eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.7هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7هزار ویدیو
340 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین ها : eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
💫بخش پنجاه و نهم💫 آنها هم گفته بودند،صبر کنید.ولی زن دیگر مضطر شده بود و بیشتر از این طاقت نداشت.بچه ها چند بار دیگر رفتند و آمدند و نمی تونیم صبر کنیم.آن موقع صبح مردها هم دستشان به جایی بند بود.می گفتند:چرا نمی تونید صبر کنید؟مگه مریضتون آن قدر حالش بده؟بچه ها ناچار گفته بودند مریض ما در واقع مریض نیست،بچه اش در حال دنیا آمدن است.اگر دیر بجنبید،جان هر دو به خطر می افتد،آنها هم به تکاپو افتادند و کمی بعد خبر دادند؛ماشینی آمده،مریض تان را بیاورید.حالا که ماشین آمده بود،زن دیگر نمی توانست تا دم در راه بیاید.برانکارد هم نداشتیم مجبور شدیم چند نفری او را بغل کنیم.توی آن وضعیت بحرانی زن دستانش را دور گردن دو نفر از ما انداخت،دو،سه نفر دیگر هم پاهایش را گرفتند.با بدبختی تا جلوی ماشین او را بردیم.بیرون مسجد که رسیدیم،دیدم کامیونت حمل نوشابه ایستاده. کامیون بار سیب زمینی و پیاز برای مسجد آورده بود و مردها هم نگهش داشته بودند تا ما را برساند چاره ای نبود،زن را یک طرف خواباندم.خودم هم کنارش نشستم و به دیواره آهنی وسط که جعبه های نوشابه را دو طرفش می چیدند،تکیه دادم.کامیون راه افتاد.در حین حرکت زهرا شره بالا پرید و آن سمت دیواره کامیون نشست.با زهرا شره بعد شهادت بابا توی مسجد آشنا شده بودم. نمی دانم برای چی تو مسجد مانده بود، دست به کاری نمی زد که هیچ،به محض دیدن چیزی که به مذاقش خوش نمی آمد، سر و صدا و دعوا راه می انداخت وقتی هم بمباران می شد،احساس ترس می کرد و خودش را به حالت غش و ضعف میزد.همه از دستش عاصی شده بودیم.اصلا به خاطر اینکه سر هر مسئله ای شر به پا میکرد،بچه ها اسمش را زهرا شره گذاشته بودند،الان هم من راضي به آمدنش نبودم،ولی چیزی هم نمی توانم بگویم.حال زن خوب نبود و درد میکشید.سرش را روی و پاهایم گذاشتم و دلداریش دادم.زن درحالی که خجالت زده بود،سعی می کرد دردش را توی خودش بریزد.زیر لب دعا و ذکر میگفت،از دست ماشین لجم گرفته بود انگار موتور درست و حسابی نداشت.به کندی جلو می رفت،وقتی به پل رسیدیم.به زحمت خودش را از شیب پل بالا کشید،راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و تا به آن طرف برسیم جان مان را بالا آورد،همین که از پل سرازیر شدیم،ماشین سرعت گرفت و تازه آن موقع روی دور افتاد، کمی آن طرف تر نرسیده به پمپ بنزین سر و كله هواپیماها پیدا شد و صدایشان همه جا پیچید،یک آن ترس به جانم افتاد،اگر مورد هدف قرار بگیریم،وضعیت این زن چه می شود.چه اتفاقی می افتد.یک چشمم به آسمان بود و پرواز جنگنده های عراقی را دنبال می کردم،یک چشمم به موتور سوارها یی بود که در فاصله دویست متری پشت سر کامیون با سرعت می آمدند.جوانی که موتور را میراند سرش را پایین آورده و کسی که ترک او نشسته بود،به یک طرف خم شده بود.آنها هم مثل ما سعی داشتند از مهلکه جان سالم به در برند.می دانستم انهدام پل مهم ترین هدف جنگنده هاست.توی دلم دعا دعا می کردم،این ها هر چه زودتر از پل فاصله بگیرند،چون حدس می زدم،چه اتفاقي ممكن است پیش بیاید،با دستم جلوی چشمهایش را گرفتم.نمی خواستم او با وضعی که دارد، صحنه ناگواری ببیند،اما او سرش را این طرف و آن طرف می برد و تلاش میکرد دستم را کنار بزند.چند لحظه بعد به محض سرازیر شدن موتورسوارها از روی پل هواپیماها راکت های شان را ریختند،موج انفجار یکی از راکت ها که سمت کوت شیخ،توی خانه ها افتاد، موتورسوارها را از مسیر منحرف کرد و نیم متری آن ها را بالا آورد و به زمین کوبید. هرکدام از جوان ها به سمتی پرت شدند. موتور شان هم روی جاده سر خورد و آتش گرفت.نفسم توی سینه حبس شده بود.اگر باک موتور منفجر می شد،جوانها که فاصله زیادی با آن نداشتند،جزغاله می شدند.زن که از لحظه غرش هواپیماها دردش را فراموش کرده بود،با صدای انفجارها با وحشت به آسمان نگاه می کرد و بلند صلوات میفرستاد از آن طرف زهرا شره به جای اینکه آرامش را حفظ کند،مثل همیشه شروع به داد و هوار کرد،من که نگران حال زن بودم و می دانستم هر چیزی او را در این لحظات بترساند برای جان خودش و بچه اش خطر ساز می شود، سر زهرا داد کشیدم و گفتم؛بنشیند و اعصاب ما را به هم نریزد.اما گوشش به این حرفها بدهکار نبود.وقتی کامیون جلوی در زایشگاه ایستاد،پرستارها آمدند و با کمک هم زن را داخل بردیم.موقع خداحافظی زن در حالی که تشکر میکرد،گفت:من نگرانم،شما چطور می خواید برگردید؟بهش گفتم:خدا بزرگه یجوری برمی گردیم.در حالی که ذهنم متوجه آن دو جوان موتور سوار بود،از زایشگاه بیرون آمدیم،به زهرا گفتم:من میخوام برم دنبال اون موتورسوارها،یقینا مجروح شدند.اگه می تونی بسم الله اگه هم می خوای ادا دربیاری، همین جا بمون.نمی خوام بیای.گفت:من که ادا در نمیارم،حالم بد میشه گفتم:ببین خودت هم می دونی حالت هات عادی نیست .
💫ادامه بخش پنجاه و نهم💫 الان موقع این کارها نیست چیزی نگفت و راه افتاد.برای اینکه زودتر به مجروح ها برسم شروع کردم به دویدن.از بیمارستان تا فلکه راهی نبود،از همان دور لاشه موتور را که بعد از انفجار باک چیزی از آن باقی نمانده بود میدیدم.هر کدام از چرخ هایش گوشه ای افتاده بود و از بدنه اش دود بلند می شد.به دنبال موتورسوارها چشم چرخاندم زمانی که از موتور پرت شدند،یکی از آنها نزدیک بلوار وسط و آن یکی در حاشیه خیابان افتاد.اما حالا از آنها خبری نبود،رد خونی را که روی زمین ریخته بود گرفتم و جلو رفتم.مسیرخون به طرف ساختمان نیمه کاره ایی میرفت که در و پیکر نداشت،رفتم داخل،توی راهروی خاکی جوان زخمی سرش را به دیوار تکیه داده،پاهایش را دراز کرده بود.دورش پر از خون بود.دویدم طرفش،قبل از هر کارنبضش را گرفتم.خیلی ضعیف می زد. ترکش توی پهلو و شکمش خورده بود.پایین تنه اش هم زخمی و درب و داغان بود.آنقدر خونریزی کرده بود که دیگر رمقی برایش نمانده بود. لب هایش را به زحمت تکان می داد،انگار سعی داشت چیزی بگوید.سرم را نزدیک بردم،چیزی نشنیدم.صدایش کردم،جوابی نداد.توی همان حالت یکی،دوبار حالت تهوع بهش دست داد و خون و کف بالا آورد.هیچ کاری از دست من برایش ساخته نبود.به زهرا گفتم:بریم دنبال ماشین،وضعش خیلی خرابه.آمدیم بیرون به سر و ته جاده سرک کشیدیم،هیچ خبری نبود.به زهرا گفتم: وایستا اینجا جلوی هر ماشینی که اومد بگیر.این را گفتم و دوباره دویدم داخل ساختمان می خواستم ببینم جوان هنوز زنده است یا نه.می ترسیدم تمام کند،رنگ و رویش بیشتر از قبل زرد شده بود.پاهای غرق به خونش را تکان دادم،متوجه ام بشود، عکس العملی نشان نداد.گفتم:ببین تو حالت خوب میشه.نگران نباش،چیزی نیست،کمکت می کنیم.حرف که زدم به سختی چشمهایش را بازکرد.اما یک دفعه سیاهی مردمک چشمش به زیر پلک بالا کشیده شد.وحشت کردم.تا به حال جان دادن کسی را ندیده بودم.با دستپاچگی دوباره تکانش دادم و گفتم:نگاه کن،حالت خوب می شه.نگران نباش،فقط یک کم خون ازت رفته، الان می بریمت خون برات می زنیم.خوب میشی. ناله های ضعیفش بهم فهماند که حرف هایم را شنیده است.بیرون دویدم.زهرا را صدا کردم و گفتم بیا کمک کنیم مجروح را بیرون بیاوریم،چون پاهای جوان ناجور صدمه دیده بود،نمی توانستیم بلندش کنیم.با بدبختی زیر بغلش را گرفتیم و کشان کشان تا کنار جاده آوردیم.هواپیماها باز توی آسمان جولان می دادند.یکی،دو تا ماشین آمدند و با سرعت رد شدند،زهرا کنار جاده داد میزد:کمک،کمک به دادمون برسین.مجروح داریم فریادهایش که افاقه نکرد و راننده ها به خاطر حضور هواپیماها نگه نداشتند،زهرا فحش داد بی شرفها نامردها،وایسید.گفتم: ول کن بابا چرا فحش می دی؟بعد از چند بار بالا و پایین پریدن وانت قرمز رنگ درب و داغانی ایستاد، راننده که پیرمرد عرب زبانی با موهای فرفری بود،قبول کرد مجروح را ببرد،تا راننده و مرد کنار دستی اش که به نظر از کارکنان بندر بودند،مجروح را از توی وانت بگذارند،من به دنبال آن جوان دیگر دویدم.او را از رد خونی که تا نخلستان آن طرف جاده کشیده شده بود،پیدا کردم.کنار یک خانه روستایی افتاده بود.به نظر می رسید،بلند شده و مقداری از راه را رفته و بعد آنجا افتاده است.وقتی کنارش رسیدم،داشت اشهدش را می خواند. با دیدن این حالت که شهادتین را نجوا می کرد و از گلویش خون کف آلود بیرون می ریخت،تمام تنم به لرزه افتاد.با دلهره نبضش را گرفتم.ترکشی را توی گلویش می دیدم ولی نمی توانستم دستم را جلو ببرم و آن را بیرون بکشم خون فوران می کرد و صدای این جوان که کم سن تر از آن یکی به نظر می رسیده از حفره گلویش بیرون می آمد.همین طور که به آن حفره خیره مانده بودم،گفتم: برادر،تو حالت خوب می شه اشهد خون،امام حسین رو صدا بزن.حضرت علی اکبر رو صدا بزن. دویدم بیرون نخلستان با صدای بلند راننده را صدا زدم و به دو بالای سر جوان برگشتم.تا رسیدم،دیدم سر جوان به یک طرف افتاد. هول شدم.دوباره نبضش را گرفتم.نمی زد. گوشم را روی قلبش گذاشتم.به نظرم آمد قلبش هم از کار افتاده،همان موقع راننده و همراهش که لباس هایشان به خاطربرداشتن مجروح اولی خونی شده بود، آمدند.جوان را بلند کردیم یک دفعه دیدم دیوار پشت سرش هم خونی است،تا آن لحظه فکر می کردم فقط ترکش به گلویش خورده،نمی دانستم ترکش دیگری هم به پشت سرش اصابت کرده.به راننده گفتم اینا حالشون خیلی خرابه.به بیمارستان طالقانی نمیرسن. ببرینشون توی زایشگاه،مجروح هم پذیرش میکنن.شاید بتونن زودتر نجاتشون بدن.راننده گفت:الساعه می رسونمش.ولی ماشین آن قدر قراضه بود،که به زور از جا کنده شد دلم گواهی می داد که هر دو جوان به شهادت می رسند.خیلی ناراحت بودم.زهرا هم ساکت بود.هر دو پیاده به طرف پل به راه افتادیم.امیدوار بودیم ماشینی از راه برسد و حداقل ما را به آن طرف پل برساند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل اول ایران به سوریه توسط مهدی طارمی دقیقه از روی نقطه پنالتی 34🔥🔥🔥.. ۳۵ گل طارمی برای تیم ملی فوتبال🗿.. و ۳ گل در این دوره مسابقات 🔥.../
23.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قال علی ابن ابیطالب(علیه السلام ): نشستن در مسجد برای من، از نشستن در بهشت محبوبتر است زیرا بودن در بهشت مرا خوشنود میسازد و بودن در مسجد خدایم را سه روز در جمع معتکفین 🌸 ۱۳رجب المرجب سال ۱۴۴۵ ۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ مسجد الحجت شهر کهریزسنگ
ثبت نام سفر زیارتی قم و جمکران بمناسبت نیمه شعبان برنامه سفر: ✔️زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) ✔️شرکت در راهپیمایی ملیونی اربعینی شکل طریق المهدی(حرم حضرت معصومه(س)تا مسجد مقدس جمکران) و استفاده از مواکب پذیرایی و فرهنگی مسیر ✔️شرکت در جشن های باشکوه شب و شام و روز ولادت حضرت مهدی (عج)در مسجد جمکران حرکت:شنبه۱۴۰۲/۱۲/۰۵ساعت ۸:۳۰صبح بازگشت:نیمه شب یکشنبه۱۴۰۲/۱۲/۰۶ هزینه سفر:۳۹۰هزار تومان مکان ثبت‌نام:فروشگاه سلامت شهر کهریزسنگ 👈باتوجه به ظرفیت محدود اولویت با افرادی است که زودتر ثبت نام کنند 👈شرکت در پیاده روی الزامی نیست و زائرین محترم می‌توانند مسیر حرم تامسجد را با اتوبوس حرکت کنند کاروان زیارتی و سیاحتی ملت امام حسین(ع)شهر کهریزسنگ ۰۹۱۳۷۰۹۸۲۳۹
پنالتی برای سوریه♦️ ایران ۱ سوریه ۱
📌شرایط فروش محصولات سایپا ویژه دهه فجر ۱۴۰۲ 🔹طرح فروش محصولات سایپا ویژه دهه فجر از ساعت ۱۰ صبح روز پنجشنبه فعال خواهد شد. @kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️ گل اول سوریه به ایران توسط عمر خربین ایران 1 - 1 سوریه @kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️رهبر انقلاب: دو کلمه جمهوری و اسلامی هر دو وابسته به انتخابات است 🔹مردم چطور در حاکمیت کشور دخالت کنند؟ https://eitaa.com/kahrizsang
🔸خواننده نوستالژی کشورمان درگذشت. جمشید جم خواننده «یار دبستانی من» ساعتی پیش درگذشت. 🔹جمشید جم خواننده ترانه «یار دبستانی من» ساعتی پیش بر اثر ایست قلبی درگذشت. 🔹همسر این هنرمند انقلابی و خواننده سرود معروف «یار دبستانی من» درگذشت این هنرمند را تائید کرد. https://eitaa.com/kahrizsang
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 : ۲۲ شب... ✍ قرائت دسته‌جمعی و همزمان برای تعجیل در فرج حضرت صاحب‌الزمان عجل الله فرجه الشریف و علیه‌السلام ✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ... ❤️ علیه‌السلام فرمودند: در تعجيل بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست. 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تنها تأسف رهبر انقلاب پس از بازدید از نمایشگاه تولیدات داخل ...
♦️سامانه بارشی جدید در راه استان 🔹سامانه بارشی برف، کولاک، لغزندگی و یخبندان معابر، وزش باد شدید، مه آلودگی و کاهش دید پیش بینی اداره کل هواشناسی استان برای فردا در مناطق غرب، شمال غرب و جنوب استان اصفهان است. 🔹بر این اساس همچنین در دیگر مناطق استان هم بارش پراکنده باران و برف و مه آلودگی و تندباد لحظه‌ ای پیش بینی شده است. 🔹این سامانه بارشی در مناطق غربی و جنوب وشمال غرب و اسلام آباد موگویی، بوئین میاندشت، سمیرم، چادگان، خوانسار، فریدن، دهاقان سمیرم، فریدونشهر، گلپایگان، شاهین شهرومیمه و آران وبیدگل وارتفاعات شمالی فعال می‌شود. 🔹لغزندگی و اختلال در تردد، لغزندگی سطح جاده ها، احتمال کولاک برف موقتی بصورت محدود، لغزندگی در گردنه‌ های کوهستانی به سبب بارش برف، مه آلودگی وکاهش دید، آب گرفتگی معابر، تنش دمایی در سالن‌ های دامداری مرغداری و گلخانه‌ ها از دیگر مخاطره‌ های این سامانه بارشی است. 🔹احتیاط در سفر‌های بین شهری و بین استانی، پرهیز از فعالیت‌ های کوهنوردی و گردشگری، اتخاذ تدابیر زمستانی، مدیریت عشایر، آمادگی لازم راهداری و به همراه داشتن تجهیزات زمستانی هم از توصیه‌های اداره کل هواشناسی استان است. @kahrizsang
⚽️با تساوی ۱ بر ۱ در وقت‌های اضافی، بازی ایران و سوریه به ضربات پنالتی کشیده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فکر این بازی را نمی‌کردیم؛ صعود سخت ایران در ضربات پنالتی! @kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبلیغات و تبادل جزئی از فعالیت کانال ها به شمار می رود ، محتوای آن هم نه تایید و نه رد می شود . برای رزرو تبلیغ و یا تبادل این جا را کلیک کنید.
💖گروه تولیدی مبل کوثر💖 💥بدون پیش پرداخت با اقساط بلند مدت💥 👈تولید کننده ی انواع مبلمان راحتی و نیمه استیل و سرویس خواب عروس👉 🎊🎊🎊🎊🎊 تلگرام: @moble_kosar پیج اینستاگرام: http://Instagram.com/moble__kosar/ کانال ایتا: https://eitaa.com/joinchat/525337193C85d4431db2 🚗لوکیشن در نشان: B2n.ir/t93029 آدرس: اصفهان ابتدای جاده ی نجف آباد ۳۰۰ متر بعد از سه راهی درچه تقاطع اول جاده نجف آباد کوچه ۴ مبل کوثر 📱۰۹۱۳۱۱۷۱۶۰۷ باباشاهی
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون شااااد صبحتون زيبا صبحتون پر اميد صبحتون پر برڪت صبحتون پر انرژي @kahrizsang
،📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ میلادی: Thursday - 01 February 2024 قمری: الخميس، 20 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️6 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️7 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️12 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️13 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
در آغاز و بهاری دیگر از انقلاب شکوهمند ایران اسلامی، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ، فجر پیروزی انقلاب اسلامی را به محضر و همشهریان گرامی و همیشه درصحنه تبریک و شادباش عرض می‌نمایم و از خدای سبحان توفیق پاسداشت ارزش‌های انقلاب اسلامی را مسئلت داریم. 🍃 🍃 "هیئت رزمندگان اسلام "
خــــاتــــون✨ "پوشاک اصیل ایرانی" +فروش حضوری و آنلاین سفارش👇💞 09138904070 + @ZMEA65 . https://eitaa.com/poushakkhaton
الٰلّـهُمَ عَجِّـــلْ لِوَلیــِّکَ الْفــَـــرَجْ ْ پس ازحسین نخندیدو زیرسایه نرفت..... روضه هفتگی (گرامیداشت شهادت حضرت رباب (سلام الله علیها) 🏴هیئت قمربنی هاشم(علیه السلام) سخنران:شیخ میثم امینی بانوای:کربلایی حمید قاسمی ,,,,,, ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, ⬅️ زمـــــان: پنجشنبه۱۲بهمن ساعت:۱۹:۰۰ —--------------------- ⬅️ مکـــــان : خیابان ولیعصر کوی 22 زینبیه شهر کهریزسنگ @ghamarebanihasha133