#سخنان_امیرالمومنین_کنار_قبر_حضرت_زهرا_سه
وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْر
به زودی دختر ترا خبر خواهد داد که چگونه این امت برای ستمکاری براو همدیگر را کمک کردند بنابراین با اصرار از او بپرس وجریان را (وچگونگی رفتارشان را) از اوسوال کن ( اینهمه ستمگری از آنها بر ماوارد شد در حالی که) هنوز اندکی زمانی نگذشته ویادتو فراموش نشده است .
طبق نقل روایات هنوز حضرت علی علیه السلام از تکفین و تدفین رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فارغ نشده بود که عده ای در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و اولین سنگ بنای تفرقه را در اسلام پای گزاری کردند
مگر کسی در عظمت امیرالمومنین علیه السلام شک داشت چرا حداقل منتظر نماندند تا حضرت هم حضور داشته باشد آیا همین نشانه آن نیست که توطئه ای در کار بوده است
عبدالله بن عباس می گویددر اوائل خلافت عمر نزد او رفتم بعداز صحبتی گفت خیال می کنی خلافت حق پسر عمویت (حضرت علی علیه السلام )بود
گفتم بله
گفت نظر رسول الله همین بود ودر بعضی سخنانش گفته بود حتی می خواست در بستر بیماری بود بدان تصریح کند اما من بخاطر دلسوزی و احتیاط نگذاشتم
رَوَی اِبْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی عُمَرَ فِی أَوَّلِ خِلاَفَتِهِ........قَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ عَلَیْکَ دِمَاءُ الْبُدْنِ إِنْ کَتَمْتَنِیهَا هَلْ بَقِیَ فِی نَفْسِهِ
شَیْءٌ مِنْ أَمْرِ الْخِلاَفَةِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ یَزْعُمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَصَّ عَلَیْهِ قُلْتُ نَعَمْ
فَقَالَ عُمَرُ لَقَدْ کَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَمْرِهِ ذَرْوٌ مِنْ قَوْلٍ لاَ یُثْبِتُ حُجَّةً
وَ لَقَدْ أَرَادَ فِی مَرَضِهِ أَنْ یُصَرِّحَ بِاسْمِهِ
فَمَنَعْتُ مِنْ ذَلِکَ إِشْفَاقاً وَ حِیطَةً عَلَی اَلْإِسْلاَمِ
شرح ابن ابی الحدیدج۱۲ص۲۱)
بررسی
قران کریم می فرماید
اولا: نبی اکرم صلی الله علیه واله و سلم
هرگز از روی هوای نفس حرف نمی زند و هرچه می گوید چیزی جز وحی (الهی) که بر او القا شده نیست
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی (نجم ۳-۴)
ثانیا : نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد و آنرا اعلام می کند
وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ (تکویر:۲۵)
اگر حضرت رسول اعظم صلی الله علیه وآله و سلم می خواست به اسم امیرالمومنین علیه السلام تصریح کند جز وحی چیزی دیگر نبود
حال سوال این است آیا خدا و رسول نسبت به دین دلسوزی نداشتند اما عمر داشت؟
پس در حقیقت عمر از چیزی جلوگیری کرد که امر وحیانی بود
نکته:
این خبر به خوبی نشان می دهد مراد از من کنت مولاه فهذا علی مولاه امر حکومت و سرپرستی بود نه دوستی
زیرا در صورتی که برای دوستی بود معنا ندارد عمر بگوید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم می خواست برای حکومت به اسمش تصریح کند من نگذاشتم
نکته دیگر اینکه عمر می گوید حضرت رسول در برخی سخنانش تصریح داشته به مطلب ولایت حضرت علی علیه السلام
لَقَدْ کَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَمْرِهِ ذَرْوٌ مِنْ قَوْلٍ
پس اگر نگذاشتنددر بستر بیماری تصریح کند به این معنا نیست معلوم نباشد حضرت چه چیزی می خواست بگوید
وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِين
سلام من به هردوی شما سلام وداع کننده نه سلام خشمگین وخسته که اگر از حضورت بروم از روی ملالت ورنجیدگی نیست واگر از رفتن باز ایستم به دلیل بدگمانی وسوء ظن به وعده خداوند در باره صابران نخواهد بود
https://eitaa.com/jorenab