جنون اَدوارئ
اریانفر عزیز دلم میخواد بهش بگم ، من تورو از دست ندادم ، تو کسی رو از دست دادی که نگرانت میشد ، کسی
اریانفر عزیز ، منم تمام اون خاطرات و مثل بچه ای که فردا صبح امتحان داره و تند تند کتابش و مرور میکنه توی سرم مرور میکنم و نمیتونم ازشون فرار کنم.
برای تو چه بگویم ؟
بگویم زخمم آنقدر عمیق شده که میتوان در آن درختی کاشت ؟ بگویم غمگینم و مرگ کاری نمیکند ؟
- رضا بروسان .
اگر قلبی که به تو متعلق نیست را لمس کنی زخم هایی را باید بپذیری که سزاوارش نیستی!
جنون اَدوارئ
اریانفر عزیز ، منم تمام اون خاطرات و مثل بچه ای که فردا صبح امتحان داره و تند تند کتابش و مرور میکنه
جناب اریانفر عزیزم ، منم هیچ وقت هنر به اندازه بودن رو بلد نبودم ، یا انقدر کمم که فراموش میشم یا انقدر زیادم که دل زده میکنم یا انقدر دور از دسترسم که غریبه میشم یا انقدر نزدیک که سطحی و بی اهمیت میشم تو چشم همه.
افسوس که تمام روابط انسانی نیاز به نوعی نقاب دارند
و تنهایی ، آخرین گریزگاه انسان های صادق است.
صادق هدایت .
خانه ات سرد است ؟
خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم.
ستارهٔ کوچکی در کلمهای بگذار و به آسمانم روانه کن.
" بسیار تاریکم. "