💫بخش صد و هشت💫
برخلاف تصورم خیلی سبک از جایش بلند شد و به راه افتاد.فقط زمانی که از روی آب بلند میشد و دوباره بر سطح آن فرار میگرفت تکان میخوردیم.سرخوشی و خوشحالی ام بیشتر از ده دقیقه دوام پیدا نکرد.بوی سوختگی نفت پیچید و کم کم گلویمان مان را سوزاند. همهمه ای به راه افتاد که چه اتفاقی افتاده است.یک نفر که هدفونی در گوشش داشت بلند گفت:آقایان آرام باشید.برمی گردیم. ظاهرا موتورهای هاور دچار آتش شده اند.
یک دفعه ولوله ای بین جمعیت افتاد.بعضی ها با وحست میگفتند:الانه که هاور منفجر بله و ما با این همه مهمات دود بشیم و به هوا بریم.یکی دیگر میگفت:آخه چرا باید آتش بگیره.نکنه به طرفمون شلیک کردند؟!راستش من هم کمی ترسیدم.توی دلم گفتم:دیدی دا راضی نبود.به خاطر همین،خدا هم کاری کرد که ما نرویم،حالا کاری نکرده، آبادان ترسیده، الکی الکی کشته میشویم،تازه باید جواب هم پس بدهیم که چرا بی اجازه راه افتادید و آمدید.چرا دل مادرتان را شکستید.از همه بدتر چرا در مقابل مسئولیتی که در برابر خواهر و برادرهایت داشتی کوتاهی کردی؟این بود قولی که به پدرت داده بودی؟ اما دلم نمیخواست این طور بمیرم و برای این شرمنده بابا باشم.دود هر لحظه بیشتر میشد و ما چشم به مهمات دوخته بودیم.هاور کرافت خیلی سریع تر از وقتی که این مسافت را آمده بود به اسکله برگشت.دهانه اش باز نشده و کنار آب نرسیده،سربازها به
طرف در هجوم بردند.از هر طرف صدا می آمد نترسید،الان خاموشش میکنیم،بگذارید خواهرها اول بروند عجله نکنید.راه را که برای ما باز کردند دیدیم چند نفر با کوله های آتش نشانی به طرف کابین میروند.از دهانه هاور بیرون آمدیم و توی آب پریدیم.تا کمر توی آب فرو رفتم.چند نفر از نظامی ها توی آب به طرف دماغه شناور جلو میرفتند.ما دست همدیگر را گرفتم و توی گل و لای و آب راه رفتیم،به زحمت خودمان را بیرون کشیدیم؛
در حالی که هم خندمان گرفته بود و هم از این مساله ناراحت بودیم.توی ساحل هرکسی چیزی میگفت.صباح که از اولش فکر میکرد ما راه دیگر و بهتری برای رسیدن به آبادان پیدا میکنیم،گفت:هی من گفتم؛صبر کنید گفتم عجله نکنید،گوش نکردید این هم عاقبت مون.من که حرصم گرفته بود به لیال گفتم:همه اش تقصیر توئه.اگه تو مونده بودی پیش دا اینطوری نمیشد.به صباح هم گفتم:تو هم از بس غر زدی و نه تو کارمون آوردی اینطور شد.گفت:برو بابا،تو که خودت همه اش دعوا راه می اندازی چی؟زهره گفت: چقدر بدشانس بودیما این همه دوندگی کردیم امریه بگیریم ،دست آخر هم با گفتن اینکه خواست خدا بوده،رفتیم و در تخلیه
مهمات کمک کردیم.خیلی به ما اجازه کار ندادند.آمدیم عقب و مثل خیلی های دیگر منتظر ماندیم،قسمتی که آتش گرفته بود، در دید ما نبود.فقط انعکاس آتش را روی آب می دیدیم.بعد از مهار آتش گروه مهندسین مشغول تعمیر شد.ولی باز گفتند:تا درست
نشده حرکت نمیکنیم.ساعت از دوازده گذشته بود.هاورکرافت دیگری که موقع حرکت ما آمده و مشغول بارگیری بود،از حرکت منصرف شد.اعلام کردند اسکله را تخلیه کنید.بروید و صبح خیلی زود بیایید.آن موقع حرکت میکنیم تا قبل از روشنایی به آبادان برسیم.نیروها سوار بر ماشین هایشان به تدریج اسکله را ترک میکردند و ما هاج و واج مانده بودیم چه کنیم.تکاورها و آقا بدیع را که دیدیم،گفتیم ما چه کار کنیم؟نمیگذارند اینجا بمونیم.وسیله هم نداریم که برگردیم. اگر هم برویم آن موقع صبح نمی تونیم خودمون رو برسونیم.گفتند:خب اگه قرارباشه برید ما هم نمی تونیم اون موقع صبح دنبال تون بیاییم،تا صبح هم که چیزی نمانده بیایید برویم قرارگاه ما.کمی به هم نگاه کردیم که چه کار کنیم.برویم یا نرویم.می توانیم به اینها اعتماد کنیم!قرارگاه کجاست ؟ در مانده بودیم چه بگوییم.اگر میگفتم: نمی آییم،آنها میفهمیدند به خاطر عدم اعتمادمان همراهشان نمیرویم،آنوقت میگفتند:اگر به ما اعتماد نداشتید چرا از ما خواستید برایتان امریه بگیریم.اگر هم با این گروه که تا آن موقع هیچ بدی از آن ها ندیده بودیم،نرویم، چه کار کنیم،نه میتوانیم به کمپ برگردیم و نه می توانیم اینجا بمانیم،با هم حرف زدیم و مشورت کردیم.یکی میگفت:برویم.آن یکی میگفت:نه نرویم.ما که این ها را نمیشناسیم. من هم نظرم همین بود،میگفتم.درسته که
آقا بدیع داماد مریم خانم است وما هم از زمانی که توی خرمشهر این ها را دیدیم و شناختیم تا به الان هیچ حرکت یا حرف نامربوط و نسنجیده از آنها ندیدیم و نشنیدیم ولی باز هم شناخت کافی نداریم. از طرفی معلوم هم نیست اینجا ماندن بدتر و مسأله سازتر نشود.آن بندگان خدا هم که حس کرده بودند.ما چه فکری میکنیم،گفتند:خودتون هر طور صلاح میدونید،عمل کنید.اگر هم بخواهید ما شما را تا کمپ میرسونیم ولی صبح سحر دیگر نمیتونیم دنبالتون بیایم.
با همه این تفاسیر،بر خدا توکل کردیم و سوار شدیم.دو نفر آنها کنار راننده نشست و یکی دیگر به عقب وانت آمد.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_هشت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش صد و هشت💫
ماشین توی تاریکی و خلوتی پیش میرفت و ما ذكر از دهانمان نمی افتاد،در حالی که می ترسیدم،دست لیال را گرفتم.فکر میکردم هر خطری پیش بیاید من میتوانم از خودم دفاع کنم ولی لیال که کم سن و سال تر از من است آسیب پذیرتر است،نگران بقیه هم بودم.انگار به طور ناخودآگاه توی این جمع مسئولیت همه به عهده من افتاده بود.ازبس توی حرف زدنها پیشتاز بودم و دنبال کارها را میگرفتم،خودشان هم از من می خواستند با
دیگران طرف صحبت بشوم.می دانم الان توی دل بچه ها هم مثل دل من غوغاست.اما به روی خودشان نمی آورند.هر وقت ماشین رو به فرعی میرفت شک و دلهره ام بیشتر می شد.دوباره به خیابان اصلی می افتاد خیالم کمی آرام میگرفت.بلاخره ماشین وارد یک محوطه نظامی شد.به محل گذشتن از جلوی دژبانی و کنترل ورودمان،به خودم گفتم:ای داد و بیداد اینجا که همان جای دیروزی است که نزدیک بود سرمان بالای دار برود.آهسته گفتم:بچه ها فهمیدید کجاییم؟گفتن: آره، حالا چیکار کنیم؟گفتم هیچی چاره نداریم. خیلی راحت میرویم داخل،هر کس هم حرف زد،جوابش رو میدهیم.این را گفتم ولی دل توی دلم نبود.با اینکه به خودم امیدواری می دادم:من قوی هستم و دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد اما حرفهای آن تکاورها موقع بیرون آمدن از ساختمان خوب یادم مانده بود،گفته بودند:صبر کنید نشونتون میدهیم. هر طور شده شما رو تحویل دادگاه نظامی میدهیم و سرتون رو بالای دار می فرستیم.
