eitaa logo
معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
4.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
302 فایل
درگاه ارتباطی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا علیهاالسلام با مخاطبان ............... ادمین امور فرهنگی: @jz_farhangi ادمین پویش @jz_pooyesh ادمین ازدواج، خانواده، کودک ونوجوان: @Edare_khanevade ادمین اداره مبلغان: @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰به مناسبت 16دی ماه مصادف با 13جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها و روز تکریم مادران و همسران شهدا 💠زندگینامه حضرت ام البنین علیها السلام 🔹فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن عامر، معروف به وحید بن کلاب بن عامر بن صعصعه، و مادرش لیلی دختر مالک بن جعفر بن کلاب، و عمویش لبید شاعر است. فرزندانش عبارت بودند از عباس، جعفر، عبد الله و عثمان که همگی با امام حسین علیه السّلام در کربلا شهید شدند. ام النبین در سال 70 ق رحلت کرد. ▪️روایت شده است که امیر المؤمنین علیه السّلام به برادرش عقیل- که انساب عرب را خوب می دانست و از احوال خانوادگی آنها آگاه بود- فرمود: می خواهم زنی برایم خواستگاری نمایی که از خاندان شجاعت و شیردلان باشد تا فرزند سوارکار شجاعی به دنیا آورد. ▫️عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را به ایشان معرفی نمود و گفت: در میان عربها خاندانی شجاعتر از خانواده وی سراغ ندارم. علی بن ابی طالب علیه السّلام با وی ازدواج کرد و عباس، عبد الله، جعفر و عثمان به دنیا آمدند. این مادر پسرانش را چنان تربیت کرد که همه شیفته برادر بزرگوارشان امام حسین علیه السّلام بودند و در رکاب آن حضرت شهید شدند. (محدثات شیعه، ص: 53؛ غروی نایینی، نهله) ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft
🔰 از قبیله شجاعان ▫️شنيده بود كاروان به مدينه نزديك شده است. دلش طاقت نمی‌آورد صبر كند. خودش رفت تا زودتر به كاروان برسد، نزديك دروازه شهر شده بود اما از كاروان خبري نبود. بشير را ديد. بشير سعي كرد راهش را كج كند تا با او مواجه نشود. قدم‌هايش را تندتر كرد، دويد. بشير را صدا زد. بشير، بشير... . بشير ايستاد. پرسيد بشير چه خبر؟ بشير سرش را پايين آورده بود و لب‌هايش را می‌جويد. باز پرسيد بشير چه خبر؟ بشير جواب داد: مادر، سرت به سلامت باد، عبدالله‌ات شهيد شد. ▫️به ياد روزي افتاد كه عقيل به قبيله آن‌ها و يك‌راست به چادرشان آمد و با پدرش صحبت كرد. وقتی عقيل رفت، پدرش صدايش زد. فاطمه! و او چهار زانو مقابل پدر نشست. عقيل آمده بود تا تو را برای علي‌بن ابي‌طالب سلام‌الله‌علیه خواستگاري كند؛ قبول مي‌كني؟ و او لبخند زده بود. بعدها مولايش به او گفته بود از برادرم عقيل خواسته بودم زنی از قبيله‌ای شجاع به من معرفی كند تا برايم شيرفرزندانی بياورد؛ و عقيل تو را برايم خواستگاري كرد. فاطمه دختر حزام‌بن خالدبن ربيعه عن عامر. سرش را بالا آورد و دوباره پرسيد بشير چه خبر؟ بشير نگاه طولاني به او انداخت، چه بگويم مادر، عثمان و جعفرت هم شهيد شدند. ▫️انگار همين ديروز بود كه وارد خانه علی‌بن ابيطالب شد. دستی به سر زينب سلام‌الله‌علیها كشيد و گفت «خانم به خدمت خانه و شما آمده‌ام.» وقتي علی سلام‌الله‌علیه فاطمه صدايش كرد، گفت: مرا فاطمه صدا نزنيد هر بار كه اين نام را بگوييد دل بچه‌ها می‌لرزد. ▫️بشير از اسب پياده شد. نگران شده بود. ام‌البنين هيچ واكنشی‌ از خودش نشان نمی‌داد. صدايش زد: مادر، مادر... . چند قدمی به عقب رفت و دوباره پرسيد بشير چه خبر؟ بشير با صداي لرزانی جواب داد: عباست هم شهيد شد. ▫️چشم‌هايش را بست. روزي را ديد كه حسن علیه‌السلام، حسين علیه‌السلام، كلثوم علیهاالسلام و زينب علیهاالسلام كنار پدرشان بر سر سفره غذا نشسته بودند. عباس تازه به دنيا آمده بود، او را بغل گرفت دور سفره و دور سر بچه‌ها و پدرشان گرداند و گفت: عباسم به فداي شما، عباسم به فدای همه‌تان. ▫️چشم‌هايش را باز كرد طاقتش تمام شده بود. چرا بشير به او نمی‌گفت چه خبر؟ بشير نمی‌فهمد كه او چه می‌پرسد. فرياد زد از حسين سلام‌الله‌علیه چه خبر؟ همه بچه‌های من هر آن‌چه زير اين گنبد ميناست به فدای ابی‌عبدالله. بگو از او چه خبر؟ و بشير با صدای لرزانی جواب داد، حسين (سلام‌الله‌علیه) را لب تشنه... حرف‌های بشير تمام نشده بود كه فرياد زد: بند دلم را پاره كردی و شاهرگ حياتم را بريدی.... ✍🏻 خانم فاطمه جوادی ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft