eitaa logo
نقطه‌ی جیم
128 دنبال‌کننده
128 عکس
142 ویدیو
0 فایل
نقطه‌ی‌جیم
مشاهده در ایتا
دانلود
50.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مورد هدف قرار دادن یک ماشین زرهی متعلق به اشغالگران صهیونیست با موشک های ضد زره کورنت در شمال شرقی بیت لاهیا.
این اولین تصویری است که از مجاهدت مردان جنگجوی مقاومت فلسطین گذاشتم. من همه‌ی این فیلم‌ها را چندبار و چندبار مثل بهترین برنامه‌ی تلویزیونی می‌بینم. تلویزیون ما البته خانه‌ی بی‌صفایی است که فقط گاهی به ظاهرش می‌رسند تا کسی نگوید این خانه ویرانه شده است. خانه‌ای که جانت با اهالی‌اش پیوندی نداشته باشد هیچ‌گاه فکر سر زدن آن بخاطرت خطور نمی‌کند. و اگر آشنا به آن پا بگذارد دلهره داری که حقش در آنجا ضایع و پایمال ملاحظات و تشریفات آن شود. تصویر حججی را یادتان هست که انگار بهترین کارگردانان و بازیگران عالم جمع شده بودند تا یک نمای کربلایی بسازند و همه‌چیز سر جایش بود! آن فیلم به اصطلاح سینمایی ها در (نمی‌آمد) مگر با آنکه همه غرق نقش خود شوند و همه‌چیز جز نقش خود را از یاد ببرند! تماشاچیان فیلم هم مردمانی که یکسره زندگی‌شان با فیلم پیوند دارد و پایان فیلم می‌تواند پایان زندگی آن‌ها را دگرگون کند
غفلت ما از سینما به غفلتمان از حیات تصاویر و صحنه‌ها بر می‌گردند. تصاویر درون قصه‌ها زنده می‌شوند و جان می‌گیرند و راه می‌روند و ما منتظر سرنوشت فرم‌ها می‌نشینیم. کسی که قصه‌ی روزگار را نفهمد مشغول احیای اموات می‌شود و سعی می‌کند تصاویرش را زیر دستگاه اکسیژن زنده نگه دارد. نفس‌های مرده زیر دستگاه نفس نیست کش دادن سرنوشت مرده ای است که همه می‌دانند آینده‌ای در این جهان نخواهد داشت! کش دادن جان کندن است! مثل قصه‌های فیلم سازان ما و مخاطبان به انتظار قصه‌ای که پایانش را می‌دانند نمی‌نشینند و قصه و فیلم هر دو در یاد هیچ‌کسی نیستند تا ماندگار شوند! می‌گویند یاد، یاد ازلی است و هرچه ماندگار است به آن یاد بر می‌گردد! من یادی جز غصه‌ی غربت نمی‌شناسم و هر قصه‌ای می‌خواهد بماند باید در این یاد بماند غریبی به ندای غریبی خود پاسخ بلی داد ولی تاب بلای خود را نیاورد و دل به چیز دیگری بست پس از او دور افتاد و باز بخود آمد و در این به خود آمدن آنقدر آه و ناله کرد تا آنکه باز به او رسید. قصه‌های روزگار همگی به این قصه باز می‌گردند و راز ماندگار بودنشان در این است و اگر ما دل به قصه‌ی دیگری بدهیم و پیوندمان را از آن جدا کنیم بیشتر به تصاویر مرده‌ای می‌مانیم که تقدیرمان مرگ و فراموشی خواهد بود و چنین سرنوشتی را تعداد تغییر نخواهند داد!
