هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
جشن ولادت با سعادت کریم آل طه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
با اجرای بسیار زیبای حاج آقا پاداش
همنوازی دلنشین هیئت رضوی
مولودی خوانی حاج اصغر چیوایی
و اجرای گروه سرود نسل ظهور
همراه با سفره افطار کریم آل طه
زمان : روز سه شنبه هفتم فروردین ماه ساعت ۱۶:۳۰
مکان : چهارراه مسجد جامع
@kfemamzamani
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
🔹 #پویش_نذر_کاشی 🔹
🍃اَلسّلامُ عَلَیکِ یا زِیْنَبِ کُبْری🍃
به اطلاع محبین حضرت زینب سلام الله علیها میرساند
با توجه به اینکه کاشی کاری صحن مطهر حضرت زینب(س) در کربلای معلی به ستاد عتبات عالیات استان اصفهان واگذار شده است ، عاشقان و محبین آن بانوی مکرمه میتوانند در #پویش_نذر_کاشی شرکت نموده و با تقبل یک یا چند سهم « هر کاشی یک سهم و به مبلغ ٢٠٠ هزار تومان»
در این امر خیر و باقیات و صالحات شرکت نمایند.
🔹لازم به ذکر است هر تعداد سهم «کاشی» که به نیت خود ، اموات ، شهدا و... خریداری نمایید ، نام خریدار سهم یا اشخاصی که بنام آنها سهامی خریداری شود ، در پشت کاشی حکاکی (ثبت) می شود و بنام آن شخص در صحن مطهر نصب میگردد .
عزیزانی که تمایل به شرکت در این #پویش و نذر خیرات دارند وجه مورد نظر را به یکی از شماره کارتهای زیر واریز نموده و تصویر رسید واریزی را به آیدی زیر ارسال نمایید .
@parvaz91
1_شماره کارت ستاد باز سازی عتبات استان اصفهان 👇
6037691990469793
2_شماره کارت موکب شهدای کهریزسنگ در قرضالحسنه حضرت حجت (عج) 👇
6037997599834901
شماره حساب 0228249016002
شناسه واریز 11170270
#موکب_شهدای_کهریزسنگ
"هیئت رزمندگان اسلام "
💫دنبال پوشاک باکیفیت و قیمت مناسب میگردی؟🤔
👇ارزانسرای پوشاک جهان اینجاست👇
https://eitaa.com/joinchat/3511091410C9c967cfb75
💥بروزترین پوشاک زنانه و بچهگانه با مناسبترین قیمت ها💥
❌حتما اینجا یه سر بزن❌
✅مطمئن باش #شیک_تر و #منصفانه تر از این کانال پیدا نمیکنی💁♀
اصفهان، خمینی شهر ، میدان امام ، دوشنبه بازار ، پوشاک جهان
📦ارسال رایگان به سراسر کشور
فروش حضوری و انلاین
کانال کهریزسنگ
پارتیزانی شو‼️ لقمه دورهٔ آموزش رسانه 🎙🎥🎞 🎉🎉تخفیف ویژه به مناسبت عید نوروز 🎉 🎉 ✅ دوره پادکست (تو
♥️♥️ با توجه به دغدغه مردم عزیزمون برای رسانه شهر کهریزسنگ📱
یکی از همراهان رسانه پارتیزان برای ۵ نفر هزینه ۵ درصد از دوره ها رو متقبل شدن😍😍
جهت استفاده از تخفیف ۵ درصدی دوره ها روی کد زیر بزنید:
partizani_sho📡 @partizanistudio ¦ 🌐 partizanistudio.ir
به نام خدا و با عرض سلام و ادب خدمت اعضای محترم کانال
در خصوص اتوبوس های واحد امروز هم در چند نوبت پیگیری توسط این رسانه انجام شد. در حال حاضر یکی از اتوبوسهایکهریزسنگ که تعمیر بوده و سه دستگاه اتوبوس دیگر هم به دلایل اتمام قراردادشان با اتوبوسرانی و به خصوص با توجه به کمبود مسافر در روزهای ماه رمضان و تعطیلی های نوروز کار نمی کنند . پیگیری ها نشان داد که در دیگر شهرهای شهرستان هم تعداد سرویس روزانه بسیار کمتر بوده و سال های قبل هم در این ایام کمبود مسافر و کم شدن سرویس ها وجود داشته است . با این حال اتوبوسرانی یک دستگاه اتوبوس فعلا برای خط کهریزسنگ برقرار کرده و به صورت یک ساعتی فعلا سرویس دهی می کند. اصولا در زمان هایی که به هر دلیل اتوبوس های واحد کار نکنند شرکت اتوبوس رانی نجف آباد ، سرویس جایگزین در نظر خواهد گرفت.
17.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب ۱۵,۱۴,۱۳ #ماه_مبارک_رمضان
خواندن دعاى #مجیر
باعث میشود گناهان آمرزيده شود، اگر چه به عدد قطرات باران و برگ درختان و ريگ بيابان باشد.
📚مفاتیحالجنان
💫بخش صد💫
شنیده بودم توی یکی از شهرها زیر پای مردم جنگ زده آب باز کرده و آنها را اذیت کرده اند. به آنها تهمت زده،گفته بودند:شما بزدل و ترسویید که شهرتون رو دست دشمن دادید. شماها خائنید از شهر ما بروید.شنیدن این حرف ها دلم را شکسته بود.اولش نمی خواستم باور کنم ولی وقتی از مردم شهر شنیدم که می گفتند:ما از شهرمون نمیریم. طاقت خفت کشیدن و آواره شدن رو نداریم مگه نشنیدید با اونایی که رفتند چه رفتاری کرده اند،باورم شد.مردمی که دور ماشین جمع شده بودند،از ما پرسیدند: خرمشهر در چه حاله و عراقی ها تا کجا جلو اومدن؟من هم فرصت را غنیمت شمردم و از اوضاع خرمشهر برایشان گفتم.خیلی ناراحت شدند. بعضی از آنها به گریه افتادند.بعضی از سر دلسوزی میگفتند چی لازم دارید.بریم خونه مون براتون بیاریم؟یا تعارف میکردند به خانه هایشان برویم.تا ماشین راه بیفتد،جمعیت زیادی دورمان جمع شده بودند.از همان در بدون شیشه مجروحین را نگاه کردند و اظهار
همدردی میکردند این اتفاق چند بار دیگر توی مسیر تکرار شد.دیگر لیال هم به حرف آمده بود و جریانات خرمشهر را به خوبی برای مردم توضیح میداد.تا به شیراز برسیم خیلی اذیت شدم.آن طرز نشستن خسته ام کرده بود. چرت میزدم،بلاخره یک بار که چشمم را باز کردم توی بیمارستان بودیم.ماشین عقب عقب میرفت تا جلوی در اورژانس نگه دارد. بلافاصله یک عده پزشک و پرستار با برانکارد بیرون آمدند و مرا به اتاق بزرگی که به نظر اتاق آماده سازی مریض قبل از جراحی بود، منتقل کردند.اینجا خیلی به نظرم تمیز و مرتب می آمد.پرستارهایش هم خیلی مهربان بودند.سریع از کمرم عکس گرفتند.گان سبز و دو لایه ای روی جراحتم انداختند و معاینه کردند بیشتر پزشک ها جراح مغز و اعصاب بودند.به کف پاهایم سوزن فرو می بردند. جاهایی که هیچ حسی نداشتم بیشتر سوزن را فرو می بردند.به کمرم ضربه می زدند،در مقابل این کارها واکنش نداشتم،احساس میکردم پاهایم دچار یخ زدگی شدید شده، بعد گفتند:زخم عفونت کرده و اصلا نباید بخیه میشده خیلی از حرف هایشان سر در نمی آوردم.فقط فهمیدم از جراحی خبری نیست و باید نظر دکتر فقیه که رییس بیمارستان است را بدانند.بعد کمی پرس و جو کردند که چطور این اتفاق افتاده.من پرسیدم: در چه وضعیتی هستم؟دکتری که سرگروه تیم بود،گفت:پاهات آسیب ندیده ولی احتمالا موج انفجار سیستم عصبی ات رو مختل کرده،باید تحت نظر باشی و استراحت کنی تا به مرور زمان روند کار اعصاب به حالت عادی برگرده.زخم را شستشو دادند.بخیه ها را شکافتند و پانسمان کردند.بعد از تقریبا ده ساعت به بخش زنگ زدند و مرا به آنجا منتقل کردند،یک هفته،ده روزی می شد که در بیمارستان نمازی بستری بودم.دکتر مصطفوی که از مطب دکتر شیبانی مرا می شناخت،سفارش من و لیال را به پرستارهای بخش کرده بود.با این حال توی بیمارستان احساس خوبی نداشتم.میدیدم حجم مجروحین زیاد است.به نظرم کار درمانی ام نیاز به اشغال یک تخت بیمارستان نداشت. کار پانسمان و تزریق مسکن و آنتی بیوتیک را بیرون از آنجا هم می توانستم ادامه بدهم، اظهار ناراحتی میکردم.دکترها می گفتند:تا پایان دوره درمان باید اینجا بمانی.عفونت باید کنترل بشود.به مرور بی حسی هایم کمتر و دردهایم بیشتر می شد.التهاب و سوزش زخم به خاطر عفونت زیاد بود،وسعت زخم هم بیشتر شده بود.از طرفی باید همان طور به شکم میخوابیدم.وقتی به پهلو برمیگشتم، لرزش پاهایم شدیدتر می شد.کلیه هایم هم چند روز یک بار کار میکردند.همه این ها یک طرف،دیدن مجروحانی که از آبادان و خرمشهر می آوردند،بیشتر عصبی ام می کرد.دلم می
خواست بلند شوم و از آنها خبر بیشتری بگیرم،گاه از کسانی که از جلو در اتاق رد می شدند و یا در جستجوی کسی داخل اتاق می
آمدند و به نظرم چهره های شان آشنا بود، سؤال میکردم همه جسته و گریخته میگفتن: عراقی ها خیلی پیشرفت کرده اند و شهر در حال سقوط است.بعضی گفتن:شهر سقوط کرده، اما من نمیخواستم قبول کنم باورم نمیشد.این ها را که میشنیدم حالم بدمیشد. نمیتوانم بگویم چه حالی داشتم.مثل یک کابوس بود.فکر کردم خرمشهر مثل هرات و گنجه و قره باغ قسمتی از خاک دشمن می
شود و دست ما به آن نمیرسد.این فکر دیوانه ام می کرد.عزیزترین کسان من در خاک آنجا بودند.در خلوت خودم گریه میکردم.شبها بیدار می ماندم و از تصور سقوط شهرم بی صدا اشک میریختم.بیچاره لیال وضع مرا که اینطور میدید سعی میکرد بیشتر بهم رسیدگی کند.گاهی مرا روی ویلچر میگذاشت و به حیاط بیمارستان میبرد.حیاط سرسبز و قشنگ بیمارستان هم آرامم نمیکرد.با نگاه به هر قسمتش انگار داغ دلم تازه میشد، نخل
هایش مرا به یاد نخلستان های خرمشهر می انداخت.گلهای باغچه هایش خیلی به فضای پرگل فلکه فرمانداری و خیابان های منتهی به آن شبیه بود.این ها را که میدیدم، کلافه میشدم.دلم برای شط،برای گرما برای شرجی های خرمشهر تنگ شده بود.
#قصه_شب
#بخش_صد
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم