eitaa logo
خاکریز
501 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
54 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» 💠 باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. 💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 💠 گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» 💠 چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 💠 عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... ✍️نویسنده: @jebhetarom
✅ مناظره‌ای کوتاه از حضرت رضا علیه‌السلام در بُطلان خلافت غاصبین عدّه‌ای از محضر صلوات‌الله‌علیه درخواست کردند که در حضور عباسی ملعون در مناظره‌ای در موضوع شرکت کنند و حضرت نیز پذیرفتند؛ آن مجلسی تشکیل شد و یحیی بن ضحّاک سمرقندی (از علمای عامه) برای با ایشان انتخاب و دعوت شد. امام علیه‌السلام فرمودند: «ای یحیی بپرس.» یحیی گفت: «شما بپرسید ای پسر رسول خدا، تا ما به سؤال شما افتخار کنیم!» حضرت فرمودند: 🔴 «ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادّعا می‌کند راستگوست، ولی به راستگویان ( و علیهماالسلام) نسبت دروغگویی می‌دهد، چیست؟! آیا چنین کسی راستگو و پیروِ دین حقّ است یا دروغگوست؟!» یحیی مدّتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت؛ مأمون گفت: «چرا جواب نمی‌دهی؟!» یحیی گفت: «سؤالی از من پرسیدند که نمی‌توانم پاسخ دهم!» مأمون از حضرت رضا علیه‌السلام پرسید: «منظورتان از این سؤال چه بود؟» امام علیه‌السلام فرمودند: «من با کنایه از یحیی پرسیدم اگر راستگو بوده (شما می‌گوئید ابوبکرِ صدّیق!)، پس راویانِ صادق و راستگو که گفته‌اند ابوبکر روزی بر فراز منبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله اعلام کرد: ♨️ "وَلِيتُكُم وَ لَستُ بِخَيرِكُم!" (شما مرا امیر بر خود قرار دادید، در حالی که من بهتر از شما نیستم!) [۱] باید این سخن نیز راست باشد و اگر این سخنِ ابوبکر راست است، می‌گوئیم امیر باید بهتر از رعیّت باشد، در نتیجه ابوبکر امام نیست! همچنین از قول او نقل کرده‌اند که گفته است: 🔻 "أَنَّ لِي شَيطَاناً يَعتَرِينِي!" (من شیطانی دارم که مرا وسوسه می‌کند و گرفتارش هستم!) [۲] اگر ابوبکر راستگوست، پس این سخن هم راست است، در نتیجه نمی‌تواند امام باشد، چون توانایی تصرّف در امام الهی را ندارد! و نیز از عُمَر نقل کرده‌اند که گفته است: 💢 "كَانَت إِمَامَةُ أَبِي بَكرٍ فَلتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا فَمَن عَادَ إِلَى مِثلِهَا فَاقتُلُوهُ!" (امامتِ ابوبکر، یک کارِ ناگهانی و اشتباه بود که خداوند ما را از شرّ آن حفظ کرد! پس هر که این کار را تکرار کرد، او را بکُشید!) [۳] اگر راستگو بود، پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته، پس خودش هم برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت نداشته است!» سخن حضرت که به اینجا رسید، مأمون لعنة‌الله‌علیه چنان عصبانی و برآشفته شد که بی‌مقدّمه فریادی کشید که همه‌ی آن جمع، پراکنده شدند؛ سپس به بنی‌هاشم رو کرد و گفت: «مگر نگفته بودم او (حضرت رضا علیه‌السلام) را شروع کننده‌ی بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟! اینها علمشان، علم رسول خداست!» 📚 منابع شیعه: مناقب (ابن‌شهرآشوب)، ج۴، ص۳۵۱ بحار الانوار (علامه‌مجلسی)، ج۱۰، ص۳۴۸ 📚 منابع عامه: [۱] الإنباء فی تاریخ الخلفاء (ابن‌عمرانی)، ص۴۷ [۲] منهاج السّنة (ابن‌تیمیة)، ج۸، ص۲۶۶ [۳] صحیح بخاری، ج۸، ص۱۶۸، ح۶۸۳۰ 🔥 «لعن الله قاتلي فاطمة الزّهراء.»
11.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نماآوا|◾️سه آیه آه... 🥀به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🎧همخوانی استدیویی: 💠گروه تواشیح تسنیم اصفهان💠 ⭕️اشعار فارسی در مدح سیدة النساء العالمین و صلوات خاصه حضرت زهرا(س) 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/I37lr 📲 @tasnim_esf
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 متفاوت از سیدالشهداست به هرکسی اجازه نمیده باید ضجه بزنیم تا اذن خدمت بهمون بدن 🌺خدایا بحق اولین عنایت کن ماهم در راه از تموم زندگیمون خرج کنیم و این خدمت رو از همه قبول کن 🤲
گر علی پیکر یک عَبْدُوَد انداخت به خاک پُشتِ دَر فاطمه درگیرِ چهل عَبْدُوَد است سیدپوریا هاشمی
📳 چرا برای دو تاریخ ذکر شده است⁉️ 🔺 ۷۵روز یا ۹۵ روز❓ 📜در نقل تاریخ شهادت سلام‌الله‌علیها در اسناد روایی کهن شیعه به خط کوفی صدر اسلام که بدون نقطه است، عبارتی آمده به این مضمون «عاشت بعد أبيها خمسة و سبعین (تسعين) يوما» (حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از پیامبر، هفتادوپنج یا نودوپنج روز زنده ماندند) که در این عبارت بین «خمسة و سبعین» [۱] (هفتاد‌وپنج روز) و «خمسة و تسعین» [۲] (نودوپنج روز) قابل تشخیص نیست و به همین خاطر محدّثین شیعه هر دو برداشت را نقل کرده‌اند؛ لذا این ماهیت تاریخ است که باعث اختلاف در نقل قول و برگزاری دو فاطمیّه توسط شیعیان شده است. 📚 منابع: [۱] کافی (شیخ‌کلینی)، ج۱، ص۴۵۸ [۲] کفایة الأثر (خزّازقمی)، ص۶۵
این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است نَفسی‌ست که مانند نَفَس بسته به جانش زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت بیهوده در این خاک نگیرید نشانش والعصر، که فرزند همین فاطمه، مهدی‌ست ما منتظرانیم، خدایا برسانش عباس شاه زیدی
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبتی کسی که حتی شاهد وصیت و دفن سلام‌الله‌علیها بود برشی از سخنرانی به مناسبت سالروز جنگ جمل بسیار 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/jebhedar_eita
امشب گمان کنم نرود سمت کربلا حالش بد است مادرمان رو به قبله است 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/jebhedar_eita
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شور و شعف آیت الله هنگام شعرخوانی مرحوم چایچیان در مدح سلام الله علیها 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/jebhedar_eita
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه روایت ناب و تقدیم به همه شیعیان مولا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام...😍😍😍 ✅️ وقتی لبخند مادر بر پدر، بهشت را بهم می‌‎ریزد... «بهشتیان از هوش رفتند!» 🎞 درگاه اینترنتی آپارات، جهت مشاهده https://www.aparat.com/v/wym5i42 (علیه السلام) (سلام الله علیها) 📱 @mesbahyazdi_ir 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/jebhedar_eita