💠 از آریاییگرایی تا نازیسم و اسطوره هولوکاست (5)
✡ اسطورهها و بنیانهای اندیشه سیاسی یهود (قسمت سوم)
🌐 مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی
1⃣ طبق نظر تئوسوفیستها، نژادی به نام #آریایی وجود دارد که در طول تاریخ، رسالت #تمدنسازی را به دست داشته است و تمامی تمدنهای بزرگ ساختهی این قوم است. #اروپاییان نیز آریایی هستند و در دوران جدید این رسالت تمدنسازی به آنها محول شده است.
2⃣ سازمان #تئوسوفی را یک سرهنگ آمریکایی به نام #کلنل_الکات و یک زن روس به نام #مادام_بلاواتسکی تأسیس کردند که با کانونهای استعماری رابطه نزدیک داشتند. کلنل الکات نماینده تجاری راترفور هایس (رادرفورد هیس) رئیس جمهور وقت آمریکا، در هند بود.
3⃣ بعداً یک زن انگلیسی به نام #آنی_بزانت رهبری تئوفیستها را به دست گرفت. او از #نژاد_بزرگ_آریایی سخن میگفت و تمدنهای بشری را به پنج تمدن اصلی تقسیم میکرد و همه را به آریاییها منتسب مینمود: هند، بینالنهرین، ایران، روم و تمدن جدید اروپایی.
4⃣ آنی بزانت میگفت که این تمدن پنجم آریایی، یعنی #تمدن_جدید_اروپایی، رسالت سروری بر جهان و استقرار یک #امپراتوری_جهانی را به عهده دارد!
5⃣ این موج آریاییگرایانه را در سالهای پس از جنگ جهانی اول اعضای #خاندان_چمبرلین دامن میزدند که اجداد آنها از قرن شانزدهم از مدیران اصلی کمپانیهای تجاری انگلیس بودند. #هیتلر از درون این موج #آریاییگرایی به وجود آمد!
6⃣ جالب است بدانیم که هیتلر در جوانی با فردی به نام #والتر_اشتین رابطه نزدیک داشت. والتر اشتین، مقارن با دوران جوانی هیتلر و اقامت او در وین، یک #فراماسون فعال مدعی ارتباط با موجودات ماوراء طبیعی در وین بود و سازمان ماسونی پنهانی را بنیان نهاده و به ترویج عقاید آریاییگرایانه و تئوسوفیستی اشتغال داشت.
7⃣ #هیتلر جوان به سازمان #ماسونی اشتین پیوست و از نظر فکری به شدت از آن تأثیر گرفت.
8⃣ والتر اشتین بعدها، با نام #دکتر_اشتین، کتابهای متعددی درباره #رازوری_آریایی نوشت و نوعی آئین #شیطانپرستانه را تبلیغ میکرد.
9⃣ در سالهای جنگ دوم جهانی، دکتر اشتین در انگلستان اقامت داشت و مشاور شخصی سر #وینستون_چرچیل و عضو سرویس اطلاعاتی بریتانیا بود.
🔹 ادامه دارد...
📖 متن کامل مقاله در سایت اندیشکده:
👉 http://yon.ir/U8rPT
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
🔸 هشتگ اصلی: #اندیشه_سیاسی_یهود
✡️ رنسانس؛ آرمانهای صلیبی و لیبرالیسم
💥 با تأکید بر نقش لورنتسو مدیچی (١)
1⃣ تصویری که تاریخنگاری رسمی غرب از علل پیدایش #تمدن_جدید_اروپایی به دست میدهد، و آنرا ثمرهٔ یک فرایند طولانی #مدنیّت و #فرهنگ معرفی میکند، مخدوش و اغراقآمیز است. این تنها #جعل یک هویّت واحد، متداوم و همبستهٔ فرهنگی-تاریخی است برای قاره اروپا؛ هویّت و تاریخ پیوستهای که اروپا فاقد آن بود!
2⃣ پردازندگان این الگوی تاریخی، با بزرگنمایی برخی تحولات و پدیدههای تاریخی و ایجاد پیوند ذهنی میان آنها، که گاه در واقعیت تاریخی هیچ پیوندی میانشان وجود نداشت، و نادیدهگرفتن یا کماثر جلوه دادنِ برخی تحولات و پدیدهها، که گاه جایگاهی بزرگ داشتند، این هویّت واحد و فرایند منطقی رشد آنرا در عرصهٔ ذهن و اندیشهٔ تاریخی شکل دادند.
3⃣ یک نمونه از این بازسازی غیرواقعگرایانهٔ گذشته را در #تاریخ_فلسفه_غرب میتوان دید. فردریک کاپلستون در اعتراض به حذف دوران طولانی #قرون_وسطی از تاریخ اندیشه غرب مینویسد:
✍️ دانشجویان فلسفه اروپایی باید از ارسطو، متوفی ٣٢٢ پیش از میلاد، به فرانسیس بیکن و دکارت، که به ترتیب در سالهای ١۵۶١ و ١۵٩۶ درگذشتند، بپرند!!
4⃣ تبدیل #رنسانس به مبداء تحول جدید قاره اروپا از اینگونه دستکاریهای غیرواقعی است. ترجمهٔ متون یونان و روم باستان، که به #نوزایی (رنسانس) فرهنگ فوق شهرت یافته، در زمان خود فاقد آن جایگاه تاریخی بود که بدان نسبت داده میشود.
5⃣ این جعلی است که “تاریخنگاری علمی” سدهٔ نوزدهم اروپا بدان دست زد و #پرستش_رنسانس را باب کرد.
✍️ استاد عبدالله شهبازی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter