فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یامهدیصاحبالزمان دلم حکایت میکند
از ظلم این مستکبران بر تو شکایت میکند
#فاجعههولناک
#بیمارستانشفا
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
#اطلاعیه
✅ قابل توجه عموم شهروندان و مسافران محترم
🛑 به اطلاع می رساند؛ با عنایت به تقارن ماه مبارک رمضان و ایام عید نوروز ، به منظور حفظ حرمت این ماه عزیز ، مجموعه گردشگری چشمه مرغاب عسگران ، در طول ماه رمضان هر روز بجز روزهای ۱۰ ، ۱۱ ، ۱۲ و ۱۳ فروردین از ساعت ۱۶ الی ۲۴ پذیرای گردشگران عزیز خواهد بود.
⭕️ بدینوسیله از همکاری شما مراجعه کنندگان محترم و رعایت شئونات اسلامی سپاسگزاریم.
✔️ روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر عسگران
#کانال_رسمی_شهرداری_عسگران_در_ایتا
👇👇👇👇👇👇
┏⊰✾✾⊱━━━─»»»━━┓
🆔 @Asgarancity
┗━━─»»»━━━⊰✾✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 تمساح با لمس شکم آهو متوجه بچه درون شکم آهو میشه.
حتی حیوانات وحشی هم به بقیه رحم میکنند و کودک کشی نمیکنند.
📌اما صهیونیست ها از حیوانات هم پست ترند و با این وجود چه میکنند مردم #غزه ، چگونه پایمردانه پای اعتقادات و اسلام ایستاده اند ‼️
#پلیس_نجف_آباد
🇮🇷@RPnajafabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ورزشگاه آزادی مملو از جمعیت شد
🔹 شور و حال محفل امام حسنیها در ورزشگاه آزادی
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
آماده سازی محله مسجد جامع جهت جشن میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
@kfemamzamani
#اطلاعیه
🌹جشن میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
✅ محفل انس با قران
🔹با حضور قاری بین المللی هرندی زاده
🔹گروه سرود
🌷صرف افطاری
🔺امروز (سهشنبه) از ساعت ۱۶امامزاده سیدمحمد
به نام خدا عزیزانی که علاقمند به بحث شهروند خبرنگاری برای کانال کهریزسنگ هستند و قصد شرکت در دوره خبرنگاری مجموعه رسانه ای پارتیزان کهریزسنگ را دارند برای دریافت کد تخفیف به آیدی ادمین های کانال کهریزسنگ مراجعه بفرمایند .
@admineeitaa
📌در حمله شب گذشته گذشته آمریکا به مواضع مقاومت در دیرالزور 7 تن به شهادت رسیدهاند که 6 تن از آنها سوری و یک تن ایرانی می باشد
پ.ن: تصویر شهید بهروز واحدی که در این حمله به شهادت رسید
وستانیوز
https://eitaa.com/westanews
📸 پوستر فدراسیون فوتبال برای دیدار امشب تیمهای ملی فوتبال ایران و ترکمنستان
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انگار کارتن لک لک هارو ازین روستا ساختن
روستای درهتفی از توابع بخش مرکزی
شهرستان مریوان در استان کردستان
معروف به شهر لک لک ها ☺️😂
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصویری زیبا از رنگین کمان در میدان امام اصفهان که در رسانه ها بازتاب زیادی داشته است 😍
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از اطلاع رسانی ایتا
🆕 عرضه نسخه بهینهشده اندروید
🔹 ضمن تبریک #میلاد_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام و با آرزوی سالی سرشار از موفقیت برای کاربران گرامی، نسخه بهینه شده اندروید با شماره ورژن ۶.۴.۲ و کد Beta۳۳ بصورت #آزمایشی به کاربران عزیز تقدیم میشود
🔸 این برنامه، همه قابلیتهای نسخه ۶.۴.۲۲ که در کافه بازار و مایکت منتشر شده را داراست و علاوه بر آن، بر اساس آخرین استانداردهای سيستم عامل اندروید بهینهسازی شده است
🔹 نسخه بهینهشده بر روی همه دستگاهها با اندروید ۶ تا ۱۴ قابل نصب است و از عموم کاربران علاقمند بویژه افرادی که ورژن اندروید آنها ۱۱ و بالاتر است، دعوت میشود برای دریافت این برنامه به وبسایت رسمی ایتا (منوی دریافت مستقیم apk) مراجعه نمایند
⚠️ نکته مهم
🔴 اگر از نسخه ۶.۴.۲۲ استفاده میکنید، قبل از نصب نسخه بهینهشده باید برنامه فعلیتان را لغو نصب کنید
•┈••✾••┈•
🔰کانال رسمی اطلاعرسانی ایتا:
https://eitaa.com/eitaa
سر سفره افطار به یاد امام زمان مون باشید😍👇
اگه سر سفره افطار به کسی که کنارمان نشسته بگوئیم:روزه ات قبول باشه،اون چی جواب میده؟
حتما میگه:ازشمام قبول باشه و ممنونم و کلی بهمون محبت میکنه.
حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) عرض کنیم:آقاجون روزه تون قبول،مطمئن باشید آقا هر جوابی بدهند،دعاشون در حقمون مستجابه.
من سر سفره افطار میگم:آقاجون روزتون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند:از شمام قبول باشه،عاقبت بخیر بشی.
این پیام رو منتشر کنین که همه سر افطار به یاد حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) باشن و برای ظهورشان دعا کنند.✨
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ
#امام_زمان
#ماه_رمضان
استخدام نیرو
💢شرکت جهان پارس واقع در شرکت پالایشگاه نفت اصفهان جهت تکمیل تامین نیروهای خوددرزمینه های ذیل پذیرش دارد:
❇️کارگر ساده
❇️کارگر فنی
❇️جوشکار
❇️کمک جوشکار
❇️فیتر
❇️راننده با ماشین نیسان
❇️بنا ماهر
❇️داربست بند
❇️قالب بند
❇️ارماتور بندی
👈لطفا تماس نگیرید
🔴جهت هماهنگی و ارسال مشخصات کامل
فقط از طریق پبام رسان ایتا :
به شماره
۰۹۱۳۳۰۸۰۲۵۷
اقای فرج الله هارون رشیدی
❌شرایط استخدام 👇
❎داشتن پایان خدمت
❎عدم سوء پیشینه
❎عدم اعتیاد
#ماه_مبارک_رمضان
#بــــــه_وقـــت_همکــــــــــاری
🍃🌸🍃
🌼گروه جهادی امام علی (ع)🌼
🍃🌸🍃
قنات باستانی کهریزسنگ
@Ehyagaraneghanat
۱۴۰۳/۰۱/۰۷ سه شنبه
💫بخش صد و دو💫
سیخ را از سیم فلزی درست کرده بودند.چون بچه ها دور و برم بودند.دلم نمی آمد کباب را خودم بخورم.دا که دید ماتم برده،فکر کرد از خوردن گوشتی که با آن سیخ درست شده اکراه دارم،گفت:به دلت بد نیار،این سیم رو پسرها آوردن،اول خوب شستمش بعد رو آتیش حسابی داغش کردم،تمیزه.گفتم:نه دا این چه حرفیه!راستش نمی تونم این رو بخورم بده بچه ها.گفت:مگه همه اش چقدر هست که به بچه ها هم بدهم؟!گفتم:دا من نمیخوام.دا به بچه ها گفت:پاشید بیاید بیرون.ناراحت شدم.گفتم:دا اینطوری کنی لب نمیزنم ها آخر سر رضایت داد یک سیخ جوجه کباب را بین ما تقسیم کند.بقیه مرغ را هم خورشت لپه پخت،پشت کانکس با آجر اجاق درست کرده بود و با هیزم زیرش را روشن میکرد.برای خورشت قیمه چون لپه نداشت نخود خرد کرده و سیب زمینی هایش را بدون سرخ کردن توی آن ریخته بود.برنج هم آماده کرد.سر ظهر به خانواده هایی که در این مدت با آنها صمیمی شده بود،غذا داد. میگفت:نذری است.بعد از مدت ها دستپخت خوشمزه دا را میخوردم.کمی بعد از ناهار پسرها روی تخت ها رفتند و بقیه روی موکت دراز کشیدیم تا استراحت کنیم،پسرها ازتخت ها خوششان می آمد.به نظرم کمی آرام شده و از شلوغ بازی های شان کم شده بود.با این حال شیطنت میکردند.از آن طرف چشمشان به دهان بزرگترها بود که چه می گویند و آینده را چطور میبینند،همان طور که استراحت میکردیم دیدم حسن نگاهش به من است.یکدفعه پرسید:کی بر می گردیم خونه مون خسته شدم،شنیدن این حرف از حسن شیطان و پرهیاهو کمی عجیب بود
از آنجا که امیدوار بودیم جنگ هرچه زودتر تمام شود،گفتم:زود بر می گردیم،خیلی زود بعد گفتم شاید من جلوتر از شماها برم. سعید که ذوق مدرسه رفتن داشت و باورش شده بود من به خرمشهر میروم،گفت:میری خرمشهر کتاب های من رو میاری؟عراقی ها میذارن کتاب هام رو بیاری؟منظورش کتاب های کلاس اول سال قبل حسن بود.گفتم: اونا غلط میکنن نذارن.میریم بیرونشون می کنیم.اون وقت خودت رو میبرم خرمشهر،نه اینکه کتاب هات رو بیارم اینجا.
از فردا برای کنترل پسرها همراهشان رفتم. چون در اتاق های کانکس ها رو به هم باز میشد،نمی توانستیم در را باز بگذاریم.بعضی از همسایه ها مراعات حریم ها را نمیکردند. به همین خاطر،در اتاق ما همیشه بسته بود و حس زندانی بودن را بیشتر در آدم تقویت میکرد.پسرها هم می خواستند ورجه ورجه کنند،نمیشد آنها را توی اتاق نگه داشت.از آن طرف میترسیدم توی محوطه بروند.وضعیت بد بهداشت،اخلاق آدمهای جورواجور بافرهنگ های مختلف نگرانم میکرد میرفتم و موقع بازی کنارشان می ایستادم.حسن و سعید و منصور خودشان را از فنس ها و پایه های تانکر آب بالا می کشیدند و پایین می پریدند. تا دو هفته کارم این بود آنجا بایستم وچشمم به این ها باشد.بعضی وقت ها هم که دلم میگرفت،میرفتم بیرون کمپ،زیر آفتاب،کنار جاده ای که به آبادان میرفت،می ایستادم. فکر میکردم تا آبادان چقدر راه است.می توانم این مسافت را پیاده بروم.چون می گفتند جاده ماهشهر - آبادان را عراقی ها گرفته اند.تصمیم داشتم از توی بیابان ها به آن سمت بروم.وقتی حس میکردم این کار امکان پذیر نیست،اعصابم خرد می شد.دا می دانست وقتی توی خودم هستم نباید سراغم بیاید.خیلی کم طاقت شده بودم.تا حرفی پیش می آمد میزدم زیر گریه.لیال هم ناراحت بود،با این حال خودش را با شرایط وفق داده بود.برای دلداری من میگفت:زهرا همین جا هم می تونیم کار کنیم.میریم توی درمانگاه ها.اما من دلم رضایت نمیداد.روحم برای برگشتن پر میکشید.احساس میکردم
پرنده ای هستم که بال هایم را کنده اند.شب ها خوابم نمیبرد.صحنه های جنت آباد،مسجد جمع،مطب شیبانی و خطوط،همه جلوی چشمانم رژه می رفتند و خواب را فراری می دادند.افسوس میخوردم چرا آلبوم های مان را نیاوردم،اگر عکس بابا و على را میدیدم شاید کمی دلم آرام میگرفت.نمیگذاشتم دا گریه ها و حالت های غمناکم را ببیند،چون خودم مرتب به دا میگفتم؛صبور باش و گریه نکن،دا بدتر از من دائم کارش گریه بود.به عربی و کردی میخواند و اشک میریخت. حجب حیایش مانع میشد اسم بابا را بیاورد از فراق علی میخواند و دل مرا میسوزاند،شبها این حالتش تشدید میشد.گاهی مجبور می شدم با تحکم از او بخواهم گریه نکند.گاهی که خیلی میسوخت،بغلش میکردم،صورتش را می بوسیدم و میگفتم:بی تابی نکن،على میاد مرد خونه مون میشه.کارها رو سر و سامون میده.دلم نمی خواست او را به آمدن علی که دیگر نبود امیدوار کنم ولی ناچار بودم.تنها چیزی که باعث آرامش او میشد، همین حرف بود.به همین خاطر،علیرغم میلم به زبان می آوردم.میدانستم پسرها با اینکه روی تخت بدون هیچ عکس العملی خوابیده اند ولی دارند گریه میکنند.خیلی وقت ها از جاده که برمیگشتم،میدیدم دا با همسایه ها
نشسته و از بابا و اینکه چطور آدمی بوده تعریف میکند و گریه و زاری راه می اندازد.از ترحم مردم بیزار بودم .
#قصه_شب
#بخش_صد_و_دو
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش صد و دو💫
میشنیدم که پشت سر دا میگویند تو این جنگ بدبخت شده خونه زندگیش از بین رفته پسرش رو هم از دست داده و...
میگفتم:دا چرا با این حرفها اجرت رو ضایع میکنی؟چرا ارزش شهادت بابا رو کوچیک میکنی؟ساکت میشد و به ظاهر حرفم را می پذیرفت.باز میدیدم همان رویه را ادامه می دهد.گاه که مرا میدید،از جایش بلند میشدو
میگفت:الان دعوام میکنه.بعد سریع حالتش را عوض میکرد که چیزی نگویم.میخندید و
میگفت:ماما اومدی؟چیزی میخوای؟کاری داری؟ این حالتش بیشتر زجرم میداد.این ها به کنار،مسائل مالی مان هم مشکلات خاص خودش را داشت.دایی نادعلی با کمکی که به دا میکرد نمی گذاشت او چندان به سختی گرفتن غذا بیفتد ولی مگر او هم چقدر توان داشت.کمی بعد به جای غذای گرم جیره خشک توزیع میکردند.وقتی میدیدم دا باید توی صف بایستد و جیره بگیرد،خیلی ناراحت میشدم،حس میکردم عزت نفس مان خدشه دار میشود.اولش گفتم:دا نمیخواد بری چیزی بگیری.گفت:چی میگی؟پس جواب شکم این بچه ها رو کی میده؟گفتم:پس خودت نرو. بذار بچه ها خودشون برن.دا گفت:نمیشه به بچه ها نمیدن.یک بار هم دایی حسینی از خرم آباد آمد و ما را توی کمپ پیدا کرد.دایی اصرار داشت ما را با خودش ببرد.قبول نکردیم. دایی به دا پول داد و رفت.روز به روز اوضاع برای مردم بدتر و سخت تر میشد. دیگر صدای اعتراض ها بلند شده بود.می گفتند:این چه وضعیه؟ما رو اینجا انداختند و به فریادمون نمیرسند.خیلی ها مثل خانواده عمو غلامی که حضورشان در آنجا برای ما دلگرمی خاصی داشت،می خواستند بروند،در ابتدا همه فکر میکردند اینجا یک دوره موقت را می گذرانند ولی وقتی خبر از گسترده شدن جنگ میرسید و می شنیدیم که شهرهای دیگر هم مورد هجوم قرار گرفته،به صرافت می افتادند که به شهرهای امن دیگر بروند و خودشان را از مصیبت نجات دهند.هنوز به طور مشخص و تعریف شده هیچ ارگان یا سازمانی پیگیر سرنوشت خانواده شهدا و مفقودین نبود.فقط یک ستاد در ماهشهر به اسم جنگزدگان تشکیل شده بود که کارهای کمپ زیر نظر آنها بود.هر روز تعداد جنگزده ها بیشتر و بالطبع فضا فشرده تر و شلوغ تر میشد،گاهی ماشین می آمد و گونی های لباس توزیع میکرد.به هر خانواده یک گونی میدادند که در آن انواع لباس های زنانه، مردانه و بچگانه مستعمل بود.از این نحوه برخورد حالم بد شد.به صدام که شروع کننده این جنگ بود و کسانی که کوتاهی کرده بودند،لعنت فرستادم و مرگشان را از خدا می خواستم.مردم هم اعتراض میکردند که این لباس ها به چه درد ما میخورند؟یا ما بچه
نداریم.این ها رو می خواهیم چه کنیم.ما عزت داریم،چرا ما رو خوار و خفیف می کنید؟ یک بار با زن دایی به چادر توزیع غذا رفتم. زن دایی میخواست برای دختر یک سال و دوماهه اش شیر خشک بگیرد.او به مردی که مسئول توزیع بود گفت:سهم شیری که دادید برای بچه ام کفایت نمی کنه.توی بازار هم پیدا نکردیم.اگه میشه یه قوطی دیگه بدین مرد گفت:چه کار کنم.به بچه تون یاد بدید کمتر بخوره این حرف خیلی به زن دایی سنگین آمد.بغض کرد.من هم که حالم خیلی دگرگون شده بود می خواستم تمام دفتر و دستک مرد را به هم بریزم،ولی خودم راکنترل کردم و به زن دایی گفتم:ارزش نداره بیابریم. اینا فکر میکنن ما بدبخت و بیچاره بودیم،حالا اینا دارن صدقه میدهند،شاید هم فکر میکنن ما میخوایم جنس احتکار کنیم.مرد که ناراحتی ما را دید،گفت:من قصد جسارت نداشتم،اجناس اینجا محدوده،باید به همه برسه.گفتم: آخه این چه حرفی بود که شما زدید؟گفت:من مأمورم و معذور خدا میدونه اگه به من بود هر کسی هرچی میخواست میدادم.گفتم:شما از اول باید بگی امکانات محدوده نه اینکه نمک به زخم مردم بپاشی. گفت:به خدا آنقدر از صبح تا حالا با مردم سر و کله زدم سرم داره میترکه.دیگه نای حرف زدن ندارم.گفتم:خب نمیتوانی برو یکی دیگه بیاد وایسه اینکه دلیل نمیشه.گفت:درست میگید.حرفم درست نبود.
ده روزی از آمدنم به کمپ میگذشت.تقریبا اواخر آبان ماه بود.دیگر طاقتم طاق شده و
برای اینکه سرم را گرم کنم سراغ افراد کمک رسان کمپ رفتم.آنها از طرف ستاد توی چادر مستقر بودند.با راهنمایی آنها به آشپزخانه رفتم،دیدم همه چیز طبق برنامه ریزی انجام میشود نیازی به کمک ندارند.به انبار رفتم. توی اتاق بزرگی لباس های نو و مستعمل ریخته بودند.نیروهای داوطلب رختخواب،پتو، ملحفه،لباس و ... را از هم جدا می کردند. چند روزی در تفکیک لباس ها کمک کردم بعد قرار شد سرشماری کنند و طبق جنس و سن و سال افراد خانواده لباس بدهند.من هم لنگان لنگان به در خانه ها رفتم.هر کار کردیم آمار درست جمعیت کمپ به دست نیامد.هر روز یک تعداد که امکانش را داشتند یا طلاهایشان را می فروختند و یا با پس انداز شان به اصفهان،شیراز و بهبهان نقل مکان میکردند و یک عده دیگر می آمدند توی محوطه می ماندند تا جایی برایشان پیدا شود.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_دو
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل اول ایران به ترکمنستان توسط مهدی قایدی( 5+ 45)
#پیام_شهروندی
با عرض سلام و خسته نباشید طاعات وعبادات همه شما قبول ببخشید می خواستم بگویم اگه می شود این همه افطار ی می دهند یکی از این افطاری ها را به بچهها ی مدرسه شهید یوسف بدهید که این همه بچهها ذوق دارند بچهها بیشتر دعا می کنند و خاطره ی خوبی برایشان می ماند تشکر 🙏
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر یک سوپر انقلابی تندرو راجع به ولنگاری و آزادی تمدن غرب
_ مردم مسلمان اند، پوستتان را میکنند!
_ اگر اینطور شود تکلیفشان را روشن خواهیم کرد!
_ مگر مازندرانیها و رشتیها میگذارند که کنار دریایشان همانطور مثل زمان پهلوی باشد؟!
_ مگر بندر پهلویها مردهاند که زن و مرد با هم در دریا بروند؟ مگر میگذارند؟
🔹 ما تازنده هستیم تا آن اندازهای که بتوانیم نمیگذاریم آزادیهایی که آنها میخواهند انجام بگیرد.
✍ #امام صدای اسلام را بلند کرد و مردم به او اقبال کردند برخلاف برخی #مسئولین_ساکت!
#حجاب_حکم_الهی
@________________________🖌
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
رهبر انقلاب، عصر امروز:
🥀کشتار مردم غزه و نسلکشی در این منطقه هر انسان صاحب وجدانی را متاثر میکند.
🇮🇷جمهوری اسلامی ایران نیز در موضوع حمایت از قضیه فلسطین و مردم مظلوم و مقاوم #غزه هیچ تردیدی به خود راه نخواهد داد.✌️
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