⏺ تشکیل جلسه کارگروه اضطرار آلودگی هوای شهر اصفهان/ نتیجه تعطیلی مدارس تا ساعتی دیگر اعلام
می شود.
منصور شیشه فروش، مدیر کل مدیریت بحران استانداری اصفهان:
🔹از صبح امروز شاخص آلودگی هوای اصفهان در وضعیت ناسالم برای عموم شهروندان بوده است.
🔹مصوبات این جلسه تا ساعاتی دیگر اعلام میشود.
🔹بررسی آخرین نقشههای هواشناسی بیانگر جوی پایدار تا اوسط فردا بر روی استان است که بر این اساس آسمان صاف در برخی نقاط کمی ابری در کلانشهر اصفهان و دیگر شهرهای صنعتی نیز با سکون و افزایش غلظت آلایندهها در برخی ساعت در حد ناسالم برای عموم پیش بینی میشود.
نتیجه جلسه کمیته اضطرار آلودگی هوا تا ساعتی دیگر در همین کانال اعلام می شود👇
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
سلام به بانوان هنرمند
به خاطر استقبال شما از جلسه ی قبل کلاس میوه آرایی و درخواست شما عزیزان
🍉🥕🥒🍎🍌
🎊پایگاه ام ابیها برگزار می کند..🎊
✅ شروع ثبت نام آموزش میوه آرایی
با قیمت استثنایی 😳
🔹آموزش میوه آرایی
(((هندوانه)))🍉🍉
همراه با اشانتیون🍊🍎🥒
📌تک جلسه ای
🧕🏻با مربیگری
سرکار خانم تیموری
هزینه کلاس: ۵۰ هزار تومان
⏰ زمان: دوشنبه ۲۷ آذر ساعت ۲ عصر
( به علت محدود بودن ظرفیت کلاس ثبت نام فقط با پرداخت هزینه امکان پذیر است)
شماره تماس
۰۹۱۳۶۴۶۸۱۳۷
پایگاه ام ابیها(س)
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
هدایت شده از دارالقرآن شهید عباسعلی قربانی
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
داستان زیبای حدیث کساء🥀🍃
مناسب کودکان
#شهادت_حضرت_فاطمه_سلام الله
┄┅🏴🍃🌸♥️🌸🍃🏴┅┄
#فاطمیه
#داستان
#حدیث_کساء
💫بخش چهاردهم💫
و فضای این اتاق را روشن تر می کرد،چند زن مسن به غساله ها کمک می کردند.دو،سه نفری هم شیر آب را باز و بسته میکردند، لباس جنازه ها را توی تن شان قیچی می زدند و در می آوردند یا با سطل از داخل حوض آب کافور برمی داشتند و با کاسه پالستیکی قرمز رنگی در مرحله آخر روی جنازه ها می ریختند. کار یک جنازه که تمام می شد،بلافاصله از کنار اتاق جنازه شهید دیگری بر می داشتند و روی سکو میگذاشتند.از جراحت بعضی از پیکرها چنان خون روی زمین می ریخت که انگار گوسفندی را ذبح کرده اند.وقتی آب روی جراحت می ریختند،خون با شدت بیرون می زد.دیدن این چیزها روحم را آزار می داد و دلم را ریش می کرد.از آن طرف صدای جیرجیر دسته زنگ زده سطل که با هر تکانی صدایش در می آمد،اعصابم را به هم می ریخت.اصلا از آن سطل طوسی رنگ حالم به هم میخورد.
