eitaa logo
مطالب ویژه و جذاب
1.3هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
18.4هزار ویدیو
111 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج گلچین مطالب سایر کانال‌ها ❌ #تبلیغات_نداریم ❌ @Hassan_Bidar :ادمین🔻 https://eitaa.com/joinchat/2893545718C09e944073d
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️روحیه‌ای استوار؛ شهیدی که نذر معافیت از سربازی کرد و آرزو داشت در جبهه به شهادت برسد 🔹همسر شهید می‌گوید: «خلیل تمایلی نداشت در دوران طاغوت به خدمت سربازی برود و برای آن رژیم کار کند. برای همین، نذر حضرت ابوالفضل(ع) کردیم تا او از سربازی معاف شود. وقتی پزشکان معاینه‌اش کردند، تشخیص دادند که باید معاف شود. به این ترتیب، هم آرزوی خلیل برآورده شد و هم ما نذری را که کرده بودیم، ادا کردیم.» 🔹یکی از همرزمان شهید بیان می‌کند: "پس از انجام عمل‌های جراحی سنگین، هیچ‌کس امیدی به بهبودی‌اش نداشت. هنگامی که به ملاقات خلیل رفتیم، او با روحیه‌ای قوی گفت: «دعا کنید من در بیمارستان شهید نشوم؛ دوست دارم در جبهه به شهادت برسم." 💎مطالب ویژه و جذاب👇 🎋@jazabtarin🇮🇷
♦️سینه‌زنی با شنیدن نام ابوالفضل؛ راز رزمنده‌ای که نام خود را از یاد برده بود 🔹شهید عباس مجازی در ادامه عملیات کربلای ۵ از ناحیه سر به‌شدت مجروح شد و به یکی از بیمارستان‌های شیراز منتقل گردید. شدت جراحت به‌حدی بود که حافظه‌اش را از دست داد و حتی نام خودش را به یاد نمی‌آورد. پرستاران برای شناسایی او، نام‌های مختلفی را صدا می‌زدند تا شاید واکنشی نشان دهد. وقتی به نام «ابوالفضل» می‌رسیدند، عباس بی‌اختیار شروع به سینه‌زنی می‌کرد. همین باعث شده بود تصور کنند نام او ابوالفضل است. 🔹یکی از همرزمان شهید مجازی که برای عیادت به بیمارستان آمده بود، بلافاصله او را شناخت: «این مجروح عباس مجازی است، نه ابوالفضل». پرستاران در پاسخ گفتند: «ما هر اسمی را امتحان کردیم، هیچ واکنشی نشان نداد، اما به محض شنیدن نام ابوالفضل، شروع به سینه‌زنی کرد و فکر کردیم اسمش ابوالفضل است». @AkhbareFori
♦️از وصل روستاها تا وصل دل‌ها؛ سرداری که خانواده‌اش را هم به جبهه برد 🔹شهید محمدنقی صلبی در دوران مسئولیت خود به عنوان رئیس اداره مخابرات گرگان، با روحیه‌ای متواضع و جهادی شناخته می‌شد. او با بهره‌گیری از کمک‌های مردمی، موفق شد ۲۳ روستای شهرستان گرگان را به شبکه تلفن متصل کند و گامی مؤثر در توسعه زیرساخت‌های ارتباطی منطقه بردارد. در اقدامی جالب توجه، یکی از دستگاه‌های بالابر اداره مخابرات را نیز در اختیار یکی از شرکت‌های کشت و صنعت منطقه قرار داد تا برای گسترش شبکه مخابراتی مورد استفاده قرار گیرد. @AkhbareFori
♦️شهید علی‌اصغر عبدالحسینی؛ جبهه مهم‌تر از همه‌چیز بود 🔹پدر او کشاورز بود و در یکی از فصل‌های سم‌پاشی، از نبود علی‌اصغر گلایه داشت. با درخواست یکی از دوستانش به نام حاج عباس، شهید برای مدتی کوتاه به روستا بازگشت تا به پدر کمک کند. 🔹این بازگشت شهید عبدالحسینی همزمان با عروسی برادرش بود، اما علی‌اصغر تأکید داشت که نمی‌تواند بماند و باید به جبهه برگردد. به دوستش گفت: «پدرم می‌تواند چند کارگر بگیرد، اما مردم در جبهه زیر خمپاره‌اند. اگر ما نرویم، چه کسی برود؟» 🔹در خانه نیز با همسرش درباره سختی‌ها گفت‌وگو داشت، اما با آرامش پاسخ داد: «تکلیف آن‌هایی که زیر آوار مانده‌اند چیست؟» همسر شهید نیز با وجود فشار اطرافیان برای بازگرداندن علی‌اصغر، ایستادگی کرد و گفت: «او برای رضای خدا رفته است.» @AkhbareFori
♦️مهربانی شهید علیرضا طغرایی با اسیر عراقی؛ دلبستگی دشمن به رزمنده ایرانی 🔹شهید علیرضا طغرایی در یکی از عملیات‌ها، نمونه‌ای از رافت اسلامی و اخلاق انسانی را در میدان جنگ به نمایش گذاشت. در پایان یکی از حملات، یک اسیر عراقی که خود را دکتر معرفی کرده بود، به نیروهای ایرانی پناه آورد و تحویل برادران رزمنده شد. او را برای مراقبت به شهید طغرایی سپردند. 🔹این سردار رشید اسلام در مدت کوتاهی چنان با این اسیر عراقی رفتار کرد که او به شدت به شهید وابسته شد. هنگامی که می‌خواستند اسیر را از او جدا کنند، حاضر به جدایی نبود و با رفتار و کلمات شکسته فارسی، اظهار می‌کرد که می‌خواهد نزد شهید طغرایی بماند. 🔹شهید طغرایی با برخوردی مهربانانه و در عین حال قاطع، به اسیر عراقی که از صدای تیر و خمپاره به شدت می‌ترسید و خود را این‌سو و آن‌سو پرت می‌کرد، آرامش می‌بخشید. با جملاتی ساده، او را به شجاعت دعوت می‌کرد و حتی در مواقعی برای آرام کردنش، او را در آغوش می‌گرفت. @AkhbareFori
♦️بازگشت از خط مقدم به مراسم عقد؛ روایت اسارت چندساعته شهید صادق مکتبی 🔹صادق که در خط مقدم نبرد حضور داشت، در جریان عملیات به همراه تعدادی از نیروها اسیر شد. او بعدها از آن لحظات چنین روایت می‌کرد: «درگیری شدیدی بین ما و نیروهای دشمن رخ داد و فاصله‌ای میان ما و لشگر اصلی افتاد. ارتباط قطع شده بود و مهمات‌مان هم رو به پایان. چاره‌ای جز پذیرش اسارت نداشتیم.» 🔹شهید صادق مکتبی روایت می‌کرد که پس از اسارت، عراقی‌ها چشم و دست آن‌ها را بستند و در خودروی نظامی رها کردند. در میانه راه، به‌دلیل شدت آتش توپخانه ایران، دشمن فرار کردند. اسرا خود را آزاد کرده و به نیروهای خودی بازگشتند. صادق ساعاتی بعد به مراسم عقدکنانش در پیشوای ورامین رسید. @AkhbareFori
♦️محمدعلی ملک؛ زخم‌هایی که نشان از ایمان دارند  🔹پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، محمدعلی ملک در پخش اعلامیه‌های امام نقش فعالی داشت. در دوران کمبود سوخت نیز با تهیه زغال برای نیروهای انقلابی، خدمت‌رسانی می‌کرد. 🔹برادرش می‌گوید محمدعلی برای درمان مجروحیت شیمیایی به آلمان رفت، بی‌آنکه خانواده‌اش مطلع باشند. 🔹او با لبخند می‌گفت: «ترکش‌ها برایم مثل بیماری حضرت ایوب‌اند؛ می‌خواهم آن‌قدر آهن در بدنم باشد که خدا از گناهانم بگذرد.» @AkhbareFori
♦️شهید رحیم دلفان؛ از جوشکاری تا مبارزه با ظلم در حج خونین 🔹رحیم دلفان از نوجوانی با کار در باتری‌سازی و سپس جوشکاری، به‌خاطر صداقت و اخلاق نیکو، محبوب مشتریان شد. 🔹سال ۱۳۶۶ به حج مشرف شد؛ اما هم‌زمان با فاجعه‌ی حج خونین. در حمله پلیس سعودی، با شجاعت از زائران دفاع کرد و با تیر هوایی دشمن را عقب راند. 🔹او سرداری بود که نه فقط در جبهه، بلکه در کنار خانه خدا نیز در برابر ظلم ایستاد. @AkhbareFori
♦️فرمانده‌ای با یک دست، اما اراده‌ای فولادی 🔹شهید تقی کیانی با اینکه در نوجوانی از تحصیل بازماند، در کارخانه پنبه‌پاک‌کنی کار می‌کرد و بعد از از دست دادن پدرش، به‌عنوان بنا فعالیت خود را ادامه داد. 🔹در سال ۱۳۶۵، هنگام خنثی‌سازی بمب در کردکوی، در اثر انفجار بمب دست راستش قطع شد و جراحات شدیدی به بدنش وارد آمد. 🔹با وجود ۴۵ درصد جانبازی و ازکارافتادگی، شهید کیانی به جبهه بازگشت و فرماندهی گردان‌ویژه شهدای لشکر ۲۵ کربلا را بر عهده گرفت. @AkhbareFori
♦️ از زمین فوتبال تا میدان نبرد؛ وداعی پر از اشک و آخرین نفس‌های مقاومت 🔹شهید حجت‌الله خجسته با وجود مسئولیت‌های جبهه، هیچ‌گاه عشقش به فوتبال را فراموش نکرد و حتی در مناطق عملیاتی نیز لحظاتی را به بازی اختصاص می‌داد. 🔹آخرین مرخصی او، دیداری کوتاه اما عاطفی با دخترش بود که در آن دخترش با گریه‌ای بلند از او خداحافظی کرد. حجت‌الله مصمم به رفتن بود و تنها ۲۰ ساعت بعد در عملیات فتح ۹ حضور یافت. 🔹در شب هشتم عملیات، حجت‌الله در مقابل دشمن ایستادگی کرد و ارتفاعات را بدون تلفات تصرف نمود. اما در حین عقب‌نشینی، تیر قناسه‌ای از پشت به او اصابت کرد و پیکرش به دست دشمن افتاد. @AkhbareFori
♦️شهید نوجوانی که اشتباهی به خط مقدم رفت و عمداً همان‌جا ماند 🔹شهید عباسعلی جان‌نثاری همزمان با عملیات بیت‌المقدس برای نخستین‌بار به جبهه اعزام شد. 🔹با وجود اینکه به‌دلیل سن کم باید در واحد تدارکات می‌ماند، به‌اشتباه راهی خط مقدم شد و همان‌جا نخستین رویارویی‌اش با دشمن رقم خورد. او با انضباط، شجاعت و روحیه‌ای ایثارگر، همیشه در خط اول نبرد حاضر بود. 🔹در نهایت نیز در نقطه صفر مرزی و خط مقدم به شهادت رسید؛ جایی که همیشه عاشق حضور در آن بود. @AkhbareFori
♦️طبیبی که قلبش همزمان در مکه و جبهه می‌تپید 🔹شهید در سال ۱۳۶۴ در رشته پزشکی دانشگاه رفسنجان پذیرفته شد. در سال ۱۳۶۶ در سفر حج و راهپیمایی برائت از مشرکین شرکت کرد و در فاجعه خونین مکه، به امدادرسانی مجروحان پرداخت. 🔹او در جبهه فاو و جزایر مجنون، دچار جراحات شیمیایی شد؛ اما با ایثار به کمک مجروحان ادامه داد تا زمانی که خودش بستری شد. 🔹علاوه بر پزشکی، در حوزه تعزیرات دارو و درمان به عنوان بازرس دارویی فعالیت داشت و در بهداری، نقش مؤثری در نظارت بر سلامت عمومی ایفا کرد. 💎مطالب ویژه و جذاب👇 🎋@jazabtarin🇮🇷