطرب. فرمانده: سوری ها میگن داریم دنبالش می گردیم. اما انگار به پیدا شدنش زیاد امید ندارن... به نظر من فعلا نباید خبر ربوده شدن به گوش بچه ها تو ایران برسه، چون همه روحیه شونو می بازن، باید و بچه ها رو سریع برگردونیم ایران. (نامه در دست حمیده و همچنان صدای رسول رضاییان شنیده می شود.) صدای رضاییان: ...دو روز قبل از دزدیدن حاجی، اشتباهاً دو تا از بچه ها رو دزدیده بودن که بعد از این که او رو به چنگ میارن، این دو نفر رو آزاد می کنن. یکی از همین بچه ها، همین جور که ضجه می زد برای من تعریف می کرد که: (صدای نویسنده کات می خورد به تصویر داوود، که رو به دوربین، وحشت زده حرف می زند.) داوود: خدا کنه که حاجی رو بکشن، خدا کنه حاجی زنده نمونه، ای وای. این ها علمی شکنجه می دن.هیچ شکنجه ای تو این دنیا نیست که اینا بلد نباشن. از همون دقیقه اول دستگیری، با یه شیوه هایی تمرکز فکرت رو نابود می کنن. وقتی پادوهاشون اشتباهاً منو جای حاجی گرفتن، فوری بردنم تو یه اتاق نیمه تاریک که از در و دیوارش، هزار رقم صدا پخش می شد. _ تصویر اتاق نیمه تاریک، زندانی را داخل اتاق می برند و بر روی صندلی می بندند. به محض تنها شدن زندانی، صدها نوع صدا و افکت از در و دیوار پخش می شود، زندانی وحشت زده به در و دیوار می نگرد، صدای قطار، صدای شکسته شدن درب و شیشه و بطری، صدای زوزه ی گرگ. صدای پارس سگ، صدای گوش خراش موتور جت و ... ناگهان، فضای زیر صندلی خالی می شود و زندانی با صندلی به داخل حوضچه روشنی می افتد. زندانی همچنان که در داخل آب غوطه ور است جنازه های شناوری را که باد کرده اند می بیند، زندانی هر چه تقلا می کند که از صندلی جدا شود نمی تواند. جنازه ی باد کرده ای به کندی، به سمت زندانی می آید و با او برخورد می کند و او را در زیر آب واژگون می کند، ناگهان از بالای آب میله ای فلزی وارد آب می شود و به سمت زندانی در زیر آب می آید، به یکباره صندلی زندانی با زندانی می چرخد و به میله ی فلزی می چسبد، گویا میله فلزی آهن رباست. سپس زندانی و صندلی، به صورت سر و ته از آب خارج می شود.[کات] ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan