eitaa logo
🇮🇷انقلابیون نسل ظهور🇮🇷
372 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
671 ویدیو
4 فایل
جنبش انقلابی نوجوانان موحدین یک تشکل مختص نوجوانان با فعالیت های سیاسی و فرهنگی و دینی در فضای مجازی است که صفر تا صد آن زیر نظر نوجوانان است .
مشاهده در ایتا
دانلود
| زندگی به سبک جبهه ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود . ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!! گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت: اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😂 طلبه های جوان آمده بودند برای از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: چه رنگیه برادر؟!🤔 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه تشییعش کنند! فوری سفیدی انداختیم روی محمدرضا و گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی بچه‌ها و راه افتادیم🚶. و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! ! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی می‌کشید! 😫 یکی می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر ! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب با اینکه 👊 سختی شد😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❥︎••‌‌‌‌‌‌‌
گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد🙃 گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔 گفتم : آری. گفت : در چی‌؟😳 گفتم :در خواندن نماز شب😊 گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟😮 گفتم: در توفیق شهادت😇 گفت: جرزنی بود؟😳 گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات😭 گفت: بخور بخور بود؟😏 گفتم: آری☺ گفت: چی میخوردید؟😏 گفتم: تیر و ترکش 🔫 گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری. گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری. گفت: چه پستی؟🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین💂 گفت: آوازم می خوندید؟🎙 گفتم: آری. گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟🌫 گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟😏 گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠ گفت: استخر هم می رفتید؟💧 گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند ، کانال ماهی ، مجنون🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ، شلمچه ، فکه ، طلائیه. هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😔 سکوت کرد و چیزی نگفت ... 🌹 شادی روح همه‌ی شهدا صلوات 🌹 ❥︎••‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔸خيلی از شب ها آدم تو منطقہ خوابش نمی‌برد😴😬 وقتی هم خودمون خوابمون نمی‌برد دلمون نمی‌اومد بقیه بخوابن😌😂 یه شب یکی از بچه‌ها سردرد عجيبی داشت و خوابيده بود... تو همين اوضاع یکی از بچه‌ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووووووول!😱😁 رسول با ترس بلند شد و گفت: چیه؟؟؟ چی شده؟؟😰💔 گفت: هيچی...محمد میخواست بيدارت کنه من نذاشتم!😐😂 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️
😂🤣 یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع كرد و با صدای بلند گفت: كی خسته است؟☺ گفتیم: دشمن😄 صدا زد: كی ناراضیه؟😉 بلند گفتیم: دشمن😎 دوباره با صدای بلند صدا زد: كی سردشه؟😜 ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا كه سردتون نیست می خواستم بگم كه پتو به گردان ما نرسیده امشب باید بدون پتو بخوابین😂 "شادی روح شهدا