eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
7.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
232 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://harfeto.timefriend.net/17334897569797 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- من از لیلی و مجنون درس عشقم را نمی‌گیرم .. - که باشد حضرتِ‌ زهرا هنوزم لیلیِ‌ حیدر .. !💔!..
صل‌اللہ‌علیڪ‌یاٵباعبدللہ💚🌱
‍ 🔸چه کار کنم زندگیم برکت داشته باشه؟ 🔻از شیخ عباس قمی، مولف مفاتیح الجنان پرسیدند: در طول تاریخ کتاب‌های زیادی در زمینه دعا تالیف شده. اما چطور شد که مفاتیح الجنانِ شما با این استقبال عجیب روبرو شد؟ 👈ایشان گفتند: روزی که قلم به دست گرفتم تا تالیف مفاتیح‌الجنان را شروع کنم، تصمیم گرفتم ثواب این کتاب را به حضرت زهرا تقدیم کنم. به نظرم این برکت عجیب، از حضرت زهرا سلام الله علیها است.💫 ما نیز اگر می‌خواهیم زندگی‌مان برکت بگیرد و در فرصت کوتاه عمر به موفقیت‌های بزرگ مادی و معنوی برسیم، راهش توسل مداوم به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها است.🤲 🔹یکی از شیوه‌های توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها قرائت هرروزه صلوات خاصه ایشان است 🌹متن صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكيَّةِ، حَبيبَةِ حَبيبِكَ وَنَبيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفيائِكَ، الَّتي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمينَ. اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَولادِها. اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَليلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَريمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيها و عَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحيَّةِ وَالسَّلام @kafoshohada
✍امام علی علیه السلام : در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته می شود.هر سالی به قدر یک ماه،و هر ماهی به قدر یک هفته، و هر هفته ای به اندازه یک روز،و هر روزی به قدر یک ساعت می گذرد و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه می گردد. 📚 کنز العمال، ج ١۴، ص ٢۴ @kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5846057214116105607.mp3
11.59M
دنیام فاطمه ! میخوای داد بزنم تا همه بشنون ؛ تنهام فاطمه ..💔 🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @kafoshohada
♨️✌️حمایت فوری طوفانی 📌امام‌خامنه‌ای درباره حمله‌ حماسی حماس فرمودند: ما پیشانی و بازوی طراحان مدبر و هوشمند و جوانان فلسطینی را می‌بوسیم۱۴۰۲/۷/۱۸ 🤲امروز بر تک‌تک ما وظیفه است، حمایت معنوی و مادی از مظلومان غزه 🤝بسم‌الله؛ باید با کمک‌های کم‌وزیاد، دست نائب امام‌زمان(عج) را بازتر و پُرتر کنیم برای حمایت بیشتر از مجاهدانی که شجاعانه دل را به خط مبارزه با جنود شیطان زده‌اند! 👌رجوع کنید به سایت رهبری leader.ir/fa/monies انتخاب وجوهات 》کمک‌ها 📡انتشار حداکثری این پیام با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_بیست_نهم ... حالا جمع ساکت است که ببیند قضیه
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 چند روزی دندان بر جگرم می‌گذارم. به کسی چیزی نمی‌گویم؛ حتی به فاطمه! نمی‌دانم روزی که لیست ده‌نفره بسته شد، چندشنبه بود؛ اما روز مبارکی بود! پایم روی زمین بند نبود از خوشحالی. کم‌تر از یک ماه مانده بود به عید، اما توی دلم بهار رسیده بود. عید برای ما ایرانی‌ها، به طور پیش‌فرض بوی سفر می‌دهد! و من از حالا بوی سفر را استشمام می‌کنم. هیجان رفتن، آن‌قدر زیاد بود که می‌دانستم از پسِ راضی کردن همه برمی‌آیم. مگر می‌شود شوقم را، آمادگی‌ام را ببینند و دلشان راضی نشود؟ حرف‌ها توی سرم چرخ می‌خوردند. باید از فرصت استفاده می‌کردم؛ برای آموختن و آماده‌تر شدن. شب‌ها طبق روال، می‌رفتم و در میدان صبحگاه می‌دویدم. ظاهرش دویدن بود و باطنش فکر! چه فکرها که به سرم هجوم نمی‌آوردند در تاریکی شب... باید دست به کاری بزنم... هر لحظه، بی‌قراری‌ام بیش‌تر می‌شد. جلدی رفتم سراغ کارهای گذرنامه. ... ۳۰ 📔 @kafoshohada
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 حسین، رفیق و همکارم که خودش نوربالا می‌زند، وقتی فهمید که اسم من هم توی لیست است، آمد به دفتر حاج‌حمید. ذوق توی چشم‌های روشنش پیدا بود. دو کلمه گفت: خیلی بامرامی! راستش دوست ندارم این کارهای ساده را بگذارند به حساب مرام! اولا که هنوز کاری نکرده‌ایم و ثانیا، این کم‌ترین وظیفه ماست. همین را به حسین گفتم. هردو خوشحال بودیم. گذرنامه‌ام که آماده شد، از سرِ ذوق زنگ زدم به حسین:«گذرنامه‌ها رو هماهنگ کردیم! حاجی اجازه داده؛ ممکنه بیست‌وپنجم اسفند بریم؛ شایدم بیفته تو ایام عید. شمام پاسپورتاتون آماده باشه...» حسین هم از خدایش بود که برویم. او هم می‌دانست که در چه زمان ویژه‌ای راهی دمشق می‌شویم. شهدای ایرانی را یکی‌یکی به کشور برمی‌گرداندند. از بچه‌های دانشگاه هم چند نفری، رنج دنیاشان کم شده بود. اما این‌ها روحیه‌ام را بیش‌تر می‌کند ... ۳۱ 📔 @kafoshohada