ما از صحنه‌های راهپیمائی و تظاهرات تصاویر خوب نمی‌گیریم و به آن دل نمی‌بندیم چرا که نمی‌دانیم چقدر مردممان مشتاق هرباره دیدن این تصاویراند! به همین دلیل هم فیلم خوب نمی‌سازیم و آن‌ها را دست کم می‌گیریم و در سالن پخش فیلم با جفنگ‌هایمان سر کارشان می‌گذاریم تا پول بیشتر گیرمان بیاید! و دردا که اگر دردی داشتیم بهتر می‌نوشتیم و می‌ساختیم و از کار خود غافل نمی‌شدیم فیلم‌سازان بزرگ جهان اما از عداد اینان نیستند با آنکه فیلم‌های آن‌ها جهانی شد و فیلم هیچ‌یک از فیلم‌سازان ما نه به گرد سادگی فیلمشان و نه به پیوند عمیق فیلمشان با جان‌ها نمی‌رسند واگرنه جهانی نبودند! و مردمان هم چندین و چند بار به تماشای آن نشسته‌اند سینما قصه می‌خواهد و قصه جایی بیرون از ما نیست! و کسانی که درون قصه‌ای نیستند ناچارند قصه‌ی دیگران را تعریف کنند تا قدری بتوانند از هوای آنها نفس بکشند یا هم به حرف‌های مفت پشت سر این و آن و روزگار می‌افتند! قصه‌ی روزگار پیش چشم ماست اگر آن‌را با توجیه‌ها و بهانه‌جویی هایمان دور از چشم نمی‌انداختیم. قهرمان قصه کسی است که مرد باشد و مردانه پایش بایستد و هرچند مثل مهدی باکری غریب و تنها بیافتد مردانه با غربت و تنهایی اش صفا کند و بماند! اینها اقتدا به چه کسی می‌کنند که اگر همه‌ی جماعت به یکسو بروند آن‌ها باز می‌مانند و سر در چاه زلال گفت و شنود با خود می‌کنند ؟
ماهم همگام با تکبیر مردان مقاومت هنگام اصابت و انفجار تکبیر می‌گوئیم و از جان شاد می‌شویم و گویا آن کار بدست ما ببار نشسته است! راستی قصد من از شروع متن نوشتن درباره سینما نبود آمدم تذکر آوینی به خودمان را باز بنویسم! آوینی می‌گفت پناه دشمن توپ و تانک و بولدوزر هایش است انگار که ماشین‌ها سوار آدم‌ها هستند و آدم هیچ نیست! و با تصویر نشانمان می‌داد که چگونه با انهدام و آتش یک تانک اهالی ابرهه پا به فرار گذاشتند دشمن غاصب اگر ده برابر دشمن بعث دل به تانک ها و آهن قراضه‌هایش نسپرده باشد کمتر از آن دل‌سپرده نیست! ولی ما تانک که می‌زنیم در انتظار الله اکبر نشسته‌ایم! تا ببینیم الله اکبر هایمان با آتش چه می‌کنند ؟ راستی با الله اکبر تا کجا می‌توان رفت؟ خدا بزرگ‌تر است باز هم خدا بزرگ‌تر است خدا را هرچه و هرکجا دیده‌ایم باز بزرگ‌تر است تا بی‌نهایت فقط گفتم باید دید و بود چقدر مرد راه رفتنیم فکر کنید لابلای اوهاممان از خدا حسین‌بن علی میان دو انگشت را باز کند و چیزی را نشانتان دهد بی‌خیال همه‌چیز نمی‌شوید و هرچا داشتید را رها نمی‌کنید و قدم در راه جدیدی نمی‌گذارید؟ خدا بزرگ‌تر است تا آنجا که از او جدا باشی مگر اینکه مثل حسین با او یکی و یگانه شوی تا حیرت
و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره
