eitaa logo
خاکریز
410 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
53 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴پشت پرده یک دروغ تاریخی 🔺معروف است در دادگاه انقلاب درباره عملکرد خود به قاضی میگوید: «در دوران صدارت من، قیمت بیک ثابت بود و همیشه 5 ریال!» طلبها حالا با فراموشی بعضی مردم میگویند «ای داد بیداد! حیف! چرا بجای ، کسی از او نپرسید رمز موفقیت و تو چه بود!» ✅ اتفاقا از او پرسیدند که چطور چنین حرفی میزنی.. تو را از 0.3 درصد در عرض سیزده سال به 25 درصد رساندی. قیمت غذا و مسکن 25 برابر شده! هویدا میگوید: دقت کنید: من و ملک را نگفتم. من خودکار را گفتم. چون کسی درس نمیخواند، کسی خودکار نمیخرید. این بود رمز مدیریت و عوامفریبی اعلیحضرت و من. ما با یک خودکار و موز دادن در مدرسه، کاری میکردیم که هیچکس نپرسد روزی 6 میلیون بشکه نفت کجا میرود؟ بله. را با به مضحکه نکشید.. هویدا را خود شاه بجرم فساد مالی دستگیر کرد و وقتی در دی 57 از فرار کرد، غذای سگش را برد ولی هویدا را نبرد. نگذارید به شما دروغ بگویند ✍️منبع آمار تورم از بانک جهانی: https://data.worldbank.org/indicator/NY.GDP.DEFL.KD.ZG?end=2017&locations=IR&start=1960 @jebhetarom
پرده آخر مجلس دهم؛ انتقام از شورای نگهبان! 🔹نمایندگان مجلس دهم در روزهای پایانی عمر این مجلس مصوباتی برای محدود کردن نقش نظارتی و تضعیف شورای نگهبان در قالب طرح اصلاح قانون انتخابات و تغییر نحوه انتخاب حقوقدانان آن داشتند. 🔹طراحان طرح اخیر اصلاح قانون انتخابات عمدتا نمایندگانی هستند که صلاحیت آنها برای ورود دوباره به نهاد قانون گذاری تایید نشده و حالا به جای پاسخگویی درباره عملکرد خود و درست در شرایطی که کشور به دلیل تحریم و کرونا با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه است، سیاسی کاری را برگزیده‌اند. 🔹نمایندگان مجلس دهم طبق این طرح احراز اعتقاد و التزام عملی به اسلام را از عهده شورای نگهبان خارج کرده و مصوب کردند که عدم اعتقاد داوطلب به اسلام با اقرار او و عدم التزام عملی داوطلب به اسلام با حکم قطعی دادگاه صالح مبنی بر فساد مالی یا اخلاقی وی به اثبات می‌رسد. 🔹یکی دیگر از مواردی که در این طرح به تصویب رسید محدود کردن نظارت استصوابی شورای نگهبان بود. همچنین ملاک رسیدگی شورای نگهبان برای تعیین صلاحیت نامزدها فقط مراجع چهار گانه شد و گزارش‌های خارج از مراجع چهارگانه قابل استناد و عمل نیست. @jebhetarom
شهادت هنرمردان خداست 💠 سردار رشید اسلام رزمنده فداکار جناب سرهنگ شکیبا سلیمی به فیض شهادت نائل گردید امروز ب ایشون و دو همکارشان در دیواندره حمله و شهیدشون کردن😔 فرمانده شهادتت مبارک🌹🌹 @jebhetarom
خاکریز
#فوری #مهم شهادت هنرمردان خداست 💠 سردار رشید اسلام رزمنده فداکار جناب سرهنگ شکیبا سلیمی به فیض شها
بسم رب الشهداءوالصدیقین «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» شهادت هنر مردان خداست عضو محترم کانال خاکریز سرکار خانم سلیمی شهادت ملکوتی برادر بزرگوار سرکار عالی، سردار سرافراز اسلام شکیبا سلیمی و همرزمان باوفایشان جعفر نظام‌پور و محمد شکری را به محضر حضرت ولیعصر عج الله تعالی فرجه الشریف، رهبرمعظم انقلاب و خانواده محترم بویژه جنابعالی تبریک و تسلیت عرض می‌نمائیم. از خداوند رحمان علو درجات برای آن شهید بزرگوار و صبر و اجر جزیل برای جنابعالی و خانواده گرامیتان مسئلت می نماییم. با احترام مدیریت کانال @jebhetarom
💚🌟ایده_معنوی:🌟💚 اگر در حال ختم قران هستید به جزء15 که رسید ایه 19 سوره کهف کلمه "ولیتلطف" میزان قران است وجای استجابت دعا یعنی در این جا قران به دو کف مساوی تقسیم می شود قران را قطع کنید وشروع به دعا کنید واولین دعا برای فرج باشد در قران های قدیمی خطی; یا درشت نوشته می شد یا قرمز تا مردم جای استجابت را گم نکنند التماس دعا برای دیگر عزیزان هم بفرستید 📚برنامه سمت خدا آقای فرحزاد خیلی تاکید به انجام این عمل کردن گفتن عملی کم ولی خیلی پر سود👌 @jebhetarom
💠 متن دعای روز ماه مبارک رمضان بهمراه ترجمه🦋 @jebhetarom
۱۵ قدم خودسازے یاران امام زمان(عج) 🔹قدم اول : نماز اول وقت 🔸قدم دوم : احترام به پدر و مادر 🔹قدم سوم : قرائت دعاے عهد 🔸قدم چهارم : صبر در تمام امور 🔹قدم پنجم : وفاے به عهد با امام زمان(عج) 🔸قدم ششم : قرائت روزانه قرآن همراه با معنے 🔹قدم هفتم : جلوگیرے از پرخورے و پرخوابے 🔸قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه 🔹قدم نهم : غیبت نکردن 🔸قدم دهم : فرو بردن خشم 🔹قدم یازدهم : ترک حسادت 🔸قدم دوازدهم : ترک دروغ 🔹قدم سیزدهم : کنترل چشم 🔸قدم چهاردهم : دائم الوضو بودن 🔹قدم پانزدهم : محاسبه نفس 🌸اللهُم_َّعَجِّل_ْلِوَلِیِّک_َالْفَرَج 🌸 @fetching @jebhetarom
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 این روزها خیلی از پدران و مادران و دیگر عزیزان، به علت ابتلا به کرونا و یا علل دیگه، بدون مراسم معمول دفن می شوند و پس از سال ها تلاش، بدون هیچ تشییع کننده ای خاک‌سپاری می شوند. به پاس غربت این پدران و مادران و عزیزان، هر نفر یک حمد و سه توحید و ۱۴ صلوات نثار این عزیزان کنیم. 🙏🙏🙏 این یک مراسم ختم ملی است، پس خواهش می کنیم بازنشر دهید. و هر روز این عمل خیر خواهانه را انجام دهیم 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 @jebhetarom
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 کربلایی شد 😔 💥وقتی شیطان خلف وعده کرد و پرستوها پرپر شدن و دشت خانطومان سراسر به رنگ شقایق شد 💔😔 سالروز شهادت ۱۳ آلاله مازندرانی در شهرک خان طومان😔💔 🌷🌷شادی دل این شهیدان خدایی اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم @jebhetarom
خاکریز
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_نهم 💠 مقابل پوتینش روی زمین افتاده بودم و هر دو دستم به هم بسته بود که با ه
✍️ رمان 💠 از بهت آنچه می‌شنیدم فقط خیره نگاهش می‌کردم، دیگر خبری از خشم صدا و چشمانش نبود، هنوز خاکی که به صورتش پاشیده بودم، روی پلک و گونه‌هایش مانده و انگار دیگر آن مأمور تفتیش نبود که با لحنی ملایم صحبت می‌کرد :«من برا شناسایی اومده بودم، پشت همون خاکریز. موقع غروب حرکت اون ماشین به نظرم مشکوک اومد، ترسیدم باشه که داره میاد سمت . با دوربین که نگاه کردم یه زن تو ماشین بیشتر مشکوکم کرد، از چشمای بسته تون فهمیدم اسیر شدید. قبل تاریکی همکارام منتظرم بودن، اما نتونستم برگردم، مجبور شدم مداخله کنم.» او می‌گفت و من در پیچ و تاب کلماتش معجزه (علیه‌السلام) را به چشمم می‌دیدم و باور نمی‌کردم که نبض نفس‌هایم را شنید و نجوا کرد :«خیلی دلم می‌خواست همونجا نفسش رو بگیرم اما نباید کمین‌مون حوالی لو می‌رفت، برا همین مجبور شدم با پول دهنش رو ببندم که فکر آدم‌فروشی به سرش نزنه تا چند روز دیگه که فلوجه رو براشون جهنم کنیم!» 💠 لطافت لحن و نجابت نگاهش عین رؤیا بود، تازه می‌فهمیدم در تمام آن لحظاتی که خیال می‌کردم برای تصاحبم دست و پا می‌زند، مردانه به میدان زده بود تا این دختر غریبه را نجات دهد که پای چشمانم از نفس افتاد. یک دستش به فرمان بود، با دست دیگر پنجره را پایین کشید تا حال خرابش را در خنکای شب بیابان پنهان کند و نمی‌دانست با این دختر در تاریکی این جاده چه کند که صدایش به زیر افتاد :«شما جایی رو تو بغداد دارید؟» 💠 نگاهم حیران روی لباس سیاهش می‌چرخید و هنوز زبانم جرأت جم خوردن نداشت که به جای پاسخ، یک کلمه پرسیدم :«شما کی هستید؟» از سرگردانی سوالم، اوج پریشانی‌ام را حس می‌کرد و هول من نفسش را برده بود که ناشیانه طفره رفت :«اگه بغداد جایی رو سراغ دارید، آدرس بدید برسونم‌تون!» 💠 چراغ‌های بغداد و تابلوی ورودی شهر در انتهای مسیر پیدا شده و من نایی به گلویم نمانده بود که بی‌صدا پاسخ دادم :«خانواده من فلوجه هستن، بغداد کسی رو ندارم!» در برابر بی‌کسی و ناامیدی‌ام لبخندی فاتحانه لب‌هایش را گشود و با کلماتش قد علم کرد :«خیلی زودتر از اونی که فکر کنید، فلوجه میشه و برمی‌گردید پیش خانواده‌تون.» 💠 ترافیک سرشب ورودی بغداد معطل‌مان کرده و من هنوز گیج اینهمه نگاهم در تاریکی شب و بین ماشین‌های مقابل‌مان می‌چرخید که خودش دست دلم را گرفت :«دیگه نترسید! هر چی بود تموم شد.» هنوز ناله یاصاحب‌الزمانم در گوشش می‌پیچید و سوالی روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که نگاهش به ردیف اتومبیل‌ها ماند و گرمی لحنش بر دلم نشست :«شما هستید؟» 💠 اکثریت فلوجه بودند و شاید باورش نمی‌شد همین دختر اسیر داعش اتفاقاً باشد که چشمانم از شرم آنچه از زبان آن نانجیب در موردم شنیده بود، به زیر افتاد و صدایم شکست :«بله!» نگاهش نمی‌کردم اما از حرارت نفس بلندش فهمیدم تصور بلایی که دور سرم می‌چرخید، آتشش زده و دیگر خیالش راحت شده بود که به جای من، به پای (علیه‌السلام) افتاد :«مگه میشه حضرت (علیه‌السلام) شیعه‌هاشو بین اینهمه گرگ تنها بذاره؟» 💠 و همین اعجاز حضرت نجاتم داده بود که کاسه شکست و اشک از چشمانم چکید. دیگر خجالت می‌کشیدم اشک‌هایم را ببیند که گریه را در گلو فرو می‌بردم و باز نغمه بغضم به وضوح شنیده می‌شد تا وارد شدیم. سوالش هنوز بی‌پاسخ مانده و شاید شرم می‌کرد دوباره بپرسد که خودم پیش‌دستی کردم :«یکی از دوستای زمان دانشجویی‌ام تو بغداد زندگی می‌کنه!» و همین یک جمله گره کور فکرش را گشود که بی‌معطلی پرسید :«آدرس‌شون کجاست؟» 💠 نمی‌دانست برای رفتن به خانه نورالهدی تا چه اندازه معذب هستم که با مکثی پاسخ دادم :«شهرک .» تا ساعتی پیش خیال می‌کردم بین دست به دست می‌گردم و حالا همین آزادی به حدی شیرین بود که راضی شدم با پای خودم به خانه نورالهدی بروم. شهرک صدر، شرق بغداد واقع می‌شد و عبور از روی پل یعنی همه خاطرات دانشگاه بغداد و نورالهدی و عامر که بیشتر در خودم فرو رفتم. 💠 تا رسیدن به شهرک صدر، دیگر کلامی صحبت نکرد و خلوت حضورش عین آرامش بود که پس از چند ساعت و تحمل آواری از ترس و درد، چشمانم خمار خواب سنگین می‌شد و به خدا هنوز باورم نمی‌شد کابوس تمام شده که دوباره قلبم در قفس سینه پَرپَر می‌زد. مقابل خانه نورالهدی رسیدیم، اتومبیل را خاموش کرد و تازه می‌دید حیوان مچ باریکم را با ده دور زنجیر پیچیده که چشمانش آتش گرفت و خاکستر نگاهش روی دستانم نشست... ✍️نویسنده: @jebhetarom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد جالب مجری لحظه وقوع زلزله روی آنتن زنده شبکه لرستان @jebhetarom