eitaa logo
اخبار ویژه و جذاب
486 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
13.8هزار ویدیو
92 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج گلچین مطالب سایر کانال‌ها (عمدتاً سیاسی) @Hassan_Bidar :مدیریت ✍️ لینک‌های عضویت: 👇 https://eitaa.com/joinchat/2893545718C09e944073d
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺پیکر این شهید در سوریه جا ماند، تا حاج قاسم اذیت نشود 🔹شهید از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت، با از دست دادن یکی از چشمانش، به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد؛ ولی با این وجود، پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله، در مبارزه با عناصر ضدانقلاب و اشرار، در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود. 🔹یکی از همرزمان با بیان اینکه حاج حسین، نماز اول وقتش را در هیچ شرایطی ترک نمی‌کرد، می‌گوید: "یک روز در جاده‌ای بین دو منطقه جنگی در حرکت بودیم، جاده خطرناک و زیر آتش دشمن بود، ناگهان حسین که پشت فرمان بود، کنار جاده ایستاد، پرسیدم: چی شده؟ گفت: وقت نماز است. گفتم: حاجی خطرناکه! گفت: من با خداوند متعال وعده کردم که نمازم را اول وقت بخوانم." 🔹حسین دلش نمی‌خواست پیکرش بعد از شهادت برگردد. می‌دانست که خودش شهدای کرمان را به خاک می‌سپارد، طاقت ندارد پیکر یار دیرینش را در خاک بگذارد. حسین نمی‌خواست حاج قاسم را اذیت کند./خبرفوری مشاهده مطالب جذاب بیشتر👇 @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
شهیدی که هنگام شهادت، در حال خواندن قرآن بود 🔹در اواخر سال ۱۳۶۳ به سمّت فرمانده مرکز آموزش‌های هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و تا زمان شهادت در همین پست خدمت می‌کرد. در همین زمان، تحولات بزرگی در این مرکز انجام شد و او خدمات ارزنده‌ای را در این مرکز انجام داد و از خود یادگاری مناسب برجای گذاشت. با وجود انجام بیش از ۱۸۰۰ سورتی پرواز و انجام مأموریت‌های جنگی، همواره می‌گفت: «اگر فرماندهی بر من تکلیف نبود، مایل بودم حضور مستقیم و بیشتری در جبهه‌ها داشته باشم.» 🔹نقل است؛ کسانی که پیکر را مشاهده کردند، می‌بینند که در یک دستش، تسبیح و در لابلای انگشتان دست دیگرش، ورق‌های قرآن بوده است؛ با مضمون این آیۀ شریفه «... ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.»(آل عمران /۱۴۷) است. شهید به آرزوی دیرینه خود رسیده بود. او بارها می‌گفت: «من دوست ندارم که بر روی زمین بمیرم، دوست دارم تا در آن بالا بمیرم. و حقیقتا که چه خوب شهید شد و چقدر زیبا به آرزوی خود رسید؛ در آن بالاها در حال راز و نیاز با خدای خود. ان‌شاءالله که خداوند با قرآن محشورش نماید.»🙏/خبرفوری مشاهده مطالب جذاب بیشتر👇 @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
شهید مدافع حرمی که، صیاد شیرازی آینده بود 🔹 زیاد از شهادت حرف می‌زد. همیشه در جمع‌های خانوادگی یا در هیئت‌ها که حضور داشت، می‌گفت: "دعا کنید من شهید شوم!"؛ یعنی شهادت آرزویش بود. همیشه دنبال مسیری بود که او را به شهادت نزدیک‌تر کند. حتی وقتی در سوریه بود، با اینکه دوره‌ی ماموریتش تمام شده بود، اما باز هم داوطلبانه مانده بود. به همرزمانش هم گفته بود: «من با شهادت برمی‌گردم.» 🔹دوستان محسن گفتند که یک عملیات سختی بین نیروهای ایرانی و نیروهای به وجود آمد. تا رسیدن نیروهای خودی، محسن چندساعتی خط را به‌تنهایی نگهداشته بوده و قهرمانانه در نبردی مستقیم و تن به تن به شهادت رسید. نیروهای دشمن بعد از شهادت محسن، برای اطمینان از مرگ او، به او تیر خلاص زده بودند. حتی وسائلش را هم با خودشان برده بودند. 🔹کسایی‌نژاد معلم قوطاسلو روز‌هایی را به یاد می‌آورد که محسن را با عشق و علاقه‌اش به ارتش و کارش در محل می‌دید و تعریف می‌کند: "به ارتش و کارش خیلی علاقه‌مند بود. هر وقت او را در شهرک می‌دیدم، در حال تمرین دویدن و حفظ آمادگی بودـ آنقدر با عشق، کارش را دنبال می‌کرد که همیشه می‌گفتم:«حاج محسن! تو صیاد شیرازی آینده هستی که زود هم به درجه‌ای که صیاد رسیده بود، می‌رسی! " ✍️ مطالب جذاب بیشتر ⬇️ @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
یار دیرینی که تا آخرین نفس کنار شهید چمران ایستاد 🔹شهید به همراه شهید در کردستان مجروح و برای مداوا به تهران منتقل شد. وی پس از بهبودی، به یگان خدمتی خود بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی، راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. پس از چندی، توسط وزارت دفاع، مأمور به همکاری با دکتر چمران شد و به همراه وی، ستاد جنگ‌های نامنظم را در جبهه‌های جنوب تشکیل داد که مسئولیت آن، توسط دکتر چمران برعهده ایرج رستمی گذاشته شد. 🔹شهید چمران پس از اطلاع از شهادت یار دیرینش، شهید ایرج رستمی، سریع خود را به منطقه رساند و در مورد شهید ایرج رستمی گفت: "خدا رستمی را دوست داشت و بُرد. اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‌برد." البته این دوری زیاد طول نکشید و شهید چمران نیز در همان منطقه با اصابت گلوله خمپاره ۶۰ به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان، به شهادت رسید. ✍️ مطالب جذاب بیشتر ⬇️ @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
شهید شیرعلی سلطانی، سردار بی سر 🔹شهید در عملیات فتح بستان، توسط موج انفجار مجروح می‌شود و تمام بدنش از كار می‌افتد. وقتی شهدا را جمع می‌كنند، او را در پلاستیك می‌پیجند و همراه بقیه شهدا به سردخانه می‌برند. او صداها را می‌شنید؛ اما نمی‌توانست حرفی بزند، یا حركتی كند. در آن حال، به امام حسین متوسل می‌شود؛ به آقایش می‌گوید: «من با تو عهد بسته‌ام بدون سر شهید شوم، پس شرمنده‌ام نكن!» 🔹همرزمانش وقتی برای بردن شهدا به سردخانه رفتند، دیدند كیسه‌ای كه شهید سلطانی در آن پیچیده شده، عرق كرده است. كیسه را باز می‌كنند می‌بینند هنوز زنده است. اكسیژن وصل می‌كنند و به بیمارستان منتقلش می‌كنند. شهید سلطانی بعدها به دوستانش می‌گوید: «من از خدایم خواسته‌ام تا جلوی امام حسین(ع) شرمنده نشوم، وقتی شهدا وارد محشر می‌شوند، چگونه سر بر بدن داشته باشم و به حضور امام حسین(ع) برسم.» ✍️ مطالب جذاب بیشتر ⬇️ @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
مشتی قصابی که در گمنامی به نیازمندان کمک می‌کرد 🔹یکی از دوستان مشتی تعریف می‌کرد که: «یه روز پیرمرد میانسالی هِن هِن کنان اومد مغازه‌اش. سری بین گوشت‌ها و وزنه‌ها چرخوند و با دستی که پشت کمرِ خمیده‌اش توی هم انداخته بود، بیرون رفت. مشتی که این رو دید، سریع شاگردش رو صدا زد و گفت: «بدو برو دنبال اون مرد. غیرمستقیم بهش بفهمون که صاحب قصابی، گوشت نسیه هم میده!» شاگرد مشتی هم رفت و آن مرد با خوشحالی برگشت و گوشت نسیه‌ای گرفت! مشتی از این کارها زیاد می‌کرد.» ✍️ مطالب متنوع‌تر در ⬇️ @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
از جنگ تحمیلی عراق تا دفاع از حرم 🔹جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به ظاهر پایان یافته بود اما جنگ نرم، عرصه تازه ای بود که دشمن برای مقابله با انقلاب اسلامی آغاز کرد. حاج شعبان نصیری لباس رزمش را از تن خارج کرد و در قامت یک نیروی فرهنگی، آستین‌هایش را بالا زد و مشغول شد. 🔹شهید شعبان نصیری حدود نه ماه قبل از شهادت، در عملیات سخت و سرنوشت ساز الخالدیه پس از رشادت‌های فراوان مورد اصابت گلوله‌های مستقیم داعش قرار گرفت و از ناحیه سر، کتف، دست راست و پا به شدت مجروح شد. مداوای او در بیمارستان‌های عراق ممکن نبود و به همین خاطر به ایران اعزام شد. قرار بر این بود تا برای تکمیل درمان به آلمان اعزام شود که نپذیرفت. وی حتی حاضر نشد پرفسوری که از آلمان برای مداوای تعدادی از جانبازان به تهران آمده بود هم او را ویزیت کند. @AkhbareFori
دفاع از وطن اقلیت و غیراقلیت نمی‌شناسد 🔹فرهاد خادم روحیه مسئولیت‌پذیری داشت و در تحصیل، کار و خدمت به مردم بسیار کوشا بود. فارغ‌التحصیلی او از دانشگاه شریف درست مصادف با آغاز جنگ تحمیلی بود و با اینکه امکان مهاجرت به آمریکا را داشت اما ترجیح داد به جبهه برود. وی دوره آموزشی خود را در دزفول گذراند و پس از گذراندن این دوره به همراه چند تن از فارغ‌‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف مسئول احداث پل چزابه شد که در نهایت ساخت این پل منجر به آزادی خرمشهر شد. 🔹مادر شهید خادم به سادگی، راضی به رفتن او نشد و مدت‌ها با هم بحث داشتند، اما او می‌گفت مادر، میدان آزادی را یک ایرانی ساخته‌ و باید از آن دفاع کرد. اگر دشمن، این سرزمین را بگیرد، من دیگر قادر به ادامه زندگی نخواهم بود و این نوعی، مرگ تدریجی است. فرهاد می‌گفت «چو ایران نباشد تن من مباد». پس از سخنان فرهاد، مادرش رضایت داد که باید او برای آزادی و استقلال وطن برود. @AkhbareFori
شهیدی که در آخرین روزهای مانده به شهادتش همه متوجه تغییر حال او شده بودند 🔹یکی از همرزمان شهید می‌گوید: " در آخرین روزهای عمرش همه متوجه تغییر حالت او شده بودند؛ کسی که در جمع همیشه شلوغ می کرد و دیگران را می‌خنداند؛ حالا آنقدر ساکت شده بود که توجه همگان را به خود جلب کرده بود. غذایش را کامل نمی‌خورد و با کسی حرف نمی‌زد، انگار که به زحمت آنجا نشسته باشد. با خود گفتم: چرا حسین این طوری شده؟ چند مرتبه به طرفش رفتم و با او صحبت کردم تا شاید چیزی بگوید. با اینکه بسیار به من علاقمند بود، ولی هیچ حرفی نمی‌زد. سر سفره، عمویم با خنده گفت: حسین آقا، چه خبر شده؟ چرا غذات مونده؟ اگه علتی داره بگو تا ما هم بدونیم. تنها عکس‌العمل او یک لبخند بود". @AkhbareFori
شهیدی که عاشق شهادت بود 🔹یکی از همرزمان شهید با یادآوری خاطرات شهید مهدی شاهدی می‌گوید: " روزهای آخر، چند روز قبل از شهادتش مدام این یک بیت شعر را با خودش زمزمه می‌کرد: " عاشق که شدی تیر به سر باید خورد - زهری است که مانند عسل باید خورد " هیچکدام از بچه‌ها نمی‌دانستند که منظور مهدی از خواندن این یک بیت شعر چیست؟! گذشت تا اینکه خبر شهادتش بین بچه‌ها پیچید. 🔹این همرزمش در ادامه بیان می‌کند: " زمانی بالای سر مهدی حاضر شدیم، دیدم یک تیر درست وسط پیشانی‌اش خورده است و او به‌حالت سجده افتاده و به درجه رفیع شهادت رسیده است. آن موقع بود که فهمیدیم مهدی می‌خواست با خواندن آن یک بیت شعر چه چیزی را به ما بفهماند. ✍️ مطالب بیشتر ببینید! ⬇️ @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
توسل خاص "شهید سلمانیان" به حضرت زینب (س) 🔹 خطاب به دوستش می‌گوید: «مدت‌ها منتظر اعزام بودم. دیشب به حضرت زینب (س) گلایه کردم که خانم‌جان سه ماه است پاسپورتم توی جیبم است و پوتین‌ها در پایم، هنر این نیست که بالیاقت‌ها را ببرید! اعجاز شما این است که بی‌لیاقتی چون من را ببرید، دم‌دمای صبح خواب دیدم که بی‌بی زینب به من گفت: «بالاخره شما هم قبول شدید.» به حضرت رقیه(س) من این را اعجاز بی‌بی می‌دانم.» 🔹مجید کاملاً داوطلبانه به منطقه اعزام شد؛ اتفاقاً مسئولانش می‌گفتند تو روحانی هستی و رسته‌ات رزمی نیست. مطلقاً اجازه رفتن به او را نمی‌دادند و حکم مُبلغ را داشت، ولی مجید خیلی این در و آن در زد که اعزام شود. همه آموزش‌ها را هم در دوره‌های مختلف سپری کرده بود. حتی دو بار به شکل محدود و برای کار‌های تبلیغی به اعزام شد، اما اینها راضی‌اش نمی‌کرد. می‌خواست به صف رزمنده‌ها بپیوندد و بار آخر هم با اینکه به عنوان مبلغ اعزام شده بود، به خط مقدم اعزام شد و خوب می‌دانست که آنجا می‌تواند غیر از کار تبلیغی، اسلحه هم به دست بگیرد و بجنگد. ✍️ مطالب بیشتر ببینید! ⬇️ @jazabtarin جذابترین‌ها 🇮🇷 .
ــــــــــــــ ــــــــــــــ ▪️شهیدی که مشکل‌گشای مردم بود🥀 🔹شهید که عشق به خدمت و کمک به محرومین را داشت، از طرف جهاد سازندگی در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل نیز نقش‌آفرینی نمود و پس از آن، مجدداً به سیستان و بلوچستان رفت و داوطلبانه در یکی از محرومترین نقاط، یعنی روستای نوک‌آباد از توابع شهرستان مشغول به كار شد. وی به‌عنوان مسئول و سرپرست کمیته کشاورزی در این روستا ساکن شد. 🔹از عمده خصوصيات شهيد ، چهره بشاش و مهربانش بود كه در اولين برخورد، خودنمائی می‌كرد. او ارتباط بسيار نزديک و برادرانه‌ای با مردم منطقه و مجموعه افرادی كه با او سر و كار داشتند، برقرار نموده بود؛ بطوری كه آنها او را عضوی از خود می‌دانستند تا جایی كه به برادران جهادگر تأكيد می‌نمود كه با هركس در منطقه برخورد نمودند، يا مشكلی برايشان پيش آمد، بگويند از دوستان شهاب الدين هستند. دوستی او با مردم، جنبه مادی نداشت؛ بلكه در اين امر، رضای خدا را در نظر می‌گرفت. @jazabtarin👈جذابترین‌ها ‎‌‌┄┅═✧❁🌸🍁🌸❁✧═┅┄