eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
10.3هزار ویدیو
263 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan110 جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌸🍃 .امیر دلاور، سردار دربندی، از هم رزمان شهید بزرگوار علی صیاد شیرازی می گوید: «در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی کوپتر. دیدم ایشان مدام به ساعت شان نگاه می کند. علت را پرسیدم. گفت: موقع نماز است. همان لحظه به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیاید تا نماز را در اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح بدانید تا مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفت: اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز را بخوانیم. هلی کوپتر نشست. با آب قمقمه ای که داشت، وضو گرفتیم و نماز ظهر را همگی به امامت ایشان اقامه کردیم». پیام متن: توجه داشتن به اوقات و زمان نماز و جدیت در به جای آوردن آن در اول وقت حتی در شرایط ناامن ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @jqkhhamedan ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🔴 #سبک_زندگی_شهدا 💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی‌آورد. خیلی به #مشورت اهمیت می‌داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می‌کرد، روحیه‌ی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمی‌شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می‌آید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباس‌هایش را بشویم. خودش می‌شست و می‌گفت: نمی‌خواهم شما را به #زحمت بیندازم. من هم اصرار می‌کردم که وظیفه منه و باید لباس‌های شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات #خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر #خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتین‌هایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این #وظیفه‌ی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می‌کنم. وقتی پوتین‌هایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار می‌زنم. بعد با آن حال خستگی خندید. 🔴 #همسر_شهید_مهدی_زین‌الدین 🆔 @jqkhhamedan
🔴 #سبک_زندگی_شهدا 💠وقتی میومد خونه نمی‌ذاشت کار کنم. زهرا رو می‌ذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون #غذا می‌داد. با #مهربونی می‌گفت: «شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی». #مهمون هم که میومد، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می‌گفتند: «مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» می‌گفت: من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم مگه به حضرت زهرا (س) #کمک نمی‌کردند؟ 🔴 #شهید_آقاسی_زاده 📙شهاب، صفحه۷۴ 🆔 @jqkhhamedan
🔴 #سبک_زندگی_شهدا 💠 سه روز بعد از #تولّد فرزندم مهدی، ساعت سه صبح از منطقه برگشت، عوض اینکه برود سراغ بچّه، آمد پیش من و گفت: تو حالت خوبست ژیلا، چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟ گفتم: الان؟ (ساعت ۳ صبح بود) گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو می‌روم، می‌گیرم، می آورم. گفتم: احوال #بچّه را نمی پرسی؟ گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه. بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتّب برایش انداخت که بخوابد، گفت: «لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچّه‌ام باشم.» آمد همان جا روی زمین پیش من و مهدی نشست. البته نیم ساعت بعدش از شدّت #خستگی خوابش برد. 🔴 #شهید_ابراهیم_همت 🆔 @jqkhhamedan
💠 شهید امر به معروف 🌷 نسْأَلُ اللهَ مَنازِلَ الشُّهَداءِ و مُعايَشَةَ السُّعَداءِ وَ مُرافَقَةَ الاَْنبياءِ 🔹 بسیجی ۳۹ سالہ ، محمد محمدے، مهرماه ۹۹، ساعت ۱۹ در درگیرے با اراذل و اوباش تهرانپارس با چاقو به شهادٺ رسید. 🔹 بر اساس اظهارات شاهدان حادثہ، چند اراذل هنگام پارڪ خودرو و خرید نان با خودرو خانمے برخورد کردند که پس از اعتراض آن خانم و ورود نانوا، درگیری آغاز شد. 🔹 این اراذل با الفاظ رڪیڪ و با صداے بلند به آن خانم فحاشے و ایجاد رعب و وحشت در محله ڪردند. 🔹 در همین هنگام شهید محمدے وارد صحنہ شده و از اراذل درخواست مے ڪند به درگیرے خاتمه دهند. 🔹 اما آن‌ها که در ابتدا دو سه نفر بودند به فحاشے ادامه دادند و با این بسیجی نیز درگیر شده و سایر دوستان خود را نیز مطلع کردند. 🔹 در جریان این درگیري، یکی از اراذل با چاقو به پهلوے محمد محمدے ضربہ وارد مے‌ڪند ڪہ بہ دلیل عمق زیاد این ضربہ و پاره شدن ریہ و قلب، این بسیجے به شهادٺ می‌رسد. 🌀 با ما همراه باشید. 🌐 🆔 @jqkhhamedan