هدایت شده از خاطراتوکرامات شهید عاملو
AudioTrimسیدرضی.mp3
زمان:
حجم:
1.77M
خوابی جالب و عجیب از دختر #شهید_سیدرضی_موسوی، که در آن نویدی از ظهور و تاییدی است بر رهبری آقا🥺
این خواب را دختر شهید، دو سه ماه قبل از شهادت #سید_حسن_نصرالله دیده و جدیدا برای حقیر فرستاده و
با اجازه ایشان آن را نشر دادم...
حتما گوش کنید...😢
#سایر_تالیفات
#امام_زمان
#فاطمیه
#کپی_با_ذکر_لینک_مجاز_است
@shahid_ketabi
هدایت شده از خاطراتوکرامات شهید عاملو
دو سه روز اول خرداد بود و در خانه مشغول به کار بودم.
در مدت کوتاهی یک ننو برای دوقلوها دوختم و منتظر بودم تا علیاصغر برگردد تا چوبش را تهیه کند و با آن جای خوابِ بچهها را سرپا کنیم.
یک شب قبل از #سوم_خرداد خواب دیدم.
دیدم علیاصغر آمده و جلوی در خانه دراز کشیده است. تا دیدمش ذوق زده گفتم: «خودتی علیاصغر؟ اومدی؟» آرام گفت: «آره! اومدم. ناراحت نباش.» چشمم افتاد به پیشانیاش؛ دیدم سوراخ شده و خونی است! وحشت کردم. سریع گفت: «نترس! تیر خوردم.» از خواب پریدم.
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید و زیر لب گفتم: «حتماً خبری شده.»
چند روز بعد بود که خبر شهادت رسید، فکرهایم درباره ننو و زندگی نقش بر آب شد!
چهارم پنجم خرداد مادر «شهید محمدحسن دولتی» و چند نفر دیگر به خانه ما آمدند. دیدم این پا آن پا میکنند و حرفشان را نمیزنند. خودم هم تا حدودی با دیدن آن خواب، بوهایی برده بودم. وقتی حرفزدنشان را دیدم دیگر طاقت نیاوردم و قسمشان دادم که اگر اتفاقی افتاده، بهم بگویند. اولش گفتند: «برادرت زخمی شده.» ولی من باور نکردم. گفتم: «راستشو بگید! علیاصغر #شهید شده؛ نه؟!» وقتی دیدند خودم یک راست رفتم سراغش، اول گفتند زخمی شده است. این دقیقاً موقعی بود که برادرم هم وارد خانهمان شد. همین لحظه بود که دیگر شصتم خبردار شد که علیاصغر در این دنیا نیست و روحش پر کشیده است. بدتر از آن، تازه فهمیدم همه خبر دارند شهید شده، جز منِ بینوا.
زدم توی سرم و دیگر نفهمیدم چه شد.. .
برشی از کتاب #سایه_گذرا
خاطرات شهید علیاصغر کلامی از زبان همسر که سال ۱۴۰۰ با همکاری #موسسه_مرصاد به چاپ رساندم.
#سایر_تالیفات
@shahid_ketabi