همان طور سرجایم ایستاده بودم و اطراف را نگاه می کردم.زنی که در سکوی روبه رو در حال کار بود و مسلط تر از بقیه به نظر می رسید و کار زنهای دیگر را هم کنترل میکرد، رویش را برگرداند،فوری شناختمش.زینب رودباری کارگر شهرداری در جنت آباد بود. مانتو و شلوار سورمه ایی و روسری مشکی به تن داشت.چکمه و دستکش سیاهی هم پوشیده بود و یک شال مشکی هم دورکمرش بسته بود،می دانستم خانه اش قبل ماست. گه گداری که او را توی کوچه و بازار می دیدم باهم سلام و علیک می کردیم.روزهای عاشورا هم که نذری می دادیم،در خانه اش نذری می بردم.اما حالا آنقدر غرق در کار بود که اصلا
متوجه سلام کردن من نشد.مانده بودم چه کار کنم.جنازه های کف غسالخانه بیشتر مرا به تردید میانداخت،دو دل بودم،از یک طرف میگفتم؛کاش اینجا نمی آمدم.از طرف دیگر می گفتم؛خوب شد آمدم.با خودم در جدال بودم که دیدم یکی از زنها سطلش را زمین گذاشت و دست هایش را به کمر زد.سرش را عقب برد،با خم و راست کردن کمرش میخواست خستگی اش را کم کند.زینب رودباری که متوجه توقف او نشده بود،همان طور که سرش به کار گرم بود،گفت: آب بریز، به خودم جنبیدم و جلو رفتم.سطل رابرداشتم و توی حوض که دیگر آبش نصفه شده بود فرو بردم.بعد از اینکه آب ریختم،سطل را روی سکو گذاشتم،زینب نگاهم کرد و گفت:دستت درد نکنه.گفتم: من برای کمک اومدم،هرکاری دارین بگین.یکی از زنهایی که کنار زینب رودباری ایستاده بود،پرسید:نمی ترسی؟
گفتم:نه اولش می ترسیدم اما حالا داره برام عادی میشه.سرش را تکان داد و گفت:خدا خیرت بده،کارم را کم کم شروع کردم.سر شیر آب ایستادم و بنا به خواست غساله ها،شیر آب را باز و بسته می کردم.گوش به فرمان شان بودم.به محض اینکه میگفتند؛برو از کمد کافور یا پنبه بیار یا با کاسه آب بریز یا شلنگ آب را نگه دار،می دویدم و کاری را که
خواسته بودند،انجام می دادم.زنها همه مسن و جا افتاده بودند و از اینکه کسی برای کمک آمده،راضی به نظر می آمدند،خصوصا که دیگر خسته هم شده بودند.همین طور که مشغول کار بودم،دل شوره دا را هم داشتم.میترسیدم بیاید،دعوایم بکند و بگوید:چشم در اومده،چرا اومدی اینجا؟بیا خودت جواب بابات رو بده،از همه بدتر این بود که خود بابا دنبالم بیاید.از ترس این مساله گوشم را تیز کرده بودم تا اگر از بیرون غسالخانه صدای آشنایی آمد،خودم را جمع و جور کنم،اما به جز همهمه مردم و صدای گریه و زاریشان چیز دیگری نمیشنیدم. وقتی شهیدی را بیرون می دادند یا تحویل می گرفتند،صداها بیشتر می شد.به هر زبان و لهجه ای مرثیه و شیون به گوشم می خورد؛ عربی،ترکی،لری بختیاری،فارسی به لهجه شیرازی،اصفهانی و....
صدای اذان ظهر که بلند شد،زنها دست از کار کشیدند و گفتند:بریم نماز و استراحت.
تا غساله ها کار شهیدی که زیر دستشان بود را تمام کنند،شلنگ آب را برداشتم و دست هایم را از بالای آرنج و پاهایم را از بالای زانو آب کشیدم.به پاچه شلوار و آستینم هم که خونی شده بود دست کشیدم.با اینکه سعی کرده بودم در طول کار چادر و لباسم آلوده
نشود ولی موقع برداشتن و گذاشتن جنازه ها خون جراحتشان به لباسم ترشح کرده بود. لبه روسریم را هم آب کشیدم و سر و صورتم را شستم.دست آخر هم کفش هایم را آب کشیدم.مواظب بودم،کفشم دوباره خونی نشود.موقع بیرون آمدن از غسالخانه در حالی که از بین آن همه جمعیت برای خودمان راه
باز می کردیم به زینب خانم گفتم:من یک سر میرم خونه.از صبح تا حالا مادرم اینا از من بی خبرند.حتما نگرانم شدند.اگر بابام اجازه داد، دوباره بر می گردم،زینب تشکر کرد. خداحافظی کردم و راه افتادم.توی این دو، سه ساعت خیلی خسته شده بودم،ولی بیشتر از خستگی هنوز صحنه هایی را که از صبح شاهدشان بودم را باور نداشتم،در عرض این چند ساعت شوک های زیادی به من وارد شده بود.هیچ وقت فکر نمی کردم به ملحفه های سفیدی که در خانه مورد استفاده بودند به عنوان کفن دست بزنم.تا آن موقع فکر میکردم، کفن لباس مقدسی است، چون آدم آن را میپوشد و راهی سفر آخرت میشود.
#قصه_شب
#بخش_چهاردهم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش چهاردهم💫
ولی الان حتی از فکر کردن درباره اش هم احساس بد و سردی بهم دست می داد. هرچه به خانه نزدیک تر می شدم،فکر غسالخانه از ذهنم دورتر می شد و جایش را به نگرانی می داد.نمی دانستم الان باید به بابا چه جوابی بدهم.چه بگویم تا قانع شود.
با اینکه خیلی دوستش داشتم ولی به جایش هم از او می ترسیدم.بابا که عصبانی می شد، ابهت نگاهش دلم را می لرزاند.البته هیچ
وقت عصبانیتش بدون دلیل نبود.اصلا از اینکه بچه هایش وقتشان را در کوچه بگذرانند،خوشش نمی آمد.من هم که از صبح بی اطلاع از خانه بیرون بودم،حالا هر چه به سرم می آمد حقم بود.از طرفی هم میدانستم دا مجبور شده کارهایی که به عهده من بوده، خودش انجام بدهد.به همین خاطر،حتما از من پیش بابا چغلی کرده،پشت در که رسیدم با سلام و صلوات در زدم.صدای حسن و سعید را از توی حیاط می شنیدم که شیطنت می کنند.صدای در را شنیدند،دویدند و در را باز کردند،در که باز شد دا سرش را ازآشپزخانه که درش به حیاط باز می شد بیرون آورد.
نگاهی به سر تا پای من انداخت و بعد سرش را به طرف پنجره پذیرایی چرخاند.نگاهم با او حرکت کرد.بابا را پشت پنجره دیدم.دستش را زیر چانه اش گذاشته و توی فکر بود.به نظرم رسید خیلی ناراحت است.
رفتم توی گلویم از ترس خشک شده بود.آب دهانم را قورت دادم و گفتم:سلام
می دانستم بابا هر وقت از دستمان ناراحت یا عصبانی باشد،جواب سلاممان را نمی دهد یا می گوید:علیک سلام.ولی دستش را از زیر چانه برداشت و گفت:سالم بابا! لحنش بد نبود.با خودم گفتم:الحمدلله به خیر گذشت. حتما نمی دونه از کی خونه نبودم.قدم های بعدی ام را برداشتم تا داخل بروم.از کنار دا که گذشتم،گفت:بی صاحب مونده تا حالا کجا بودی،الان بابات شهیدت میکنه.
قبل از آنکه جوابی به دا بدهم،بابا که انگار تازه متوجه من شده بود،پرسید:کجا بودی؟
برای موجه جلوه دادن غیبتم،تند تند دلیل آوردم و گفتم:جنت آباد بودم،اونجا پر شهید بود.داشتم کمک می کردم
گفت:جنت آباد! اونجا چه کار می کردی؟ گفتم تو غسالخونه داشتم به بقیه کمک می کردم،آخه شهیدا خیلی زیاد بودن با تعجب گفت:مثلا چه کار میکردی؟گفتم:تو غسل و کفن کردن شهدا کمک میکردم،گره ابروانش باز شد.نگاه دقیق تری بهم کرد و پرسید:
نترسیدی؟گفتم:چرا اولش خیلی میترسیدم. یه کم هم حالم بد شد.آمدم بگویم غش و ضعف کردم،ولی حرفم را خوردم و در عوض گفتم:سعی کردم به خودم مسلط باشم و کار کنم.گفت: آره بابا ،خدا خیرت بده.امروز روزیه که همه باید به هم کمک کنیم خوشحال شدم و گفتم: یعنی شما راضی اید من برم
کمک کنم؟گفت: آره،اگه می دونی واقعا حضورت اونجا لازمه و کاری از دستت بر میاد من راضی ام.گفتم:اگه دیر بشه چی،چون کار زیاده ممکنه من دیر پیام خونه.
از نظر شما اشکالی نداره؟گفت:سعی کن قبل از غروب خونه باشی.ولی اگه دیرتر هم شد اشکالی نداره. داشتم از خوشحالی پر در می آوردم.باورم نمی شد برخورد بابا با این مساله آنقدر خوب باشد.به سمت پنجره رفتم و از پشت نرده های حفاظ دستش را گرفتم و بوسیدم.با خنده آرامی گفت:نکن بابا.این چه کاریه می کنی؟ولی من چند بار دیگر هم دستش را بوسیدم.با محبت بیشتری گفت: نکن بابا،نکن. میخواستم از ذوقم توی اتاق بدوم و صورتش را ببوسم. جلوی در هال که رسیدم.دا با ابرو اشاره کرد.
فهمیدم منظورش چیه.گفتم:من خودم رو آبکشی کردم. دا گفت:اول اون چادرت رو در بیار.روسری و چادرم را در آوردم و گوشه ایوان گذاشتم.دوباره دا با اعتراض نگاهم کرد، بابا گفت: ولش کن، خسته اس.این قدر اذیتش نکن.من هم گفتم:صبر کن دا،می رم حموم. گفت:با اون پاها و جوراب ها نمی شه بری تو
کنار شیر آب رفتم.جوراب هایم را در آوردم. پاهایم را شستم و پابرهنه رفتم توی پذیرایی. بابا هنوز پشت پنجره ایستاده بود و توی فکر بود.گفتم:بابا خیلی ممنون.من همه اش میترسیدم،بیام خونه دعوایم کنید.به طرفم برگشت و گفت:چرا دعوایت کنم؟ تو که کار بدی نکردی.گفتم: نه، ولی چون بی اجازه رفتم و این قدر طول کشید،نگران بودم. گفت:نه تو کار خوبی کردی.کاری که لاز بود، انجام دادی.خدا اجرت بده.من از تو راضی ام، خدا هم راضی باشه.این را که گفت،به طرفش پریدم تا خودم را توی بغلش بیندازم.
دستانش را مانع کرد و گفت:یواش یواش. صبر کن.متوجه نبودم غسل میت نکرده ام. آویزان گردنش شدم و صورتش را بوسیدم. همین طور چمشهایش را که ابهتش نمی گذاشت، مستقیم توی آنها نگاه کنم،بوسیدم و از ذوقم دوباره پرسیدم:پس گفتید می تونم برم دیگه،نه؟صورتم را بوسید.دست هایم را از دور گردنش باز کرد،توی صورتم نگاه کرد و گفت:آره امروز همه باید کمک کنند.دیگه مرد و زن معنا نداره،همه باید دست به دست هم بدیم و دفاع کنیم.
نباید اجازه بدیم اجنبی وارد مملکتمون بشه و به خاک،ناموس و شرفمون دست درازی کنه. زن و مرد باید جلوشون وایسیم.بعد گفت: من خودم جنت آباد بودم.
#قصه_شب
#بخش_چهاردهم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
🟧 نحوه محاسبه قیمت طلا و جواهر در طلافروشیها
🔹نحوه محاسبه قیمت طلا یکی از چالشهای خرید طلا و جواهرات است و به همین سبب در این اینفوگرافی بهطور کامل در اینباره به شما توضیح دادیم قیمت طلا چطور حساب میشود.
🔹بسیاری از ما نمیدانیم چرا وقتی طلا را میخریم مبلغ زیادی باید پرداخت کنیم اما هنگام فروش آن، کلی از قیمت طلایمان کم میشود. برای همین لازم است با همه نکات و موارد مربوطه به خرید و فروش طلا و جواهر آشنا باشیم.
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
🖤𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🥀🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🥀🍃•°•─┅─╯
501.4K
گروه سرود ملت امام حسین علیه السلام کهریزسنگ
هم اکنون حسینیه ۱۴ معصوم علیهم السلام
🔻کارگروه هماهنگی شرایط اضطرار آلودگی هوای استان مصوب کرد:
✅ اعمال محدودیت در فعالیت صنایع بزرگ اصفهان/ بیش از ۲۷۹۰ پایش شبانه روزی از صنایع و کارگاه های صنعتی در استان
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان از اعمال محدودیت برای فعالیت صنایع بزرگ استان در شرایط آلودگی هوا، خبر داد.
🔹به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل استانداری اصفهان، منصور شیشهفروش مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان با اشاره به تشکیل نخستین جلسه قرارگاه مقابله با آلودگی هوای استان و استمرار جلسات کارگروه هماهنگی شرایط اضطرار آلودگی هوای استان، در خصوص مصوبات این کارگروه، گفت: باتوجه به شرایط وارونگی دما، سکون و پایداری جو و اعلام هشدار سطح زرد اداره کل هواشناسی از فردا ۲۷ آذرماه، تأمین گاز برای صنایع بزرگ استان محدود خواهد شد.
🔹وی ادامه داد: این محدودیت شامل کارخانههای ذوبآهن و فولاد مبارکه میشود تا در روزهای آینده با کاهش فعالیت، بخشهای مختلف مجموعه های خود را وارد فاز تعمیرات کنند.
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان ضمن تأکید بر عدم استفاده از مازوت در صنایع، بیان کرد: نیروگاه شهید منتظری با ۳۵ درصد ظرفیت و نیروگاه اصفهان نیز با ۵۵ درصد ظرفیت و با استفاده از سوخت گاز فعالیت میکنند.
🔹شیشه فروش تأکید کرد: طبق گزارش اداره کل محیط زیست استان، در شعاع ۵۰ کیلومتری اصفهان هیچ گونه مصرف مازوت گزارش نشده است.
🔹وی ادامه داد: از فردا هرگونه عملیاتی که منجر به افزایش آلودگی هوا شود، از جمله خاکبرداری، بتن ریزی، سوزاندن بقایای گیاهی و ... ممنوع است و با متخلفان برخورد خواهد شد.
🔹شیشه فروش عنوان کرد: همچنین هرگونه آتش زدن بقایای گیاهی در پارکهای اصفهان از جمله ناژوان و در شهرستانها از جمله در شهرستانهای لنجان، فلاورجان، مبارکه و ... ممنوع است.
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان گفت: طرح محدودیت زوج و فرد نیز از ساعت ۰۹:۰۰ تا ۱۳:۰۰ و ۱۶:۰۰ تا ۲۱:۰۰ اعمال خواهد شد و پلیس راهنمایی و رانندگی نیز با خودروهای دودزا و فاقد معاینه فنی برخورد خواهد کرد.
🔹وی متذکر شد: ضروری است زنگ ورزش و صبحگاه مدارس در فضای باز انجام نشود و اردوهای دانشآموزی لغو شود، همچنین به همه افراد توصیه میشود ضمن کاهش تردد از ورزش همگانی در فضای باز خودداری کنند.
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان ادامه داد: رعایت مسائل بهداشتی و استفاده از ماسک نیز ضروری است.
🔹شیشه فروش اظهار کرد: به ۴۳۰ واحدی که در شعاع ۵۰ کیلومتری هستند ابلاغ شد فعالیت خود را کاهش دهند و شهرداریها مکلف هستند ناوگان حمل و نقل عمومی را تقویت کنند و با هرگونه فعالیتی که منجر به افزایش آلایندهها شود قاطعانه برخورد کنند.
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان گفت: سهشنبه و چهارشنبه با عبور موج ناپایدار غلظت آلاینده ها کاهش مییابد.
🔹شیشه فروش ادامه داد: از ابتدای آبان ماه تاکنون دو هزار پایش روزانه و ۷۹۰ پایش شبانه توسط تیمهای گشت و بازرسی از واحدهای صنعتی و صنفی انجام شده است، ۶۰۰ واحد اخطار دریافت کردند، ۴۵ واحد توسط مراجع قضایی پیگیری و ۲۶۲ واحد متخلف نیز پلمب شدند.
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
🖤𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🥀🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🥀🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سلام
دیــــــــوار امــــــــلاک رفـــاه
https://eitaa.com/joinchat/1345388945Ce6bd32022c
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
امـــلاک رفاه حامی و حافظ منافع شما
ثبت قانونی معاملات=آرامش خیال طرفین،
مشاور املاک رفاه با پروانه و مجوز رسمی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@Salehi09133316305
#فوری #تکمیلی
✅ تمامی مدارس شهر اصفهان و ۹ منطقه آموزش و پرورش استان، فردا غیرحضوری است
🔹با استمرار پایش های کمیته شرایط اضطرار آلودگی هوا و تغییر سطح هشدار سازمان هواشناسی از زرد به نارنجی، مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان از غیرحضوری شدن آموزش در تمامی مقاطع تحصیلی آموزش و پرورش شهر اصفهان و ۹ منطقه آموزش و پرورش استان خبر داد.
🔹به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل استانداری اصفهان، منصور شیشهفروش مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان گفت: باتوجه به تغییر سطح هشدار زرد هواشناسی به هشدار نارنجی و اعلام هواشناسی مبنی بر قرار گرفتن شاخص آلایندهها در وضعیت ناسالم برای عموم، فردا ۲۷ آذر ماه، تمامی مقاطع تحصیلی در نواحی ششگانه آموزش و پرورش شهر اصفهان، شهرستان لنجان و مناطق آموزش و پرورش فلاورجان، پیربکران، نجفآباد، خمینیشهر، شاهین شهر، برخوار و مبارکه به صورت غیرحضوری خواهد بود.
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان بیان کرد: در مناطق ذکر شده، افرادی که به بیماری زمینهای، قلبی و عروقی مبتلا هستند، زنان باردار و مادران شاغلی که فرزند زیر شش سال و مقطع ابتدایی دارند میتوانند با موافقت مدیر خود از مرخصی استفاده کرده و یا به صورت دورکاری فعالیت نمایند.
🔹وی تصریح کرد: سایر مفاد مصوبات کارگروه هماهنگی شرایط اضطرار آلودگی هوا منطبق بر اطلاعیه قبلی خواهد بود.