هدایت شده از کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
﷽
صلاللہعلیڪیاٵباعبدللہ💚🌱
🥀🥀
در این دنیا بعد از خدا، مادرش را بیش از همه دوست داشت.
کوچکترین نشانههای غم را که در صدا یا چهرهاش که میدید،
سریع به من میگفت: «تو مامان رو اذیت کردی؟ چیزی شده؟ چرا مامان ناراحته؟»
آنقدر رابطهشان عمیق و صمیمی بود که محمدحسین حتی قبل از مادر حاضر نبود صبحانه بخورد.
با حضور او هیچوقت احساس تنهایی و بیپناهی نداشتیم.
دل و پشتمان همیشه به او گرم بود.
آنقدر رفتارش حمایتگر و برادرانه بود
که من بیشتر رازهایم را با او در میان میگذاشتم.
چند شب قبل از شهادتش به من زنگ زد.
گفت: «تهمینه، بیا یک دل سیر با هم حرف بزنیم.»
آن روزها تازه خبر شهادت شهید محسن حججی پخش شده بود.
آهی کشید. در صدایش حس غریبی داشت. گفت: «چند روز دیگه نوبت من هم میشه که شهید بشم!» جا خوردم.
نمیدانستم چه بگویم.
خودم را زدم به آن راه.
به زور خندهای به لب آوردم و شوخی کردم: «شهید شدن سعادت میخواد!»
چیزی نگفت. بحث را تمام کرد. سکوتش یک هفته بعد به من پاسخ داد.
وقتی که از محل خدمتش با خانه تماس گرفتند و گفتند: محمدحسین شهید شد.💔🌱
🍃🍃🍃
@kafoshohada
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
مـــــ💔ــــــاازتوبغیࢪازتونداࢪیمتمنـــــ💔ـــــا
1661364281182.jpg
32.1K
سلام بهاینآیدیبیزحمتپیامبدین🌱
@FZ0076
هدایت شده از کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
﷽
صلاللہعلیڪیاٵباعبدللہ💚🌱