لاشخورها به ما می‌گویند: هشت‌پا😍 بخاطر اینکه سوریه و عراق و لبنان و یمن و ... بخاطر اینکه ما بازو زیاد داریم و کشورمان در وسط منطقه است و ما می‌شویم سر و مغز این دست‌ها! خب حیوانات دارای خصوصیاتی هستند که بعضی‌هایش هنجار و بعضی‌هایش ناهنجار است مثلا می‌گویند مثل اسب نجیب باش و مثل گوسفند پر فایده باش و یا مثل گرگ درنده خو مثل خروس حریص نباش! ولی من نشنیده‌ام بگویند مثل هشت‌پا پربازو نباش خب من بچه که بودم مستند هشت‌پا ها را هم دیده‌ام بلکه خیلی از حیوانات را ولی وسط مستند هشت‌پا ها گریه کرده‌ام (بجانم قسم) چرا؟ خب می‌گویم: هشت‌پای مادر خیلی با عظمت است و تخم‌هایش مثل خوشه‌های انگور از بدنش آویزان می‌شود چند ماه بروی آن‌ها می‌نشیند و پس از زایمان و تولد بچه‌هایش از گرسنگی می‌میرد ... می‌دانستید هشت‌پا به‌جای یک قلب سه تا قلب دارد؟ خون هشت‌پا آبی است و به‌شدت باهوش است و سلاح دفاعی‌اش جوهر است .... و می‌تواند خودش را با محیط تطبیق دهد شبیه گربه ماست اگر دوستش داشته باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شهروندان عرب: 📍با این خیانتی که از سران عرب می‌بینیم همان بهتر که ایران کشورهای خلیج فارس را بمباران کند... 🆔 @Kavoshmedia
صدای محزون و دردناک مردم داغ‌دیده جهان اسلام را بشنوید ! صداهایی که هر لحظه ممکن است قطع شوند و عنان کار را به بغض و اشک چشم بسپارند این صداهای نحیف و خسته که لرزه بر اندام می‌افکند و جانتان را پر از درد می‌کند و آنقدر شما را محجوب و با حیا می‌کند که خودتان را قایم کنید و غریب‌وار یا دیوانه‌وار گریه کنید خداروشکر در جهانی هستم که صداها در آن محزون و ملتهب‌اند آنقدر که می‌خواهند از نزاری دق کنند و از درد بمیرند ! خداروشکر که در تاریخی هستم که مظلومیت و خستگی را ببار می‌نشاند و صدای طوفان‌های فهمیده‌اش آنقدر بلند است و مثل باد آنقدر پیاپی و نرم می‌وزد که بدن‌های باد کرده مصنوعی بی‌ریشه را و صداهای سرخوش الکی بلند را از جا می‌کند و گم و گورش می‌کند
🎐 | | | 🔳ح) مسئوليت اين خون ها با من است ◻️يك وقتي پس از عمليات طريق القدس بخشي از فرماندهان به‌دليل تعداد زياد شهدا دچار ترديد شدند؛ آقامحسن فرماندهان را جمع كرد و خدمت امام برد و امام در آنجا فرمودند كه مسئوليت اين خون ها با من است، ولي شما خوشحال باشيد كه نام شما بر لوح محفوظ نگاشته شده است. البته بايد اضافه كرد كه مگر مي شود نام شهدا بر لوح محفوظ نوشته شود ولي نام مادران و خانواده هاي شهدا بر اين لوح نوشته نشود؟ (سخنان حاج‌قاسم در يادواره 1100شهيد شهرستان ملاير) 🎐 نشر دهید و همراه ما باشید 🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان‌الله (جمیل صبر تو بوده‌ ست) گفت [ پنهانی ] به زمزمه در گوشم پیر کنعانی
گفت پیغامبر علی را کای علی شیر حقی پهلوان پردلی لیک بر شیری مکن هم اعتمید اندر آ در سایهٔ نخل امید اندر آ در سایهٔ آن عاقلی کش نداند برد از ره ناقلی ظل او اندر زمین چون کوه قاف روح او سیمرغ بس عالی‌طواف گر بگویم تا قیامت نعت او هیچ آن را مقطع و غایت مجو در بشر روپوش کردست آفتاب فهم کن والله اعلم بالصواب یا علی از جملهٔ طاعات راه بر گزین تو سایهٔ خاص اله هر کسی در طاعتی بگریختند خویشتن را مَخلصی انگیختند تو برو در سایهٔ عاقل گریز تا رهی زان دشمن پنهان‌ستیز از همه طاعات اینت بهترست سبق یابی بر هر آن سابق که هست چون گرفتت پیر هین تسلیم شو همچو موسی زیر حکم خضر رو صبر کن بر کار خضری بی نفاق تا نگوید خضر رو هذا فراق گرچه کشتی بشکند تو دم مزن گرچه طفلی را کشد تو مو مکن دست او را حق چو دست خویش خواند تا ید الله فوق ایدیهم براند دست حق میراندش زنده‌ش کند زنده چه بود جان پاینده‌ش کند هرکه تنها نادرا این ره برید هم به عون همت پیران رسید دست پیر از غایبان کوتاه نیست دست او جز قبضه الله نیست غایبان را چون چنین خلعت دهند حاضران از غایبان لا شک به‌اند غایبان را چون نواله می‌دهند پیش مهمان تا چه نعمتها نهند کو کسی کو پیش شه بندد کمر تا کسی کو هست بیرون سوی در چون گزیدی پیر نازک‌دل مباش سست و ریزیده چو آب و گل مباش ور بهر زخمی تو پر کینه شوی پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی
به همه‌چیز می‌توان شک کرد شک سراغ همه‌چیز می‌آید سراغ وضویی که نمی‌دانید گرفته‌اید یا نه سراغ اینکه پدرتان یا نزدیک‌ترینتان هنوز می‌خواهدتان یا نه سراغ متنی که نوشته‌اید هرباره می‌خواهید پاکش کنید سراغِ ..... سراغ خودتان چرا که صرف بودن مهم نیست بلکه فکر می‌کنید بودن برای غایتی چیزی است و هیچ‌گاه نمی‌دانید راستش جدا از اینکه چیزها به غایتشان رسیده‌اند یا نه به خود غایت‌ها هم شک می‌کنید از همه بدتر به تکیه‌گاه‌هایی که کمک می‌کنند بایستید به یاعلی و یارسول‌الله به یاالله موقع پا شدن و برداشتن و بر دوش گرفتن و کشیدن به هرچیزی که قرار است وقتی مثل جنازه توی رخت‌خواب افتاده اید از جا بلندتان کند مثل فشنگ از جا بپرید نمی‌پرید خستگی و بی‌جانی دستتان را رو می‌کند ولی نمی‌دانم چرا یافاطمه و یاد فاطمه از دست اوهام ما می‌پرد نمی‌دانم چرا نمی‌شود جلو نامش پا دراز کرد و برای همیشه پادراز افتاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گويند:‌ وقتي كه نمروديان بيابان وسيعي را پر از هيزم كرده و آن را به‌ آتش مبدل ساختند تا حضرت ابراهيم(ع) را درون آن افكنند، آتش آنقدر زياد بود كه پرندگان تا چهار فرسخ نمي‌توانستند در فضا پرواز كنند. در اين ميان زنبوري دهانش را پر از آب كرد و بر آتش ريخت. جبرييل از او پرسيد:‌ «اين مقدار آب چه سودي دارد؟» او در پاسخ گفت:‌ «خداوند هر كسي را به اندازه قدرتش، تكليف مي‌كند». خداوند عمل زنبور را قبول كرد و او را يعسوب (امير) زنبورها قرار داد. يعسوب داراي اين دو ويژگي است: 1. جثه بزرگ دارد 2. نيش ندارد و زنبوران تحت فرمان او با نظم خاصي زندگي مي‌كنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قالها ‎سيد المقاومة يوما مخاطبا اخاه ‎السيد عبدالملك هل لديكم خبز يا سيدنا لتتقاسموه مع ‎الشعب الفلسطيني وأنتم محاصرون؟؟ بخطاب الأمس للسيد عبدالملك أجابه فقال: قد لا نملك خبزا لنتقاسمه وقد جوعوا أطفالنا.. ولكن لدينا كرامة تزن وزن العرب كلهم.. لدينا نخوة تأبى الضيم لدينا عزمآ أن نقاتل العالم كله لو وقف في وجه قضيتنا المحقه ولدينا شعبآ جبارآ يأبى الذل والخنوع لدينا ثقة بالله بأننا اذا وقفنا لن يركنا حلفهم قابل ترجمه نیست.... باید با جان دل گوش کنید. @syriankhabar
سید مقاومت (سیدحسن) روزی در حالیکه برادرش سید عبدالملک الحوثی را خطاب قرار می‌داد گفت: آیا نزد شما نانی هست که آنرا با مردم فلسطینی تقسیم کنید در حالیکه محاصره‌اید؟ سید عبدالملک هم پاسخ داد که: نان نداریم وقتی کودکانمان گرسنه‌ مانده‌اند لکن ما را کرامتی است که بر همه‌ی عرب ها روی هم سنگینی می‌کند ما را ناز و عشوه‌ای است که زورگویی را پس می‌زند ما را عزمی است که وا می‌داردمان با همه‌ی عالم بجنگیم اگر سر راه حق ما بایستند ما را مردمانی محکم است که خاری و خفت را پس می‌زنند ما را پشت و تکیه به خداست که هرگاه ایستادیم پشتمان خالی نمی‌شود
🔻پرسش قابل تأمل سید حسن نصرالله و پاسخ عمیق سید عبدالملک بدرالدین 🔷 قالها ‎سيد المقاومة يوما مخاطبا اخاه ‎السيد عبدالملك. هل لديكم خبز يا سيدنا لتتقاسموه مع ‎الشعب الفلسطيني وأنتم محاصرون؟؟ 🔶 زمانی که سید مقاومت (سیدحسن) از برادرش سید عبدالملک الحوثی پرسید : آیا نزد شما نانی باقی مانده که با مردم فلسطین تقسیم کنید در حالیکه خودتان در محاصره‌اید؟ 🔷بخطاب الأمس للسيد عبدالملك أجابه فقال: 🔶 سید عبدالملک هم پاسخ داد: قد لا نملك خبزا لنتقاسمه وقد جوعوا أطفالنا.. ولكن لدينا كرامة تزن وزن العرب كلهم.. لدينا نخوة تأبى الضيم لدينا عزمآ أن نقاتل العالم كله لو وقف في وجه قضيتنا المحقه ولدينا شعبآ جبارآ يأبى الذل والخنوع لدينا ثقة بالله بأننا اذا وقفنا لن يركنا حلفهم 🔶 اگر طفلانمان محتاج نان اند اما جوانمرد ترین و کریم ترین مردمان عربیم. اگر تمام جهان در برابر حق بایستد ما آن سلحشوران ظلم ناپذیریم که در اراده ی ما برای مبارزه سستی راه ندارد. ما آن پولادین مردمانیم که از سرسپردگی و ننگ گریزانیم. خداوند پشتیبان ماست که هرگاه ایستادیم هرگز پشتمان را خالی نکرد. 🖊ترجمه توسط؛ حسین نصر اصفهانی عزیز
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای شهید محمد خانی وقتی برای شناسایی در محاصره‌ی داعش افتاد با اینکه فرمانده تیپ بوده
من نمی‌دانم فرمانده تیپ چیست یقینا با یک سرچ ساده بشود فهمید! ولی چه صدای غریبی ! آه من از جان و دل عاشق این لحظه‌ام عاشق لحظه‌ای که صدای ضعیفی از یادت همه‌چیز را می‌برد و ترا به جلو می‌کشد لحظه‌ای که دهان باز کرده و از تو می‌خواهد پا درون آن بگذاری تا ترا ببلعد لحظه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند ببیندش ناگهان باز می‌شود و ترا درون خود می‌کشد و بسته می‌شود و همه فکر می‌کنند که گم شده‌ای! مگر می‌شود!؟ میان این غولان صدا لحظه‌ای به بیرون خود فکر کنید! می‌بینید که هیچ‌چیز آرام و عادی آنقدر که ساکت و مهربان نشان می‌دهد نیست! می‌بینید که گوش‌هایتان را با صداهایشان پر کرده‌اند و مثل زنگ سر دردی قدیمی کم‌کم به آن عادت کرده‌اید! شاید صداها عادی شده باشند ولی این سر درد که هر روز بابتش مسکن می‌خوریم عادی نیست! و کار سخت این است که نحیفِ بی‌رمق آن نجوا را در دل تاریکی‌ها بشنوی! آه کار من شهادت نیست! من خودم را گم کرده‌ام لابلای یک مشت صدا من هم مثل محمد خانی که ناگهان فرمانده بودنش را از یاد برد و سرِ رشته‌ای را در تاریکی‌ها پیدا کرد که مثل وسواس به جانش افتاده بود حس می‌کنم می‌گویم مثل وسواس چرا که هیچ دلیلی برای رفتنت پیدا نمی‌کنی فقط احساس می‌کنی زنگی که در سرت گاهی موقع خواب وقتی چشم‌هایت را می‌بستی احساس می‌کردی شدیدتر می‌شود ولی دیگر خبری از صداهای کر کننده‌ی غولان نیست! من پیش رویم چیزی شبیه آسمان ابری دیده‌ام و ابرهایش هم هیچ شباهتی به ابرهای آسمان بالای سرمان ندارد شبیه ابرهای بچگی‌هایمان است که با مداد سیاه مثل سیم یا مو فرفری ها می‌کشیدیم! و ناگاه مثل زنگ زورخانه انگار کسی دستی به آن برده باشد و چنان با تمام توان نوازشش کرده باشد که هنوز صدای زنگش توی سرم می‌پیچد شاید بگویند بی‌سوادِ ابله کودن ! به این می‌گویند افق! نمی‌دانم من ابرهای خط‌خطی‌مان را دیده‌ام ! و یک لحظه احساس کردم می‌توانم تمام زورم را برایش بزنم همیشه فکر می‌کردم دیگر از من گذشت! همیشه فکر می‌کردم دیگر باید بروم کارگر بشوم چرا که هیچ‌تخصص و مقدمه و پیش‌آموزی نمی‌‌خواهد ولی حالا.... چند روز است می‌خواهم کارگر شوم ! کارگری که بجای نفی خود و از دست رفته بودنش و تمام شدن کارش خوابی دیده که در دل تاریکی‌ها چیزی به‌سوی خود می‌کشدش تا آرام آرام مثل عمر مثل کار مثل نیاز او را ببلعد ما هر دو یک‌دیگر را می‌خواهیم! من می‌خواهم توسط او بلعیده شوم و او می‌خواهد مرا در دهان و شکم خود مثل یونس یا هر داستانی از این دست اسیر ببیند که با او بروم و با ایستادنش بنشینم و با این پا و آن پا شدنش این پا و آن پا شوم محمد خانی چه صدای غریبی داشت برای خودش نبود که می‌گفت حاجی‌جان به داد ما نرسیدی ! غربت و قطع شدن صدا سهم او و باکری و هرکسی است که سیم یا ابرهای خط‌خطی ببیند ! هفتاد سال و چه بسا بیشتر منتظر باریدن ابرهایش بماند! حال پیر دروگر هرچه می‌خواهد به‌ریش‌مان بخندد ... شعر فروغ را باهم بخوانیم: من خواب دیده ام که کسی می آید من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده ام و پلک چشمم هی می پرد و کفشهایم هی جفت می شوند و کور شوم اگر دروغ بگویم من خواب آن ستارهٔ قرمز را وقتی که خواب نبودم دیده ام کسی می آید کسی می آید کسی دیگر کسی بهتر کسی که مثل هیچ کس نیست ، مثل پدرنیست ، مثل اِنسی نیست ، مثل یحیی نیست ، مثل مادر نیست ، و مثل آن کسیست که باید باشد ادامه اش رو خودتون سرچ کنید یاعلی
آوینی پس از نقد درباره فیلم تلویزیونی قصه‌های مجید موخره‌ای نوشته است. نقدش را در بخش اول آورده. در بخش دوم اما با خود خلوت می‌کند من هم به او که بزرگ بود و از وهم ما بیرون اقتدا می‌کنم: آه فاطمه فاطمه دست مرا بگیر نمی‌دانم کی و کجا می‌بینمت این را با معاملتی که تو می‌کنی می‌گویم و با نگاه به تو! چقدر دلم می‌خواست بگویم آن لحظه شمایی! آن لحظه‌ای که خون‌ها با خاک در می‌آمیزند و خاک را زیر پای‌ تو آب و جارو می‌کنند! آه صدیقه طاهره راضیه منصوره آه فاطمه نمی‌دانم چگونه مثل موسیقی جانکاهی که مرا با راز آشنا می‌کند و چشمان خیره‌ام می‌درخشند و مسحوراند می‌آیی! مثل لحظاتی که پیامبر به حمزه نزدیک می‌شد آه من بارها در چشم‌های حمزه سر فرو کرده‌ام تا ببینم می‌توانم چهره‌ی پیامبر را ببینم دلم می‌خواست بگویم محمد خانی به نُه کوثر وضو کرد و دیگر کسی صدایش را نشنید وقتی که ام بنین و زینب و رباب تو را محاصره کرده بودند دلم می‌خواست بگویم آن لحظه چادر مهر و کرم توست که کار بیچارگانی چون مرا یکسره می‌کند وگرنه دوزخی و سر به هوا می‌مانیم آه راضیه چه بگویم خلق نمی‌دانند و تو می‌دانی ! خلق می‌دانند و نمی‌دانند ! چقدر دلم می‌خواست به همه بگویم و نشان دهم و لی خودم از همه گرفتار ترم! چقدر آواره‌ام و برای همه ادای خوب‌ها را در می‌آورم چقدر برای دیگران سرگران و سنگین راه می‌روم در حالیکه سفت تمام پیکره‌ام را گرفته‌ام تا فرو نریزند اعضایم چقدر بد و بی‌حوصله و بی‌خیالم چه‌قدر خسته کننده‌ام چه‌قدر حواسم به خودم است در حالی‌که اگر امروز نه فردا دیگر چیزی ندارم که حواسم را جمع آن کنم ! چقدر دست خالی هستم و ادای پر ها را در می‌آورم چگونه می‌شود رازش را به من هم ببخش چقدر آن نورهای سبزی که در دل بیابان می‌دیدم شبیه تو بود چقدر تو را همه جا احساس می‌کردم چقدر بگویم چی بگویم چه کنم هرچه هست پیش توست دست مرا بگیر من دستم را خالی کردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب درباره سرنوشت جنگ در غزه به اسماعیل هنیئه چه گفتند؟ ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
این را نگذاشتم که خیال خود را راحت کنم نه! زندگی من مثل دشمن با اعداد و ارقام سر و کار دارد و روال پیدا می‌کند غزه پیروز است ... و زندگی من راهی به آن پیدا نمی‌کند چرا که نمی‌دانم اگر با اعداد و ارقام و مناسبات امروز سر نکنم قرار است چه‌کار کنم ؟ غزه چطور پیروز می‌شود و این پیروزی چگونه در افق دید رهبرمان مسلم است؟تا من هم از آن پس منتظر شکست حتمی و غیر قابل جبران نباشم؟ و پیروزی را در امروز ببینم