eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
10هزار ویدیو
244 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_چهاردهم - اونجوری اگه لو بره مجبورم می کنن برگردم. اگه انصراف بدم همه چی تموم م
🍃🍒 💚 شود که صدائی آمد. سرش را عقب آورد و نگاه کرد. استاد بود که روی زمین ولو شده بود. ناخودآگاه به طرفش رفت. -حالتون خوبه؟ - بله، چیزی نیست. پام پیچ خورد. افتادم کمکش کرد تا وسایلش را جمع کند. -مشکلی نیست؟ - نه، خیلی ممنون .می خواست برود که ... -ببخشید؟ استاد کاغذی را از جیبش بیرون آورد و نشان شروین داد -شما این آدرس رو بلدید؟ کاغذ را گرفت و نگاه کرد. - بله، نزدیک امیدیه است! استاد گفت: -ممنون می شم راهنمائی کنید و همانطور که به موهایش که به هم ریخته بود دست می کشید و مرتبشان می کرد گفت: -بلد نیستم چطوری برم و خندید. صدای گرم و آرامی داشت. از خنده اش لبخندی روی لب شروین نشست. نگاهی به آموزش انداخت و مشغول توضیح دادن شد. صدای در آموزش بلند شد. آقای نعمتی، مسئول آموزش، بود که داشت از اتاق بیرون می رفت. رو به استاد گفت: -ببخشید. چند لحظه با عجله به طرف آموزش رفت. - ببخشید آقای نعمتی یه کاری داشتم آقای نعمتی که داشت در را قفل می کردگفت: -چه کاری؟ -یه برگ انصراف می خواستم آقای نعمتی کلید را توی جیبش گذاشت و مشغول شماره گیری با گوشی اش شد: -متأسفم. الان وقت ندارم. باشه برای فردا -ولی چند لحظه بیشتر طول نمی کشه بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) @jqkhhamedan 🍃🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍎🍏 چه كسانی دچار بیماری ام.اس میشوند؟ گروه نخست افرادی هستند فوق‌العاده حساس، زودرنج و عصبی ؛ با كمترین ناملایمات از حالت عادی خارج شده و تعادل خود را از دست میدهند گروه دوم شامل افرادیست كه از نظر ژنتیكی دارای طبع سرد هستند و مدام هم از غذاهای سرد استفاده میكنند یعنی علاقه زیادی به خوردن ترشی، سركه، تمر هندی، ماست، قره‌قروت و امثال آن دارند 💐 @jqkhhamedan 💐
🔴یکی از بین خودمان 🔻نهضت جنگل را دشمن شکست نداد. سر میرزا کوچک خان را یکی از یاران نفوذی خودش جناب خالو قربان برید و برای رضا شاه برد. 🔻رئیسعلی را هم اجنبی‌ها شهید نکردند. او هم از پشت با تیر غلامحسین تنگکی که نفوذی انگلستان بود از پا درآمد. 🔻تاریخ مبارزات ما با استعمار گواه است که هیچ وقت از روبرو تیر نخوردیم. هر بار مبارزه جدی شد ما به خودمان باختیم و یکی از پشت ما را زد. برای زانو زدن این ملت همیشه پای یک نفوذی در میان بوده، یکی از خودمان. معصومه نصیری ___ ✅ 🆔 @jqkhhamedan
💠امام صادق(ع)💠 ✨بہ زودے خداوند دنیا و آخـــرٺ را بہ ما و شیعیـان مــــا خواهــد داد♥️ ╔═  ♡🍃 ════╗ @jqkhhamedan ╚════ 🍃♡   ═╝
🔅 ألسَّلاَمُ عَلَيکِ يَا فَاطِمَةَ المَعصُومِة (س) اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ 🔸امام علی علیه السلام : 🔹إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشا ، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا . 🔹گواراترين زندگى ، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند قسمت او كرده ، خرسند باشد . 📚 غرر الحكم : ج ۲ ص ۴۹۱ ح ۳۳۹۷ 🆔 @jqkhhamedan
🕊به یاد درگذشتگان🕊 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ.🙏🙏 روز پنجشنبه است، روز یاد کردن و شاد کردن دل آن‌هایی که در زیر خاک در انتظارند... 🔗 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_پانزدهم شود که صدائی آمد. سرش را عقب آورد و نگاه کرد. استاد بود که روی زمین ولو
🍃🍒 💚 - من جلسه دارم. همین جوریش هم ربع ساعت تأخیر دارم. برای انصراف که دیر نمیشه ولی من دیرم شده و رفت. - اَه! لعنتی دستی روی شانه اش احساس کرد. - مثل اینکه مزاحم شدم. واقعاً متأسفم شروین سعی کرد خونسرد جلوه کند. -مهم نیست این را گفت، سرش را پائین انداخت و از پله ها بالا رفت. استاد هم لبخند زد و از ساختمان خارج شد.پشت در کلاس که رسید دستگیره را گرفت اما قبل از اینکه در را باز کند پشیمان شد. حوصله کلاس را نداشت. کلافه بود. توی حیاط روی چمن ها دراز کشید. مدتی گذشت. -اینجائی؟ چشم هایش را باز کرد. -منو فرستادی پی نخود سیاه دیگه. چرا نیومدی؟ - حوصلم نشد -خب می رفتی خونه آیکیو شروین لباسش را تکاند - برم خونه بگم چند منه؟ بعد با صدائی آرام و گرفته ادامه داد: -اونجا کسی منتظر من نیست سعید برگ زردی را که به موهای شروین چسبیده بود جدا کرد، صدایش را کلفت کرد و گفت: -ای مرد نا امید قبیله. من تو را ملقب می کنم به ببر بی چنگال، یه چند تا خط هم بکش رو صورتت، با این لباس نارنجیت عین ببر می شی. از اون موقع تا حالا افتادی به غلتک کاری چمن ها؟ شروین غرق در خیالات گفت: - رفتم فرم انصراف بگیرم نشد - از الاغ سواری خسته شدی پیاده شدی؟ -استاده، همون که صبح نشونم دادی، نذاشت سعید خندید و گفت: -فرشته نجات. به قیافش هم می خوره. حتماً وقتی خواستی برگه بگیری دستت رو گرفت و گفت ... بعد مکثی کرد با لحنی پر احساس گفت: -نه! تو نباید این کارو بکنی. آه. شروین، این کار اشتباهه محضه! -فیلم هندی زیاد می بینی؟ -شما که فیلم آمریکایی می بینی بگو چی شد؟ -خورد زمین، رفتم کمکش، آقای نعمتی جلسه داشت رفت -مفید و مختصر. بعضی ها تخصص عجیبی توی مزاحمت بی موقع دارن. یکی باید به خود تو کمک کنه -شاید اگه یکی اونجا بود جلو نمی رفتم. خودمم نفهمیدم چی شد این را گفت، کیفش را پرت کرد پشت ماشین و پرید بالا. سعید هم سوار شد. سوییچ را چرخاند. ماشین پرید جلو و خاموش شد. سعید داد زد: بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) @jqkhhamedan 🍃🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا