حقوق سربازان ۲۰ درصد افزایش یافت.
🔹 دهنوی، عضو هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی در جمع خبرنگاران: از پایان این ماه یعنی آذر ماه دریافتی سربازان نزدیک به بیست درصد دیگر افزایش پیدا می کند.
🔹 بر این اساس، به صورت میانگین حقوق سربازان از سه میلیون و هشتصد و پنجاه هزار تومان به چهار میلیون و ششصت و پنجاه هزار تومان می رسد.
🔴غزه رکورد دار بالاترین نرخ تلفات غیرنظامیان در جنگهای قرن بیستم
🔹یک مطالعه منتشر شده از سوی روزنامه صهیونیستی هاآرتص نشان میدهد، غیرنظامیان فلسطینی ۶۱ درصد از تلفات غزه در جریان حملات هوایی رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهند. طبق دادههای منتشر شده، نرخ تلفات غیرنظامیان در این جنگ از نرخ تمامی درگیریهای جهانی رخ داده طی قرن بیستم بیشتر شده است.
🔹هاآرتص تحلیلی از سوی «یاگیل لوی» استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد رژیم صهیونیستی منتشر کرده است، «لوی نرخ تلفات را به عنوان «کشتار بیسابقه» غیرنظامیان غزه از سوی نیروهای رژیم صهیونیستی توصیف کرده است.
🌷مراسم میثاق و وداع🌷
با #شهدای_گمنام
#موعود :
١٩ آذرماه_ساعت ٢٠
#میعادگاه:
کهریزسنگ _خیابان گل مینا
🌷🌷#سین_مراسم🌷🌷
🔹شروع ساعت ٢٠
🍃صلوات خاصه #امام_رضا(ع )
🍃اجرای سرود
گروه سرود#ملت_امام_حسین
گروه سرود #ریحانه_النبی
🍃اجرای دکلمه
🔹مجری : برادر عباس براتی
💫بخش هفتم💫
بعد از سال ها در این خانه احساس راحتی و آرامش می کردیم.دیگر نه از صاحبخانه های بهانه گیر خبری بود و نه از شلوغی همسایه ها .مهندس و زنش آدم های خوبی بودند و کاری به کار ما نداشتند.انگار خانه ، خانه خودمان بود،ما بچه ها هم اینجا خیلی راحت بودیم، من بیشتر از هر جای دیگر خانه، حیاطش را دوست داشتم.بچه های دایی حسینی هم علاقه داشتند به خانه ما بیایند، برای آنها هم این خانه جالب بود، اما دایی حسینی ملاحضه وضع ما را می کرد و نمی گذاشت بچه هایشی زیاد پیش ما بمانند. ولی بابا با اصرار آنها را نگه می داشت،آن وقت بود که جمع مان جمع می شد و در گوشه ای از حیاط، بساط خاله بازی راه می انداختیم، بیشتر زندگی خودمان را بازی می کردیم. بعد هم سوار تاب هایی می شدیم که بنا به درخت ها بسته بود.بین درخت های حیاط، درخت چناری بود که خانم مهندس به آن
علاقه خاصی داشت. او یکبار برایمان تعریف کرد که نیمه شبی وقتی از خواب بیدار شده، توی این درخت نوری دیده است.خانم بهروزی با اینکه زن درس خوانده ای بود، می گفت: یک آدم خوب توی این درخت زندگی میکند.« روی همین باورش، دور درخت را شیار باریکی کنده بود و هر شب جمعه در آن آب میریخت و دور تا دورش را شمع روشن می کرد. اینکار او، غروبها منظره قشنگی درست می کرد. هر وقت هم به مسافرت می رفت، چند بسته شمع به من می داد تا به جای او دور درخت
روشن کنم.ماه رمضانی که خانه مهندس بودیم، اولین باری بود که روزه هایم را کامل می گرفتم سال های قبلش، گرسنه که می شدم، یواشکی چیزی می خوردم و روزه ام را می شکستم،آن سال خانم بهروزی به دا گفته بود: »بگذارید افطار زهرا را من بدهم،او با اینکه در اتاقمان غذا می فرستاد، اصرار داشت، به خانه شان بروم تا خودش از من پذیرایی کند. ولي بابا میگفت: اول توی خانه خودمان با خرما یا آب روزه ات را باز کن، بعد برو.خانم بهروزی همیشه دم اذان، مناجات را که پخش می کردند، می گفت: برای من و بچه هایم دعا کن، دعاهای تو مستجاب می شود.بچه های خانم بهروزی به جز شهرام همه درس خوانده بودند و شغل های مهمی داشتند.
شهرام منگول بود، با اینکه هفده، هجده سال داشت، اما حالت هایش خیلی بچه گانه بود بار اول که او را دیدم، تعجب کردم چرا این شکلی است. ولی پسر بی آزار و مهربانی بود. هر کس به خانه شان می آمد، فورا خوراکی می آورد و به زور تعارف میکرد. اگر هم کسی نمی خورد، ناراحت می شد و به مادرش شکایت می کرد.
خانم بهروزی زن مسن و دست تنهایی بود، نمی توانست به تمام کارهای خانه اش برسد به خاطر همین، من سعی می کردم به او
کمک کنم. اما عیدها که بچه ها می آمدند خانه پدرشان، سر اوشلوغ می شد و دیگر تنها نبود، یک بار پریوش دختر خانم بهروزی که در آبادان زندگی می کرد، وقتی دید به مادرش کمک می کنم، خیلی خوشحال شد. جلو آمد، مرا بوسید و گفت: »آفرین! خیلی ممنون که مواظب مامانم هستی.« بعد یک بیست تومانی به من عیدی داد. خیلی ذوق کردم. چون آن زمان بیست تومان پول زیادی بود،
به هر جهت یک سالی که در این خانه سکونت داشتیم، دوره خوب و خوشی را گذراندیم، ولی آرامش و خوشی هایمان چندان دوامی نداشت، سال بعد مهندس بهروزی منتقل شد تهران و ما دوباره برگشتیم شاه آباد. این بار بابا در خانه ای توی خیابان مینا، نزدیک جنت آباد، ۲ اتاقی اجاره کرد، صاحب این خانه با اینکه ظاهرا آدم خوبی به نظر می رسید، ولی اهل کارهای خلاف بود و شراب خواری می کرد. بابا خیلی او را از این کارها نهی کرد، ولی نصیحت هایش فایده ای نداشت. بلاخره این مساله باعث شد، آنجا
نمانیم و خیلی زود به خانه دیگری برویم
بدبختانه صاحبخانه جدید هم دست کمی از قبلی نداشت. او بدون اجازه از مصالح ساختمانی که در آن نزدیک می ساختند، برمی داشت و به خانه اش می آورد. بابا وقتی از قضیه باخبر شد، به او اعتراض کرد و گفت: چرا این کار را می کنی؟ این ها حرام است
صاحبش راضی نیست.(اعتراضی بابا اثرى که نکرد هیچ، بد تر باعث شد او با ما سر لج
بیافتد. یک روز که بابا خانه نبوده کلنگی برداشت، به پشت بام رفت و قسمتی از سقف اتاق را روی اسباب و وسایلمان خراب
کرد. شاید اگر همسایه ها جلویش را نگرفته بودند، همه خانه را روی سرمان می ریخت. آنها از روی احترامی که به سادات داشتند، از مرد صاحبخانه خیلی ناراحت بودند. شب، همگی سراغ بابا آمدند و توصیه کردند که از دست او شکایت کنند. بابا قبول نمی کرد، ولی آنقدر اصرار کردند تا بلاخره راضی شد
روز بعد مأموران آمدند و صاحبخانه را بردند، باز بابا طاقت نیاورد. دو روز نشده بود که رضایت داد و او را آزاد کردند.علی که این سختی ها را می دید، از همان بچگی شروع به کار کرد. بعد از ظهرها در تابستان های گرم و زمستان ها که هوا سرد می شد، برای اینکه به خرج خانه کمک کند،در پمپ بنزین معروف به دیزل آباد که در ابتدای جاده خرمشهر اهواز بود...
#قصه_شب
#بخش_هفتم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش هفتم💫
به مسافران و راننده ماشین های سنگین آدامس می فروخت یا بلال فروشی می کرد. یک وقت هایی من پیله میکردم: علی بگذار من هم بیایم. دوست دارم ببینم چطور فروشندگی میکنی. غیرتی میشد و بدش می آمد، می گفت اونجا جای خوبی برای دخترها نیست. همه راننده ها اونجا رفت و آمد می کند. اصرار می کردم تو رو خدا بگذار بیام، فقط می خواهم ببینم تو چطور آدامس می فروشی، بلاخره با سماجت های من کوتاه آمد. چندین بار که با علی رفتم و فروشندگی او و بچه های دیگر را دیدم تشویق شدم من هم بروم و چیزی بفروشم. آنقدر به دا گفتم تا راضی شد و من را همراه على فرستاد، بابا که موضوع را فهمیدخیلی ناراحت شد، با دا دعوا کرد و گفت: چرا بچه ها را برای کار می فرستی؟ بابا از اول هم مخالف کار کردن علی بود، چه برسد به اینکه مرا در حال فروشندگی بیند. دا هم به خاطرشرایط سخت خانواده مستاصل مانده بود و دور از چشم بابا ما را
راهی می کرد. من با ذوق و شوق دیگی را که دا توی آن بلبلی پخته بوده بر می داشتم و لب جاده میرفتم. علی هم از آمدن من ناراحت بود ولی به خاطر دا چیزی نمیگفت. از اول صبح من و علی و حدود بیست تا بچه قد و نیم قد کنار جاده به ردیف می نشستیم. دیگ هایمان را جلوی مان می گذاشتیم و منتظر مشتری می شدیم، خدا روزی همه را می داد. همه فروش می کردند ولی من و على زودتر از بقیه بلبلی هایمان را می فروختیم، چون دا آن قدر دیگ را می سابید که برق می زد. بلبلی ها را هم با وسواس می پخت و آماده می کرد. راننده ها که می آمدند می گفتند: در دیگ های تان را باز کنید. به ردیف مال همه را نگاه می کردند. بعد می آمدند از ما می خریدند. علی سعی می کرد اول من فروش کنم و مرا زودتر راهی خانه کند. هر راننده ایی هم که می خواست از من خرید کند، على جلو می آمد و می گفت: ما باهم هستیم. کنار من می ایستاد و مراقبم بودبا اینکه ما خودمان به پول این فروشندگی نیاز داشتیم، ولی گاهی
اوقات على اجازه میداد من با خودش فروش کنیم. وقتی میدید بچه ای از خودش فقیرتر است و وضع و حالش از ما بدتر است، او را جلو می فرستاد و میگفت تو برو تو اون ماشین آدامس و شکلات را بفروش. خودش کنار می ایستاد و نگاه می کرد. من از این کار علی خیلی خوشم می آمد. با اینکه على آن موقع شاید کلاس دوم یا سوم ابتدایی بود، من همه کارهایش را بی برو برگرد قبول داشتم. می دانستم درست عمل می کند.دایی حسینی که تلاش و کوشش علی و شرایط خانه ما را دیده بود، از دا و بابا خواست تا او را پیش خودش ببرد. دایی می خواست ذهن هوشیار و استعدادهای علی درگیر مشکلات خانه نشود ،درس بخواند و بلاخره هم علی را با خودش برد. یکی، دو دوره از رفتن علی نمی گذشت که به خانه آمد چرخی توی خانه زد و از من پرسید ناهار چیخوردید؟ گفتم: هیچی. گفت: چرا؟ جواب دادم خب چیزی نبوده که دا درست کند. خیلی پکر شد و سگرمه هایش توی هم رفت. بابا که خانه آمد گفت که دیگر به خانه دایی نمی رود. بابا هم که انگار از اولش راضی به رفتن علی نبود و تحت شرایط خاصی به این کار تن داده بود، با مهربانی دلیل را پرسید، علی چیزی نگفت. دا
اصرار کرد علی این موقعیت را از دست ندهد، دایی آمد و کلی با او حرف زد ولی موفق نشد علی را راضی کند. بعد از چند روز من از علی پرسیدم: چرا این جوری کردی، نگاهم کرد و گفت:من می خواهم تو خونه خودمون باشم. هرچی می خوریم با هم بخوریم هممون مثل هم باشیم،علی با این تصمیم ظاهرا خیلی چیزها را از دست داد،دایی می خواست او را در مدرسه ملی که یک مدرسه خصوصی به حساب می آمد، ثبت نام کند. این چند روز هم با ماشین خودش او و بچه هایش را به مدرسه می برد و می آورد، امکانات رفاهی خانه دایی از هر جهت برای بچه ای در آن سن و سال می توانست جالب توجه و مهم باشد. حداقل تلویزیون خانه دایی در شرایطی که در کل محله ما فقط یک تلویزیون وجود داشت، می توانست او را آنجا پابند کند، اما على برگشت و درباره کار کردن هایش را از سر گرفت. من علی را به خاطر این دلسوزی هایش طور دیگری دوست داشتم. تا آنجا که می شد،ما وقتمان را با هم می گذراندیم.
وقتی مدرسه تعطیل می شد و بچه ها با هیاهو بیرون می ریختند، او زودتر از بقیه از مدرسه شان بیرون می دوید و جلوی در
مدرسه من منتظر می ماند تا توی آن هیاهو و شلوغی جلو مدرسه شان نروم. توی مسیر خانه تغذیه هایمان را در می آوردیم و به هم نشان میدادیم. گاهی که می خواستیم آنها را بخوریم دلمان نمی آمد. می گفتیم بریم خانه. راه می آمدیم و از آرزوهایمان حرف می زدیم. همیشه آرزو داشتیم خانه ایی بسازیم و از دست صاحبخانه ها رها شویم.
توی یکی از خانه ها مرد صاحبخانه روزها زنش را زیر مشت و لگد می گرفت. بعد شب تا صبح را با دوستانی که بدتر از خودش
بودند به دود و دم و شراب خواری مشغول بود .
#قصه_شب
#بخش_هفتم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
مادر به تپش های دل حیدر.mp3
5.4M
🥀مادر به تپشهای دل حیدر(ع)
به جوونی علی اکبر(ع)
پر قنداق علی اصغر(ع)
ما رو تنها نذاری محشر...🖤
🎤حاج سیدمجید بنیفاطمه
💔#ایام_فاطمیه
🖤#فاطمیه
💔تسلیت #امام_زمان(عج)
AUD-20210728-WA0021.
9.08M
🕊🕊🕊
دعـــــــــای فـــــــــــرج
اِلهی عَظُمَ الْبَلآءُ وَبَرِحَ الْخَفآءُ وَانْکَشَفَ الْغِطآءُ وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
=====🍃🌺🍃===
برای رفع گرفتاری وبیماری
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ 🤲🏻
حاجت رواباشید ان شاءاللّه 🤲🏻
#التماس_دعای_فرج 🤲🏻
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#بحق_فاطمه_الزهرا_(س)
أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🤲🏻
🔴 اطلاعیه تعطیلی مدارس و ادارات استان اصفهان
ویژه شما همراهان عزیز کانال:
✅ با دقت روی اسم شهرتون کلیک کنید و اطلاعیه روزانه تعطیلی مدارس را بررسی کنید👇
💎 [حتما "تایید" را بزنید]👇
🔸 کاشان 🔸 فلاورجان🔸 اصفهان
🔹خمینی شهر 🔹 نایین 🔹 نطنز و بادرود
🔸نجف آباد 🔸خوانسار 🔸شاهین شهر
🔹آران وبیدگل🔹فولادشهر 🔹لنجان
🔸برخوار 🔸دستگرد 🔸 اردستان
🔸خوروبیابانک 🔸چادگان 🔸شهرضا
🔹سمیرم 🔹فریدونشهر 🔹 گلپایگان
🔰 ساکن شهر اصفهان👉
🛑دیگر شهرستان های استان👉
👈اصفهانی نیستم❌
ویژه خانواده ها و مدارس برای تعطیلی مدارس🔻پیشنهادی قدیمیترین کانال اصفهان👇
https://eitaa.com/joinchat/323813601Ca4fcb4d365
💥بزودی پاک میشه از دست ندید💥
🌺 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌺
🌧🌸🌧🌺
☀️ امروز...,#دوشنبه20آذر1402
🗓🌸 در تقویم رسمی ایران از آغازسال ۲۶۶روز گذشته و به پایان آن۹۹روز ماندهاست. 🌸🗓
27جمادی الاولی1445
1445/05/27
🌿11دسامبر 2023
2023/12/11
☀️ 🇮🇷رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی20آذر آیی/آذر
1️⃣ • قتل عام افسران رژيم پهلوی در پادگان لويزان (1357)
2️⃣ • راهپيمايی ميليونی و باشكوه عاشورای حسينی عليه رژيم محمدرضا شاه پهلوی (1357)
3️⃣ • آغازعمليات متوسط مطلع الفجر(1360 )
4️⃣ •مذاکرات سه جانبه ایران، شوروی وآلمان برای صدورگاز به اروپاپایانگرفت(1353)
5️⃣ •صمصام السلطنه تلگرافی به ناصرالملک در لندن مخابره نموده تقاضای استعفا کرد (1291)
6️⃣ •اداره آماروثبت احوال جمعيت ايران را 000 /955 /18نفراعلام کرد(1335 )
7️⃣ •بتونریزی سد ارس از طرف شوروی ها آغاز شد. (1346 )
8️⃣ •شریدان مستشار آمریکائی وزارت خواروبار اعلام کرد هرکس محتکری را معرفی کند 20% از قیمت جنس کشف شده را نقداً دریافت خواهد کرد.(1321)
9️⃣ •کمیسیونی برای رسیدگی وتعیین میزان خسارت به کسبههائی که مغازه آنهاغارت شده بودتشکیل گردید(1321)
🔟 •نیروی نظامی شهر میانه را تصرف کرد. ژنرال غلام یحیی دانشیان و فدائیان دموکرات ضمن عقب نشینی و جنگ و گریزوغارت بانکهاوادارات دولتی به سمت تبریز حرکت نمودند.(1325)
1️⃣1️⃣ •پیشهوری و وزیران فرقه دموکرات و سایر مقامات از مرز گذشته وارد خاک شوروی شدند.(1325)
2️⃣1️⃣ •در آمل هنگام اخذ رأی برای انجمن شهر بیش از یکصد نفر در زدوخورد مجروح شدند.(1328)
3️⃣1️⃣ •در یک جلسه مصاحبه مطبوعاتی خبرنگاران نظر آیتالله کاشانی را در مورد تجدید رابطه با انگلستان خواستند. کاشانی با قاطعیت اعلام داشت: ملت شریف ایران هرگز تن به این ذلت نخواهد داد (1332)
4️⃣1️⃣ •نرخ بنزین سوپراز9ريال به 5/7 ريال تنزل یافت.(1346)
5️⃣1️⃣ •در همدان یک سرباز وظیفه، خدایاری استاندار را به گلوله بست و خود شهید شد.(1357)
6️⃣1️⃣ •در اصفهان مردم خشمگین، محل سازمان امنیت و کلانتری یک را به آتش کشیدند.(1357)
7️⃣1️⃣ •عده زیادی از سربازان در روزهای تاسوعا و عاشورا سربازخانهها را ترک گفتند.(1357)
8️⃣1️⃣ •در نجفآباد عدهای از مردم در حین تظاهرات کشته شدند.(1357)
🌸☀️🌱🌧☘️☀️🌺
🌑سالروز در گذشت ها🌑
1️⃣ •درگذشت پرویز کلانتری، نقاش ایرانی(1393)
2️⃣ •درگذشت احمد منزوی، فهرست نویس نسخ خطی ( 1394 )
3️⃣ •درگذشت نادر دریابان ، خبرنگار دفاع مقدس (1391)
4️⃣ • رحلت فقيه اصولی و جامع معقول و منقول آيت اللَّه "ميرزا كاظم تبريزی" (1374 )
5️⃣ •رحلت عالم بزرگوار آيت اللَّه "شيخ عبدالحسين غروی" (1373)
6️⃣ •شهادت استاد اخلاق آيت اللَّه "سيد عبدالحسين دستغيب" سومين شهيد محراب در شيراز (1360)
🌑🌴🌙🌿🕌🐪🕋🌴🌑
🌙 رویدادهای مهم این روزدر تقویم هجری قمری27جمادی الاولی
1️⃣ •جلوس "شاه اسماعیل دوم" به تخت سلطنت در قزوین (۹۸۴ ق)
2️⃣ •شهادت "ابوسلمه مخزومی اسدی" پسر عمّه "پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله" (۴ ق)
3️⃣ •درگذشت "عبدالکریم بن احمد حلبی" محدث مسلمان (۱۱۷۸ ق)
🌱🌧⛪️🌸🏥🌿
🎄 رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی 11دسامبر
1️⃣ • تولد "رابرت كُخ" پزشك و ميكروب شناس آلمانی وكاشف ميكروب "سِل" (1843)
2️⃣ •خروج ايتاليا از جامعه ملل (1937)
3️⃣ •اعلان جنگ آلمان و ايتاليا به امريكا در جريان جنگ جهانی دوم (1941)
4️⃣ •تأسيس صندوق حمايت از كودكان ملل متحد موسوم به "يونيسف" (1946)
5️⃣ • پايان حضور صدساله نظامی امريكا در كشور و كانال پاناما (1999)
6️⃣ •روز ملی و اعلان جمهوری در "بوركينافاسو"
7️⃣ • روز جهانی كودك و تلويزيون
8️⃣ •روز جهانی کوهستان
9️⃣ • تولد مانوئل دالیویرا فیلم ساز پرتغالی (1908)
🔟 •کشتار الخصاص که در آن گروههای مسلح صهیونیستی هاگانا به کشتار فلسطینیهای غیرنظامی روستای الخصاص پرداختند.(1947)
🌸°🌿🌨🌱⛈🌿°🌺 ✅
☀️دوزگونو/ دوشنبه
✅ امروز متعلق است به :
امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع)
🌸°🌿🌨🌱⛈🌿°🌺
✅ ذکر امروز :
یا قاضیَ الحاجات ( ای براورنده حاجت ها )
🔸100مرتبه🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸الهـــی
💫به نام تو که
🌸بی نیازترین تنهایی
🌸با تکیه بر
💫لطف و مهربانی ات
🌸روزمان را آغاز می کنیم
💫سلام صبحتون بخیر و شادی
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
عشاق الحسین محب الحسین.عطایی.mp3
4.59M
نماهنگ تموم شهرو با خبر میکنیم...
🎙کربلایی حسن عطایی
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
#اعلام_مراسم 10 شب #عزاداری به مناسبت شهادت جانگداز حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به روایت 95 روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله #فاطمیه_دوم #شب_پنجم
🎙 به کلام خطیب ارجمند #شیخ_احمد_کریمی(از ساعت 19 الی 20)
🎤 به نفس گرم : (از ساعت 20 الی 21:30)
#مهدی_باقری
🕰 زمان: دوشنبه 20 آذر ماه 1402 از ساعت 18:30 الی 21:30
📍 مکان: کهریزسنگ _ میدان ولایت _ پشت کیوسک 110 _ حسینیه اعظم
#پیام_شهروندی
سلام و خداقوت...
میخواستم از شورا و شهردار در مورد پیگیری های شاداباغ و شهر باستانی بپرسم؟ در چه مرحله ای است و گروه باستان شناسان و کاوش گران شهر باستانی کهریزسنگ در چه مرحله ای از کاوش هستند؟؟؟
هدایت شده از کانون فرهنگی ریحانه النبی مسجدالزهرا(س) کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من چای میریزم گناهانم بریزید🍂
یکجا تمام اشتباهم را بریزید🥀
من عالمی دارم در اینجا با رقیه🥺
هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه💔
📸موکب پذیرایی ریحانه الحسین(س)
ایام فاطمیه ۱۴۰۲ همه روزه پذیرای عزاداران فاطمی میباشد
✔️همراه با آیین سمنو پزی در روز شهادت حضرت زهرا(س)🖤
▪️کهریزسنگ خیابان ولیعصر(عج)نبش کوچه مسجد الزهرا(س)
@reyhanatonnabi