🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃💚
🍃💚🍃💚
💚🍃💚
🍃💚
💚
#داستانهای_کوتاه
📌 براستی ما زندهایم ؟
سیدعبدالکریم کفاش چه کرده بود که #امام_زمان (عج) خود به دیدارش میآمدند؟
کفاش پیری که در گوشهای از بازار بساطی داشت ولی حتی کفشهای مولایش را هم بینوبت تعمیر نمیکرد.
پس هفتهای نمیگذشت که حجت خدا به او سر نزنند.
روزی از او پرسیده بودند: اگر هفتهای یکبار ما را نبینی چه خواهد شد؟
سید عبدالکریم پاسخ گفته بود: آقاجان میمیرم.
آقا سر تکان داده و فرموده بودند: اگر چنین نبود ما را نمیدیدی! (یعنی راست میگویی سید عبدالکریم)
سید عبدالکریم اگر هفتهای میگذشت و امام زمانش را نمیدید میمرد و هفتهها و ماهها و سالها میگذرد و ما به گمانمان که زندهایم.
راوی حجت الاسلام محسن قرائتی
@jqkhhamedan
#داستان_شب
پول یک ساعت
✍️ پدر دیروقت از سر كار بازگشته بود. پسر کوچولو که تا دم در به استقبالش رفته بود، پرسید:
بابا شما برای هر ساعت كار چقدر پول میگیرید؟👩🦲
مرد با عصبانیت پاسخ داد: این به تو ربطی نداره.👨🦰
▫️اما وقتی کمی خستگیاش رفع شد، جواب داد:
اگر باید بدانی می گویم. 20 دلار.
پسر آه كشید و گفت:👩🦲
میشود لطفاً 10 دلار به من قرض بدهید؟
مرد بیشتر عصبانی شد و گفت:👨🦰
اگر دلیلت برای پرسیدن این سؤال فقط این بود كه پولی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فكر كن كه چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز كار میکنم و برای چنین رفتارهای کودکانهای وقت ندارم.
پسر كوچك آرام به اتاقش رفت و در را بست.
⏰ بعد از حدود یك ساعت مرد آرام شد و فكر كرد كه شاید با پسر كوچكش خیلی خشن رفتار كرده است. شاید واقعاً او به 10 دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است. به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد و با مهربانی یک 10 دلاری به پسر داد. پسر كوچولو نشست، خندید و فریاد زد: متشكرم بابا!
▫️بعد دستش را زیر بالشش برد و چند اسكناس مچاله بیرون آورد.
مرد وقتی دید پسر كوچولو خودش هم پول داشته، دوباره عصبانی شد و گفت بااینکه خودت پول داشتی چرا دوباره پول خواستی؟
پسر گفت: برای اینكه پولم كافی نبود.
حالا من 20 دلار دارم. آیا میتوانم یك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم و بازی بکنم.
#تربیت_فرزند
#داستانهای_کوتاه
@jqkhhamedan