eitaa logo
کنگره ۲۵۰۰شهیدنجف آباد
499 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
40.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽فیلم زیبا از حضور حماسی و غیرتمندانه مردم شهید پرور نجف آباد پایتخت شهیدان از استقبال از پیکرهای پاک ومطهر شهدای گمنام یکشنبه ۱۹ آذرماه ۱۴۰۲🌷 ◾️ به مناسبت ایام فاطمیه(س) و شهادت حضرت زهرا(س) 🥀 _ میدان امام(ره)(باغملی)نجف_آباد ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🕊• ↷ •♡♡• [۲۴] 🌓 🌓 دلم عزیزیست که بوی فضای دلم را کرده است ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌓 💓 🌹 ... من می گویم 🌴 شب تو بگو عاقبت شما 🌹 به شبتون شهدایی ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل نرگس... وقت آمدنت نرسیده؟! این دنیا فقط شما را می‌خواهد...
هر صبح 🌱طلوع دوباره خوشبختی ❣️و امید دیگری است بگشای دلت را به مهربانی و عشق را درقلبت مهمان ڪن بی شڪ شڪوفه های خوشبختی در زندگیت گل خواهد ڪرد
امروز سالروز تولدتان مبارک 🌺 بسیجی عباسعلی ابراهیمیان 🌼 (غلامعلی) 🌺 بسیجی عبدالرضا پاینده🌼 (علیرضا) 🌺 بسیجی مهدی حبیب الهی 🌼 (اسداله) 🌺 بسیجی حسین خزائیلی🌼 (غلامرضا) 🌺 سرباز داریوش بخت آور 🌼 (حسین) ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان 🌹 ڪہ در چنین روزی 🌹 شدند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : 🌷 بسیجی علی چاوشی 💐 (حسن) ـ 18 ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی غلامعباس قربانپور 💐 (حسنعلی) ـ 17 ساله ـ نجف آباد 🌷 کارگر عبدالعلی طالب پور 💐 (قربانعلی) ـ 18 ساله ـ اصفهان 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
❣️تصاویرسردارن شهید نجف آباد❣️ خوب کنید به چهره هاشان آن ها که تنها به نگفتند را درک کردند مصداق" الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع) ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
فاطمیه را عاشورایی برگزار کنید 🌱بنده حوائج یک ساله خود را در ایام فاطمیه میگیرم .🌱 برخی گله میکنند که چرا با این کسالت اینقدر برای مراسم وقت می‌گذارید و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می‌نشیند ... اینها نمی‌دانند؟!!! رزق سال کشور را در فاطمیه میگیریم. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
🕊 جوانی که روی تخت بیمارستان شهیدش کردند ❣️ ژیان را با دست سر و ته کردیم و همراه دو نفر دیگه، مجروح در بغل نشستم عقب. گفتم نترس و فقط ما رو برسون بیمارستان. گوشه و کنار بیمارستان پُر بود از زخمی و تلاش و تقلای کادر بیمارستان و مردم. توران موحدی که پدرش «علی‌کبابی» در سه‌راه امیدی مغازۀ میوه‌فروشی داشت، سر‌پرستار بیمارستان بود و هوای انقلابی‌ها را داشت. خواست «علی کافیان» که پدرش در کوچۀ دلگشا مغازۀ کاه‌فروشی داشت، را بخوابانم روی تخت و براش خون جور کنم. کافیان هنوز ناله می‌کرد و آب می‌خواست. موحدی تازه از اتاق خارج شده بود که نعرۀ پاسبان‌ها پیچید در راهروی بیمارستان. جمشیدیان، کاظمی و طاهری ژ3 به دست مستقیم می‌آمدند سمت این اتاق. اگر من را با این لباس‌های خون‌آلود می‌دیدند، همان‌جا خلاصم می‌کردند. اشهدم را گفتم و بی‌حرکت ایستادم پشت در. جمشیدیان هم‌زمان با فحش‌های رکیک و ناموسی به سرپرستار و تاکید روی این‌که کسی حق درمانِ مجروحان را ندارد، لگدی به درب کوبید. در طوری باز شد که من را بین زاویۀ خودش و دیوار مخفی کرد. جوان نوزده‌ساله که پاسبان چاق و بد‌دهن شهر را شناخته بود، با وحشت همچنان از تشنگی می‌گفت. 