eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
9.9هزار ویدیو
243 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
1_21118882.mp3
1.03M
🌞 داستان امام رضا (ع) وغلام سیاه 💐 @jqkhhamedan 💐
🌹🍃🌹🍃 آيت الله العظمی بهجت رحمه الله علیه: ☎️ تلفن می کنید به مرحوم والد؟ 💐 @jqkhhamedan 💐
🔴🔴🔴🔴🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 جمعه 11 مرداد فیلم شبی که ماه کامل شد مکان : سینما فلسطین. برای تهیه بلیط نیم بها به جامعة القرآن مراجعه کنید @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_وچهار شروین لباس رسمی داشت. خیلی شیک پوش به نظر می آمد. صورتی اصلاح شده و
🍃🍒 💚 سعید به شروین اشاره ای کرد. شروین منظورش را نفهمید. - پول می خوای؟ سعید می خواست حرفی بزند که بابک خنده ای کرد و گفت -نه آقا سعید، ما تو مراممون نیست پول میز رو مهمون بده. حالا می خوای یه دست بازی کنیم؟ شروین نگاهی به ساعت انداخت و گفت: -خیلی ممنون. من دیرم شده. ساعت 5 قرار دارم. میآی سعید؟ - تو برو. منم الان میام شروین که رفت سعید رو به بابک گفت: - دمت گرم. عالی بود بابک که دیگر از خنده ها روی صورتش اثری نبود درحالی که سیگارش را روشن می کرد گفت: -دفعه بعد از این خبرا نیست. من پول مفت ندارم -دفعه بعد پول این دفعه رو هم در میاری... سعید سوار ماشین شد و گفت: -کجا قرار داری؟ -هیچ جا. خسته شدم. خفه شدم از بس سیگار کشید -اینقدر ادای بچه مثبت ها رو درنیار! اصلاً بهت نمیاد. حالمون رو گرفتی. یه دست بازی می کردیم دیگه. دیدی که خیلی باحال بود -بازی کنم که من ببازم و تو حالش رو ببری؟ - خسیس. چطور بود؟ بابک رو می گم - آدم جالبیه و البته خالی بند دنده را عوض کرد و ادای بابک را در آورد: -ازهمون نگاه اول معلوم باحالی! و با تمسخر ادامه داد: - چاخان! -خب هرکی یه عیب داره دیگه ولی عوضش خوش اخلاقه - ایرانیه؟ سعید گفت: - نه آلمانیه! ایرانیه دیگه بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) @jqkhhamedan 🍃🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_وپنج سعید به شروین اشاره ای کرد. شروین منظورش را نفهمید. - پول می خوای؟ س
🍃🍒 💚 و پرسید: - میری خونه شروین سر جنباند. - پس من همین جا پیاده می شم * روی نیمکت نشسته بود که سعید به طرفش آمد. پاکت شیر کاکائو رو به طرفش پرت کرد و کنارش نشست. شروین نی را توی پاکت زد. - ناپرهیزی کردی سعید دهانش را از نی برداشت. -پف کردی؟ - دیروز تا حالا خوابیده بودم -مگه تو کار و زندگی نداری؟ -نه که تو داری؟ سعید نگاهی به سر و کله شروین کرد و گفت: -می تونم یه سوال بپرسم؟ به نظرت حمام چه جور جائیه؟ -باورت نمیشه سعید حوصله حمام هم ندارم -مملکتی که تو دانشجوش باشی چه شود -یه دانشجوی خوب مثل تو داره براش کافیه سعید خندید و سرش را به طرف در چرخاند. -هی، شروین؟ رفیقت شروین متفکرانه گفت: -دوتا نکته رو توجه کردی؟همیشه از ورودی خیابون قدس میاد، همیشه هم فقط جلو رو نگاه می کنه - فکر کنم اگر کنارش بمب هم منفجر بشه برنمی گرده شروین نگاهی به سعید کرد و با لحنی موذیانه گفت: - بمب نه ولی ترقه دارم -الان نه. یه موقعیت خوب حالش رو می گیرم -چی شد؟ سوال جور کردی؟ -نه ولی جور می کنم. تو که منو میشناسی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) @jqkhhamedan 🍃🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا