✡️ رنسانس؛ آرمانهای صلیبی و لیبرالیسم
💥 با تأکید بر نقش لورنتسو مدیچی (١)
1⃣ تصویری که تاریخنگاری رسمی غرب از علل پیدایش #تمدن_جدید_اروپایی به دست میدهد، و آنرا ثمرهٔ یک فرایند طولانی #مدنیّت و #فرهنگ معرفی میکند، مخدوش و اغراقآمیز است. این تنها #جعل یک هویّت واحد، متداوم و همبستهٔ فرهنگی-تاریخی است برای قاره اروپا؛ هویّت و تاریخ پیوستهای که اروپا فاقد آن بود!
2⃣ پردازندگان این الگوی تاریخی، با بزرگنمایی برخی تحولات و پدیدههای تاریخی و ایجاد پیوند ذهنی میان آنها، که گاه در واقعیت تاریخی هیچ پیوندی میانشان وجود نداشت، و نادیدهگرفتن یا کماثر جلوه دادنِ برخی تحولات و پدیدهها، که گاه جایگاهی بزرگ داشتند، این هویّت واحد و فرایند منطقی رشد آنرا در عرصهٔ ذهن و اندیشهٔ تاریخی شکل دادند.
3⃣ یک نمونه از این بازسازی غیرواقعگرایانهٔ گذشته را در #تاریخ_فلسفه_غرب میتوان دید. فردریک کاپلستون در اعتراض به حذف دوران طولانی #قرون_وسطی از تاریخ اندیشه غرب مینویسد:
✍️ دانشجویان فلسفه اروپایی باید از ارسطو، متوفی ٣٢٢ پیش از میلاد، به فرانسیس بیکن و دکارت، که به ترتیب در سالهای ١۵۶١ و ١۵٩۶ درگذشتند، بپرند!!
4⃣ تبدیل #رنسانس به مبداء تحول جدید قاره اروپا از اینگونه دستکاریهای غیرواقعی است. ترجمهٔ متون یونان و روم باستان، که به #نوزایی (رنسانس) فرهنگ فوق شهرت یافته، در زمان خود فاقد آن جایگاه تاریخی بود که بدان نسبت داده میشود.
5⃣ این جعلی است که “تاریخنگاری علمی” سدهٔ نوزدهم اروپا بدان دست زد و #پرستش_رنسانس را باب کرد.
✍️ استاد عبدالله شهبازی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter