#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #شهید #رجایی
🔶 چک ها را دادن امضا کند. تا هزینه تعمیر اتاقها را دید عصبانی شد. گفت «۲۵ هزار تومان برای موکت و کاغذ دیواری!
🔹 یعنی اتاق من نخست وزیر اون پیرزن سیستانی که شب چیزی نداره روش بخوابه باید اینطور باشه؟ من باید طوری زندگی کنم که بفهمم اون پیرمرد، اون پیرزن، اون بیچارهی بدبختی که توی دورترین شهرهای ایران زندگی می کنه چی میکشه؟»
♦️ آخرش هم گفت «حق ندارید یه شاهیش رو از بیت المال بردارید. نصفش رو خودم میدم، نصفش رو هم اون آقایی که دستور این خرجها رو داده.»
📚 #کتاب یادواره شهید محمد علی رجایی
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_محمدعلی_رجایی
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #ژیان_پناه
🔶 سفره عقد من با بقیه سفرها فرق داشت، به جای آینه و شمعدان، تفسیر المیزان را چیده بودیم دور تا دور سفره، برکتی که این تفسیر به زندگیمان می داد، میارزید به هزاران شگونی که آینه شمعدان میخواست داشته باشد.
🔹 برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم؛ ولی فتحالله نگذاشت بازش کنیم، میگفت «حالا که این همه آدم ندار و گرسنه داریم، چطور شب عروسی غذای گرون قیمت بدیم؟»
♦️ برنج ها را بسته بندی کردیم و دادیم به خانوادههای نیازمند. فتحالله برنجها را میداد دست مردم و میگفت «این هدیه حضرت امام خمینیه»
⚜️ خودمان برای زندگی مان تصمیم میگرفتیم. همینها بود، که زیبا ترش می کرد.
📚 #کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_فتحالله_ژیانپناه
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #موسوی_راد
🔶 اولش که قبول نمیکرد، با اصرارهای من بالاخره راضی شد ازدواج کند.
🔹 معیارهایی برای انتخاب همسر داشت، دلش میخواست همسرش با ایمان باشد، به مادرش میگفت «مادر جون! زنی میخوام که با خدا باشه، دوست دارم طوری باشه که به حجابش افتخار کنم.»
♦️ روز اول به همسرش گفته بود «من به خاطر این ازدواج کردم، که دینم کامل بشه؛ چون بنای شهادت دارم، میخوام وقتی شهید شدم، با دین کامل برم به دیدار خدا.»
📚 #کتاب کاش با تو بودم
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_سید_احمد_موسوی_راد
@jqkhhamedan
به مناسبت سالگرد شهادت
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#سیره_تربیتی_شهدا
🔸 کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید. تفاوتش همین قدر است که ممکن است حسین(ع) در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا...!
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_آوینی
🌐
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #صفوی
🌸 مهندس ساختمان بود. و توی یک شرکت کار میکرد. به خیالم خیلی سرش گرم دنیاست، برعکس من فعالیت سیاسی داشتم.
🔻 روی همین حساب دلم به این ازدواج راضی نمی شد. باید نصیحتش می کردم، میخواستم بسازمش.
⚜️ آمد خانهمان. سر صحبت را باز کردم «چرا من را انتخاب کردی؟ من زن کسی میشم که مهریهم رو با شهادت قرار بده.»
گفتم تیر خلاص را زدهام. الان راهش را می گیرد و می رود دنبال کارش.
❇️ اما محکم جلویم ایستاد، و دوباره گفت «به جدم من شهید میشم.» داشت از تعجب خشکم زد.
🔸بعد عقد تازه فهمیدم فعالیت سیاسی دارد؛ آن هم چه فعالیتی.
از فکر هایی که درباره اش کرده بودم، خندهام گرفت. میخواستم بسازمش.
📚 #کتاب قصهای برای سجاد
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_سید_محسن_صفوی
🆔 @jqkhhamedan
🖋 #سیره_تربیتی_شهدا
نصیحت های ابراهیم به مردی که حجاب همسرش برایش مهم نبود:
دوست عزیز!
همسر شما برای خود شماست،
نه برای نمایش دادن جلوی دیگران!
می دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتد؟
#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
🌐 @jqkhhamedan
#سیره_تربیتی_شهدا
💢 زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش نوشته بود: او میبیند ...
✨ با این کار میخواست هیچوقت خدا را فراموش نکند ...
#شهیده_زینب_کمایی
#سیره_شهدا
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_شهدا
✍ نماز در فرودگاه آمریکا
🌸 عبدالله برای تحصیل رفته بود آمریکا. با ورود به فرودگاه متوجه شد که وقتِ نماز داره میگذره.
توی همون فرودگاهِ آمریکا سجادهاش را پهن کرد و ایستاد به نماز.
🌸 تعداد زیادی از مسافران، به همراهِ خدمهی فرودگاه دورش جمع شدند تا ببینند داره چیکار میکنه.
عبدالله هم که مسلط به زبانِ انگلیسی بود، بعد از #نماز براشون توضیح داد و گفت: «من مسلمانم و مشغول عبادت هستم»
📚 کتاب مدافعِ فکور
#نماز_شهـــدا
#شهیدعبدالله_مسگر🥀
🌐 @jqkhhamedan
#سیره_شهدا
#سبک_زندگی
🔹️متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
🔹️این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
🔹️می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه...!!
🔹️هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
🔹️وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.
🔹️گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
🔹️این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
⚘ ''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است!
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_شهدا
#سبک_زندگی
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
یه صندوق🗳 درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت.
مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق ... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن.
طرح خیلی جالبی بود، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود، به هم تذکر میدادند.
🌷خاطره ای از زندگی
#شهید_علیاصغر_کلاته_سیفری
📚 منبع: کتاب وقت قنوت، صفحه ١۴۵
🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_شهدا
#زندگی_به_رنگ_شهدا
هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را میزد؛ مثلا، آخر شب میگفت:
من میروم وضو بگیرم. در روایات تاکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمی آید.
ناخودآگاه ما هم ترغیب میشدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت میکردیم.
🌹#شهید سید مجتبی علمدار
🌐
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_شهدا
#سبک_زندگی
هنگام صحبت با نامحرم، سرش را
پایین می انداخت، حجب و حیا در چهرهاش موج میزد.
وقتی برای کمک به مغازه پدرش می رفت، اگر خانمی وارد مغازه می شد کتابی در دست میگرفت
و سرش را بالا نمی آورد.
میگفت: پدر جان لطفاً شما جواب دهید!
#شهید_سیدمجتبیعلمدار
🌐
🆔 @jqkhhamedan
#سیره_شهدا🌷
💫احمد همیشه دلش با قرآن بود. بعد از انقلاب هم در برخی پروازها، احمد با صوت دل نشین شروع به تلاوت قرآن می کرد. با آن که منطقه نظامی بود و احتمال خطر وجود داشت، همه بالگردها بی سیم ها را روشن کرده بودند و به صدای تلاوت احمد گوش می دادند و لذت می بردند.
🌷شهید احمد کشوری🌷
🔵 @jqkhhamedan