eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇮🇷
8.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
240 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://daigo.ir/secret/2956196564 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 یک، دو، سه... سه هفته‌ای از قول و قرار رفتن‌مان می‌گذرد که خبر می‌دهند سفر، به تأخیر افتاده است. برای آدم منتظر، ثانیه‌ها هم مهم‌اند. آدمیزاد،گویا تنها موجودی است که می‌تواند آینده را تصور کند. و من روزهاست که آینده را تصور می‌کنم. و کاش می‌شد در آینده بمانم. نمی‌گویم ناراحت نیستم اما لابد حکمتی است. من مدت‌هاست که شکایت کردن را جز از خودم، کنار گذاشته‌ام؛ به جای شکایت تلاش می‌کنم! نمی‌دانم حکمت این تأخیر چیست؛ فرصتِ بیش‌تر برای آمادگی بیش‌تر، اندیشه‌ی بیش‌تر، عاشق شدنِ بیش‌تر... سر می‌برم در خلوت‌گاه گوشی‌ام و به فاطمه پیام می‌دهم:«نظرت چیه عید بریم یه جای خوب؟» خودش هم می‌داند که کجا به هردومان بیش‌تر خوش می‌گذرد. چند دقیقه‌ای بیش‌تر نمی‌گذرد که داریم نقشه می‌ریزیم که تحویل سال، حرم امام رضا(علیه‌السلام) باشیم. فاطمه فی‌الفور موضوع را با پدرش در میان می‌گذارد و همین، یعنی فراهم شدن مقدمات سفر! امسال و پارسال، حرم رفتن، زیادی روزی‌ام شده اما این سفر با بقیه سفرها فرق دارد؛ این‌بار می‌خواهیم برویم و از امام تشکر کنیم! به خاطر عشق! و من با امام خیلی کار دارم، می‌خواهم در محضرش سنگ‌هایم را با خودم وابکنم ... ۴۳ 📔 @kafoshohada