نمیدونم عزیزم، شایدم حق داری از این همه ندونم گرایی به عجز بیای، بالاخره
"که در شکنجه بوَد هر کسی که هشیارست"
اعتبار آدم به میزان اعتمادیه که بقیه بهش دارن. معتمد و رازدار باش، با خبرچینی کسی به جایی نرسیده اگه هم رسیده کوتاه مدت بوده و عاریهای.
امروز که میخوندم "همه بر سر زبانند و تو در میان جانی" تازه فهمیدم چرا فراموش کردن بعضی چیزا، جونِ آدم رو در میاره.
یه سری از آدما یه جوری با رعایت علائم نگارشی و نیمفاصله، خزعبل میبافن که به تجارب و علم و حقانیت دنیا شک ميکنی.
اگه فکر میکنی صدات قشنگ نیست، برام آواز بخون، اگه کیکهات خوشمزه نمیشه برای من کیک درست کن، اگه سلیقه موسیقیت عامهپسند نیست، برای من موزیک بفرست، اگه کلمهها توی ذهنت منسجم نیستن با من حرف بزن. با من چیزی رو شریک شو که بقیه ندارنش. مگه جز اینه که من و تو با چیزایی که همه ندارن "ما" میشیم؟