🕊 جمشیدیان با پوتین رفت روی تخت و چند‌باری شکم مجروح را فشار داد. کافیان، چند نعره زد و همان‌جا شد. از ترس و خشم می‌لرزیدم و هزار جور فکر به ذهنم آمد ولی تکان نخوردم. پاسبان‌ها رفتند سراغ اتاق‌های بعدی و این فرصتی شد برای فرار از اتاقی که خاطره‌اش هنوز برایم زنده مانده. نزدیک در خروجی که رسیدم، شروع کردند به دستور ایست و تیر‌اندازی. از بالای سه پله‌ای که راهروی اورژانس شیر و خورشید را به حیاط می‌رساند، به حالت شیرجه پریدم پایین. بی‌خیال زانو و دست‌های زخمی‌ام شدم و با تمام توانم دویدم داخل کوچۀ پشت بیمارستان. 📌 خاطره یکی از انقلابی نجف آباد ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
.:: کنگره سرداران و دو هزار و پانصد شهید شهرستان نجف آباد - شهید مهدی قلی غلامی ::. https://shohadanajafabad.com/71
تصاویر مدیر و مدبر بود و کم‌تر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. بخشنده و ساده‌زیست بود و به اخلاص و قناعت شناخته می‌شد. روی بیت‌المال حساسیت ویژه‌ای داشت. در کردستان با طی مسیرهای طولانی و صعب‌العبور کوهستانی و نبرد در سرمای طاقت‌فرسا، به سرعت مدارج پیشرفت در فرماندهی را طی کرد و در آخرین روزهای سال62، مسئولیت یکی از محورهای عملیاتی را بر عهده گرفت.تابستان سال بعد، به عنوان فرماندۀ گردان در عملیات قادر در ارتفاعات شمال‌غرب شرکت کرد و به شدت زخمی شد. نیروهایش تلاش کردند او را برگردانند ولی شدت آتش دشمن مانع شد و مهدی‌قلی در همان محدوده در 27سالگی به شهادت رسید و پیکرش در منطقه باقی ماند. سال75 پیکرش تفحص شد و در گلزار شهدای زادگاهش خاکسپاری شد. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
خاطره از زبان همرزم سردار شهید مهدیقلی غلامی⬇️
توی مجروح شده بود و بچه ها دورش سنگچین کرده بودند. با چند نفر از امدادگران با نشونه ای که شهید والامقام عبدالله دیّانی به ما داد رفتیم بیاریمش ولی افتادیم توی کمین عراقی ها. 8 نفر بودیم که یه عراقی با آر پی جی بطرف ما شلیک کرد. گلوله آر پی جی از جلوی گردن قاطر رد شد و خورد به برفهایی که از سال قبل روی هم تلمبار شده بود ، قاطر هم رم کرد و از دست من فرار کرد و رفت بالای کوه ، هر کدام از نیروها به هر طرف فرار کردند و فقط من موندم با شهید والامقام یدالله خدادادی و یک قاطر که افسارش دست یدالله بود. یک نفرکُرد کوموله هم کنار عراقیه بود از پشت یه تخته سنگ اومد بیرون ، 50 متری من نشست روی زانوش و با رگبار بطرف ما شلیک کرد البته قصد داشت ما رو اسیر کنه، هی داد میزد و با همون لهجه کُردی عربی میگفت : ایرانی وایسا، ایست ..... ولی ما فرار کردیم پیش خودم گفتم شهید بشم بهتر از اینه که اسیر بشوم. تیرها از لابلای پاهامون رد میشد و می‌خورد به بوته ها و سنگها ، ولی از حکمت خدا یکیش به ما دو نفر نخورد. نهایتا من و یدالله خدادادی با همون یه دونه قاطر که دست یدالله بود فرار کردیم و به طرف درّه فرار کردیم و خودمون را پشت سنگها مخفی کردیم، اونها هم ترسیدند ما رو تعقیب کنند و جلوتر نیومدند. کمی بعد به قول معروف، آبها از آسیاب افتاد، برگشتیم به سمت بالای قلّه و توی راه یک مجروح کاشانی که پای یک چشمه گذاشته بودیم سوار قاطر کردیم و به طرف خط خودمون حرکت کردیم و....... هنوز بعد از چندین سال وقتی به یاد این شهید والامقام (غلامی) می افتم از اینکه نتونستم بروم بیارمش، در خودم احساس شرم میکنم ، روزی که تفحص شد و پیکر مطهرش رو آوردند، رفتم کلوپ دانش ، کنار تابوتش نشستم و باهاش درد و دل کردم و ازش حلالیّت طلبیدم. انشاءالله که در آخرت دستمون رو بگیرند و شفاعت مون کنند. نثار روح مطهرش الفاتحه مع الصلوات ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh