#امامت_یک
تعریف امامت
1-لغوی
هر چیزی و هر کسی که به او اقتدا شود امام گویند و جمع آن ائمه است خواه حق باشد خواه باطل
2-اصطلاحی
شیعه: امامت استمرار وظایف رسالت است نه خود رسالت ، (با رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نبوت و پیامبری ختم شد)، روشن است رسیدن به چنین مقامی نیازمند صلاحیت های بالایی است که تنها تحت عنایت ویژه ی الهی ممکن است به دست آید.
اهل سنت: امامت را به عنوان رئیس دولت نگاه می کنند که مردم یا نمایندگان مردم، آنها را انتخاب میکنند در چنین حاکمی تنها برخی از صفات لازم است ( بلوغ، عقل، شناخت دین و اموری از این قبیل)
وظیفه نبی: اخذ وحی و حفظ وحی
این دو فقط مختص نبی است
ابلاغ وحی
شیعه معتقد است که امام مانند نبی ابلاغ وحی راانجام می دهد
وظیفه امام: تبیین وحی و تفسیر وحی و اجرای وحی
اختلاف مبنایی شیعه و سنی
1-علم کلام از ذات و افعال الهی بحث میکند، اما علم فقه درباره افعال مکلف بحث می کند
2- اگر امامت را از افعال الهی ، وامامت را استمرار نبوت دانستیم از مباحث کلامی خواهد شد لذا جزء اعتقادات محسوب می شود در این صورت تحت افعال الهی بحث میشود و اگر امامت را صرف ریاست بر مردم دانستیم تعیین آن از افعال مکلف به حساب آمده از مباحث فقهی خواهد شد.
- معیار اصلی وفرعی بودن امامت چیست؟
اگر امامت را فعل الهی و استمرار نبوت دانستیم از مباحث کلامی و جزء اصول دین می شود و اگر امامت را فعل مکلف وصرف ریاست بر مردم دانستیم از مباحث فقهی ومساله فرعی خواهد بود
چرائی ضرورت بحث از امامت
از آنجا که دین پیامبر اکرم( صلی الله علیه وآله وسلم) برای همیشه وتا قیامت ادامه دارد سوال این است برای اخذ دین حقیقی به چه کسی باید رجوع نمود؟
فرق امامت و خلافت
طبق بیان مرحوم طبرسی امام و خلیفه به یک معنا است و فقط از نظر لغوی اختلاف دارند یعنی خلیفه به کسی گفته می شود که جانشین فرد دیگری است و امام به کسی گفته میشود که به او اقتدا می کنند
نظریه اهل سنت درباره خلافت
1-از نظر اهل سنت خلافت یعنی حکومت و خلیفه یعنی کسی که زعامت حکومت را بر عهده دارد و قوام خلافت بر داشتن قدرت و سلطه سیاسی استواراست.
2-از آنجایی که خلیفه به حاکم سیاسی اطلاق میشود پس زمانی که اجتماع باشد خلیفه معنی دارد و بدون جامعه و حکومت خلافت بی معنا است
3-از آنجا که معیار بودن خلیفه، حاکمیت در اجتماع است چگونه به دست آوردن آن مهم نیست لذا اگر کسی به زور و قهر حکومت را به دست آورد، خلیفه محسوب میشود
4-کسی که خلیفه می شود جانشین نبی در مسائل دینی و دنیوی می گردد پس باید توسط همگان مورد احترام قرار گیرد حتی اگر ظالم و فاسق باشد و افرادی مانند مارودی معتقدند غاصب اگر طبق دین عمل کند واجب الاتباع است لذا می گویند اگر قاضی فاسق باشد عزل میشود ولی امام فاسق باشد عزل نمی شود.
5-اساس خلافت بنابر نظریه اهل سنت شورای اهل حل و عقد و اجماع صحابه است. چون معتقد هستند که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطا نمی کنند بنابراین وقتی در سقیفه، اجماع کردند و کسی را به عنوان خلیفه برگزیدند، بر همه لازم است که از او تبعیت کنند
6-در نظر بعضی از اهل سنت نظیر باقلانی، عدالت در خلیفه شرط نیست و خلیفه می تواند مفضول باشد و ابن ابی الحدید می گوید الحمد الله الذی قدم المفضول علی الافضل
7-عمده تلاش اهل سنت، تطبیق نظریه خلافت بر حاکمان مختلفی که سر کار می آمدند است لذا گروهی از آنها از حاکمانی مانند عباسیان دفاع میکردند مانند مارودی از علمای قرن پنجم در دفاع از عباسیان کتاب مستقلی نوشت. اما عده ای آنها را باطل می دانستند.
8- از نظر مارودی، خلافت، عقد قرارداد بین حاکم و مردم است
9-گروهی از اهل سنت مانند غزالی حتی اجتهاد را برای امام شرط نمیدانند و معتقد است که خلیفه توسط شخصی که قدرت را در دست دارد انتخاب می شود
10-معتقدند اگر زمانی امام وجود نداشت و فردی که واجد شرایط نیست اما از راه قدرت نظامی بدون اخذ بیعتی یا تعیین از طرف حاکم قبلی به حکومت رسید باید از او اطاعت کرد و اگر کسی او را به قهر مغلوب کرد از فرد غالب باید اطاعت نمود
شیخ انصاری: اجماع ریشه اهل سنت است و اهل سنت ریشه اجماع می باشند (هو اصل لهم وهم اصل له)
: خلاصه نظریه اهل سنت در باب خلافت
الف. امر خلافت از فروع دین است.
ب.خلیفه توسط مردم انتخاب میشود
ج. خلافت به وسیله اجماع و شورای اهل حل و عقد منعقد میگرددد. هر کس حکومت بر عهده داشت حتی اگر با قهر و زور آن را به دست آورده باشد باید از او اطاعت کرد
https://eitaa.com/jorenab