#خاطرات_شهداء
🔸 جناب سرهنگ در مقابل جنایتی که کومله بر سر فرزندش آورد، چه کرد
#متن_خاطره|کومله میخواست کاری کنه که سرهنگ از مهاباد بره. واسه همین نوزادش رو دزدیدند و سر از تنش جدا کردند. بعد پیکرِ نـوزاد رو همراه با نامه ای فرستادند درِ خونهاش . سرهنگ تا پیکرِ بی سرِ نوزادش رو دید، با چشمانی اشکبار گفت: خدایا قربانیِ اصغرم رو قبول کن ... بعد هم صداش رو صاف کرد و گفت: ضد انقلاب بداند یک قدم هم عقب نشینی نخواهم کرد...
👤 نام این سرهنگعزیز در منبع نیامده و عکس تزئینی است
📚منبع: کتاب سرداران بیسر، صفحه۲۵
__________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
#خاطرات_شهداء
🔹چند بُرش از زندگی شهید:
🌼#اولدیگران|شام و نهار رو با دیگ میآوردند پادگان و نیروها برا گرفتن غذا باید یه صف طولانی تشکیل میدادند. معمولاً هم به نفرات آخر یا غذا نمیرسید یا مقدار کمی نصیبشون میشد. من شاهد بودم که ولیالله هنگام توزیع، آخرین نفری بود که برا تحویل غذا میرفت. توی صف هم اگه کسی بعد از ایشون برا گرفتن غذا میومد، ولیالله میرفت پشت سرش میایستاد و بهش میگفت: من مسئول منظم کردن صف هستم؛ برو جلو...
🌼#قرآن|دائماً توی اوقات فراغت، قرآن میخوند. حتى توی صف غذا هم یه قرآن کوچک از جیبش در میآورد و شروع به خواندن میکرد.
🌼#بيتالمال|یه بار که به اجبار میخواست بره مرخصی، ماشینی رو در اختیارش گذاشتند تا با ماشین از خط بره، قبول نکرد و با پای پیاده راه افتاد... مرخصی هم که میومد، از لباس سپاه استفاده نمیکرد. میگفت: توی مرخصی نباید از لباس سپاه که بیت الماله، استفاده کنم.
🌼#مرگبرآمریکا| یه ترکش به پای ولیالله اصابت کرد و بلافاصله خون جاری شد. با یه چوب کبریت ترکش رو از پایش در آورد و با خونی که بیرون میزد، روی پایش نوشت: مرگ بر آمریکا...
📚منبع: کنگره ملی سههزار شهید استان ایلام
________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
#خاطرات_شهداء
برادرش میگفت بعد از شهادتش به محل کارش رفتم.
روی کمدی که وسایل شخصی محمودرضا بود این جمله از مقام معظم رهبری رو با فونت درشت تایپ و چسبانده بود «در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفتهاید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است»
"شهید محمودرضا بیضائی"
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
#خاطرات_شهداء
🔸 آفتِ دوری از قرآن و ادعیه از نگاه سید آزادگان، آقای ابوترابی... 👆
👤خاطرهای از زندگی سید آزادگان سیدعلیاکبر ابوترابی
📚منبع: کتاب فانوس زائر ؛ صفحه ۸۷
______________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔k4hadi
#خاطرات_شهداء
🔸 چقدر مهربون بوده این محمدمهدی...
#متن_خاطره|👆
📚منبع: خبرگزاری دفاعمقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاعمقدس/ راوی: پدر شهید
__________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
#خاطرات_شهداء
🌼#بچهیقیام|بقول خودش روز قیام خونین مردم علیه طاغوت به دنیا اومده بود.
🌼#مادر|بچه که بودند؛گاهی مادر از دستشون عصبانی میشد. اما امیر که طاقت ناراحتی مادر رو نداشت، تا از دلش درنمیآورد رهاش نمیکرد. اونقدر مادر رو بوسهبارون میکرد که اخماش وا بشه...
🌼#سلام|از بچگی عادت داشت وقتی از خونه بیرون میومد، سر راهِ مدرسه اول عرض ارادتی کنه به امامزاده علیاکبر(ع). این رویه رو تا وقت شهادتش انجام داد. انگار میخواست با دعای آقا روزش رو شروع کنه...
🌼#پسرمهربان|کلاس اول راهنمایی یه لباس نو براش خریدم که خیلی دوسش داشت. لباس رو پوشید و رفت مدرسه، اما ظهر که اومد دیدم یه لباس کهنه به تن داره. گفت: یکی از دوستام از لباسم خوشش اومد، دادم بهش و لباس کهنهش رو پوشیدم.
🌼#کوچیک_اهلبیت|خادم امامزاده و هیأت بود. همیشه جلوی در هیئت میایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکی بودن برا ائمه لطف بیشتری داره. میگفت: هرچه کوچیکتر باشی برا امام حسین (ع)، آقا بیشتر نگات میکنه
🌼#چایخانه|هر سال تو میدون امامزاده علیاکبر(ع)، چایخونه راه اندازی میکرد. وسائل چایخانه رو هم با هزینه خودش از بهترینها میخرید و میگفت: برای اهلبیت نباید کم گذاشت
🌼#نظم|خیلی تمیز و مرتب بود. همیشه میگفت: ظاهر شیعه باید جوری باشد که به دل بشینه
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
🔅#خاطرات_شهداء
🌺 شهید مدافعحرم جواد محمدی:
#کلام_شهید|👆👆
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
🔅#خاطرات_شهداء
🌸 شهید محمدرضا آقاجانیزاده رو در ثواب انتشار و تولیدمحتوای امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
💢#عاشق_شهادت|زمان شاه جیبهاش رو پر از سنگ میکرد و میرفت تظاهرات. بهش میگفتم: تو آخرش با این کارهات شهید میشی. میگفت: چه بهتر که آدم شهید بشه...
عاشق شهادت و جبهه بود. همیشه میگفت: من شهید میشم. وقتی هم برا مرخصی میومد قم؛ سه روز میموند و بر میگشت جبهه...
یه عکس هم با لباس پاسداری انداخته بود و گفت: مادر! وقتی شهید شدم این عکس رو بذار برا حجله...
رفته بودیم تشییع جنازه دوستش. وقتی برگشتیم، شروع کرد به خوندنِ نهجالبلاغه و گفت: مادر من میخوانم شما گوش بدهید ببینید چه نوشته... بعد هم پرسید: مادر تشییع جنازه دوستم شلوغ بود؟ گفتم: بله. گفت: بخاطر این شلوغ بود که شهید شده؛ اگه من شهید شدم؛ ناراحت نشید...
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی
____
🇮🇷ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@k4hadi
● واژهیاب:
#شهیدآقاجانیزاده #شهدای_قم #مشخصات_شهید
🔅#خاطرات_شهداء
🌺شهید حسن رضوان خواه👆
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
______________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@k4hadi