.
دارم کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی را میخوانم و به تو فکر میکنم بابا.
به اینکه چهقدر فوتبال را دوست داشتی. تمام لیگها و گزارشها و مسابقههای فوتبالی را دنبال میکردی. انگار وظیفهات بود پیگیری فوتبال.
بعد از خودم دلم میگیرد. از اینکه هیچوقت فوتبال برایم جذاب نبود. هیچوقت دغدغه فوتبال نداشتم. تو مینشستی پای فوتبال و من توی اتاقم فقط صدای حرص خوردنهات را میشنیدم. حتی همین حالا وقتی از من میپرسند طرفدار استقلالی یا پرسپولیس ؟ میگویم هیچکدام و بعد که بیشتر اصرار میکنند میگویم چون بابا استقلالی بود منم استقلال را ترجیح میدهم.
همین! اوج فهم من از فوتبال همین است.
دارم فکر میکنم چهقدر به غزال و زهرا حسودیام میشود که فوتبال دوست داشتهاند. که یک روزهایی عکسهای وحید طالبلو و مهدی امیرابادی را جمع میکردهاند و سر فوتبال با تو چکو چانه میزدهاند. حسودیام میشود که چه شبها کنارت تا بوق شب بیدار میماندهاند و نود میدیدهاند. زهرا چند روز پیش میگفت همین آقای صدر را هم از برنامه نود میشناسد. میگفت چندباری توی برنامه نود آمده و بابا هم از اقای صدر خوشش میآمده.
میبینی بابا؟ نباید حسرت بخورم؟ سهم من از فوتبالت فقط خوشحالیهای بعد از برد استقلال بود! اما سهم غزال و زهرا یک پلاستیک پر تخمهای بود که ۹۰ دقیقه با وقت اضافه البته، پای فوتبال کنارت میشکستند.
قول میدهم بابا…. قول میدهم اگر خوب شوی تلاش کنم منم از فوتبال خوشم بیاید. منم بنشینم کنارت و درباره تصمیم مربی برای تعویض و کارت زرد داور و هزار تا مسئله فوتبالی دیگر نظر بدهم و تخمه آفتابگردانبشکنیم. قول میدهم بیشتر استقلالی شوم بابا. تو فقط خوب شو…..
#بابا
#فوتبال
#از_قیطریه_تا_اورنج_کانتی