ماشین که نگه داشت،پیاده شدیم.صاف ما را به همان سالن دیروزی راهنمایی کردند بیرون ساختمان تاریک و تمام در و پنجره ها استتار شده بود.وارد ساختمان که شدیم آقا بدیع رفت صحبت کرد تا اتاقی را به خانم ها اختصاص بدهند.بعد ما را به سالن دیگری هدایت کردند که چهار،پنج اتاق داشت،در یکی از اتاق ها را باز کردند.اتاق بزرگ و تر و تمیزی بود که غیر از چند تخت چیز دیگری تویش نبود.آقابدیع گفت:اینجا استراحت کنید در را هم از پشت قفل کنید.موقع رفتن می آیم و در میزنم.آمد که برود،برگشت و گفت:من بروم ببینم میتوانم چیزی برایتان بیاورم بخورید.در حال تشکر کردن بودیم که یک دفعه در اتاقی باز شد و دو،سه نفر از تکاورهای دیروزی بیرون آمدند.می خواستند ببینند چه خبر است که چشم شان به ما خورد.با تعجب از آقا بدیع پرسیدند:اینا اینجا چه کار میکنند؟ آقا بدیع گفت:اینها قراره فردا با ما بیایند آبادان.سرشب داشتیم با هاو می رفتیم که آتش گرفت و مجبور شدیم برگردیم.ممکنه حرکت نیمه های شب باشه که دیگر همه با هم آمدیم اینجا.از اینکه آقا بدیع اینقدر مفصل ماجرا را برای آنها توضیح میداد،عصبانی شدم.در این بین یکی از آن تکاور ها توی اتاق شان برگشت و چند لحظه بعد سرکرده تکاورهای دیروزی با بقیه افراد یکی یکی بیرون آمدند.آن ها آقا بدیع و دوستانش را کنار کشیدند وشروع به صحبت کردند.ما میدیدیم آقا بدیع و دوستانش به ما نگاه میکنند و میگویند:نه بابا این طور هم که شما میگویید نیست.این ها منافق نیستند. ما این ها را خوب میشناسیم از خرمشهر با اینها آشنا شده ایم.این خواهرها خیلی زحمت کشیده اند،حتی توی خطوط درگیری هم رفته اند.چطور ممکنه منافق باشند.دوباره آنها آهسته حرف زدند و آقا بدیع و دوستانش با
عصبانیت و ناراحتی جوابشان را دادند.من و دخترها جلوی در ایستاده بودیم و صدایشان را می شنیدیم.من گاهی سرک میکشیدم و میدیدم آنها سعی در متقاعد کردن آقا بدیع و همراهانش دارند.این ها هم عصبی شده، صدایشان بالا رفت،یک دفعه در بین حرف هایشان شنیدم که آقا بدیع میگوید:نه این طور نیست این خواهری که تو میگویی منافقه،پدر و برادرش رو خودش توی خاک گذاشته،این حرف خیلی ناراحتم کرد از اینکه آنها تا این حد علیه ما سمپاشی میکردند و آقا بدیع و دوستانش اینطور از ما دفاع میکردند، احساس خفت کردم.به خودم گفتم اصلا ما چرا اینجا بمانیم که بخواهیم تحقیر بشویم. روی همین حساب صدا زدم:آقا بدیع ببخشید اگر ماندن ما اینجا برای شما ایجاد مشکل می کنه ما از اینجا میرویم.دختر ها هاج و واج نگاهم کردند و گفتند:کجا برویم این موقع شب؟! چی داری میگی؟ دو،سه ساعت که بیشتر به آبادان رفتنمون نمونده.گفتم:شده قید آبادان رفتن مون رو میزنیم و منت این عتیقه ها رو نمیکشیم که به خاطر دو،سه ساعت این طور هیاهو می کنند.آقا بدیع در جواب من گفت:شما نگران نباشید همانجا بایستید ما خودمون حلش میکنیم.گفتم:شما چه مسأله ای رو می خواهید حل کنید؟گفت: هیچ مسأله ای نیست.گفتم:اگر هیچ مسأله ای نیست چرا همه جمع شدید اونجا پچ پچ
میکنید؟بیایید مرد و مردونه حرف تون رو بزنید.یکی از همان تکاورهای دیروزی گفت: باز حرف بیخودی زدی،حرف دهنت رو بفهم.
صباح،اشرف،لیال و زهره هم صدایشان در آمد که اصلا شما چه کاره اید که می گویید ما اینجا بمانیم با برویم؟شما اگر خیلی مردید
این رفتار خاله زنکی رو از خودتون نشون ندید.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_هشت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
هدایت شده از " کانـالــ سفیران حجاب "
😇🎁 مسابقه بزرگ حجاب فاطمی
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ...
شرکت کننده شماره:۲۲۴۶۳
دختر گلم: نادیا شمسی از شهر کهریز سنگ
✓ جایزه نفر اول برنده از بازدید بیشتر: مبلغ ۱.۵۰۰.۰۰۰ میلیون تومان
✓ جایزه نفر دوم و سوم: به هر نفری ۵۰۰/۰۰۰ هزار تومان
✓ جایزه ۳٠ نفر بعدی: هر کدام یک تابلو فرش چهره اهدا خواهد شد.
✓ مهلت ارسال تا عید سعید فطراست
آیدی ثبت نام مسابقه:
@hijab_110
کانال شرکت در مسابقه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
" سفیــــــران حجـــــاب "
به قول حاجحسینیکتا
#شب_قدر،شب قیمتی شدنه!
قدر خودتو بدون تا قیمتی بشی...
التماس دعای فرج
#امام_زمان منتظر بیداری ماست
#ماه_رمضان
#شب_قدر دعا برای پیروزی و نجات همه مظلومان عالم و مردم غزه😭🤲
هدایت شده از " کانـالــ سفیران حجاب "
😇🎁 مسابقه بزرگ حجاب فاطمی
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ...
شرکت کننده شماره:۲۲۷۲۳
دختر گلم: تینا جعفری از کهریز سنگ
✓ جایزه نفر اول برنده از بازدید بیشتر: مبلغ ۱.۵۰۰.۰۰۰ میلیون تومان
✓ جایزه نفر دوم و سوم: به هر نفری ۵۰۰/۰۰۰ هزار تومان
✓ جایزه ۳٠ نفر بعدی: هر کدام یک تابلو فرش چهره اهدا خواهد شد.
✓ مهلت ارسال تا عید سعید فطراست
آیدی ثبت نام مسابقه:
@hijab_110
کانال شرکت در مسابقه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
" سفیــــــران حجـــــاب "
🔔مسابقه - مسابقه
🔥مسابقه عکس از حضور در راهپیمایی
🔥مسابقه نقاشی ویژه دانش آموزان ابتدایی
🔥 مسابقه ساخت آدمکهای استکبار
💯شانست رو برای دریافت یه جایزه هیجان انگیز امتحان کن
♦️طراحی وساخت ازشما،جوایزنفیس ازما
📬آخرین مهلت ارسال اثر⬅️1403/1/18
*⃣ آثار خودرا به آیدی ادمین های کانال کهریزسنگ به نشانی @admineeitaa ارسال نمایید
🎊ارائه نمایش آدمک ها،درراهپیمایی روز قدس
🧮عزیزانی که باخانواده وهمراه آدمک هاشون درراهپیمایی شرکت کنن وعکس بفرستند ازامتیاز ویژه برخوردار هستند!
😍دانش آموزان ودانشجویان عزیز،ازهمین الان دست به کاربشید!
#درراستای حمایت ازمردم مظلوم_مقاوم غزه_ درراهپیمایی روز قدس،شرکت میکنم✋
🔔مسابقه - مسابقه
🔥مسابقه عکس از حضور در راهپیمایی
🔥مسابقه نقاشی ویژه دانش آموزان ابتدایی
🔥 مسابقه ساخت آدمکهای استکبار
💯شانست رو برای دریافت یه جایزه هیجان انگیز امتحان کن
♦️طراحی وساخت ازشما،جوایزنفیس ازما
📬آخرین مهلت ارسال اثر⬅️1403/1/18
*⃣ آثار خودرا به آیدی ادمین های کانال کهریزسنگ به نشانی @admineeitaa ارسال نمایید
🎊ارائه نمایش آدمک ها،درراهپیمایی روز قدس
🧮عزیزانی که باخانواده وهمراه آدمک هاشون درراهپیمایی شرکت کنن وعکس بفرستند ازامتیاز ویژه برخوردار هستند!
😍دانش آموزان ودانشجویان عزیز،ازهمین الان دست به کاربشید!
#درراستای حمایت ازمردم مظلوم_مقاوم غزه_ درراهپیمایی روز قدس،شرکت میکنم✋
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
توسل به #امام_زمان(علیهالسلام)
رهبرمعظم انقلاب:
امشب را که شب #قدر است، قدر بدانید. مشکلات عمومی مسلمین، مشکلات کشور، مشکلات شخصیتان و مشکلات دوستان و برادرانتان را با خدای خودتان مطرح کنید. به ولیّعصر، ارواحنافداه، توجّه کنید؛ به در خانه خدا - مسجد - بروید و به برکت امام زمان از خدای متعال خواستههایتان را بگیرید.
#بنده هم از همه شما
#ملتمس_دعا هستم.
#اللهم_احفض_قائدناالخامنه_ای
🥀__________________🥀
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند « #تاریخ_جعلی»
🔸بهانههای اسقاطیل برای اشغال کشور فلسطین چه بوده است؟
#اسقاطیل_رژیم_غاصب
✌️#قدس_لَنا
#روز_جهانی_قدس_گرامیباد
وعده ی#احرار :
جمعه ١٧ فروردین راهپیمایی روز
✊جهانی قدس ✊
" هیئت رزمندگان اسلام "
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
از مقداد پرسیدند :
هنگام حمله به خانه #حضرت_زهرا(س ) و
#امیرالمؤمنین(ع ) چه کار کردی؟
گفت:
دست به قبضه شمشیر و چشم در چشم #علی منتظر اشاره بودم.
🖌یقین بدانید #سیدعلی بهترین تصمیم را خواهد گرفت. . .
ان شالله که فرماندهی کل قوا آن چیزی را که به صلاح این ملت و نظام اسلامی هست را به نیروهای مسلح ابلاغ خواهند کرد.
#ولایتمداری
#گوش_به_فرمان
@______________________🖌
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
آمار شهدای خبرنگار غزه در شش ماه گذشته به 138 نفر رسید
دفتر اطلاع رسانی دولتی غزه اعلام کرد تعداد شهدای خبرنگار در غزه از 7 اکتبر 2023 تا امروز به 138 نفر رسیده است.
به گزارش سرویس بین الملل ایصال نیوز، مرکز اطلاع رسانی فلسطین به نقل از دفتر اطلاع رسانی غزه گفت آمار شهدای رسانه در غزه با شهادت محمد ابو سخیل در حمله نظامیان صهیونیستی به بیمارستان الشفا در غزه باز هم بالا رفت...
https://www.isalnews.ir/fa/news/37446/preview/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 نکات مهمی در مورد #دعا کردن
✅ مرحوم آیت الله فاطمی نیا
🏅دقیقاً امام سجاد(ع) ، تمام این نکات رو در دعاهای صحیفه سجادیه قرار دادن تا به ما نحوه صحیح دعا کردن رو یاد بدن
هدایت شده از " کانـالــ سفیران حجاب "
😇🎁 مسابقه بزرگ حجاب فاطمی
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ...
شرکت کننده شماره:۲۲۱۳۵
دختر گلم: شیدا قاسمی از کهریز سنگ اصفهان
✓ جایزه نفر اول برنده از بازدید بیشتر: مبلغ ۱.۵۰۰.۰۰۰ میلیون تومان
✓ جایزه نفر دوم و سوم: به هر نفری ۵۰۰/۰۰۰ هزار تومان
✓ جایزه ۳٠ نفر بعدی: هر کدام یک تابلو فرش چهره اهدا خواهد شد.
✓ مهلت ارسال تا عید سعید فطراست
آیدی ثبت نام مسابقه:
@hijab_110
کانال شرکت در مسابقه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
" سفیــــــران حجـــــاب "
کانال کهریزسنگ
🔔مسابقه - مسابقه 🔥#مسابقه_ساخت_آدمکهای_استکبار 💯شانست رو برای دریافت یه جایزه هیجان انگیز امتحان
#مسابقه_ساخت_آدمکهای_استکبار
شماره 1⃣0⃣0⃣0⃣
فاطمه صالحی فرزند مهدی کلاس پنجم
✅ اعلام میزان فطریه از سوی آیتالله مکارمشیرازی
بر مبنای قوت غالب گندم، مبلغ ۶۵ هزار تومان و بر مبنای قوت غالب برنج، مبلغ ۱۸۰ هزار تومان است.
شماره تلفن حرم امام حسین علیهالسلام
📞 شماره تلفن 1640
مستقیم به میکروفن ضریح امام حسین(ع) وصله، هر درد دلی دارید به آقا بگید.
(بدون پیش شماره است)
کاملا رایگانه
تا آخر شب وصله
التماسدعا
اگه کسی دلتنگه یا علی علیهالسلام
هدایت شده از " کانـالــ سفیران حجاب "
🎁 مسابقه بزرگ حجاب فاطمی
" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ #جَلابِيبِهِنَّ... "
شرکت کننده شماره : 18499
دختر گلم :
هانیه و حنانه فرهادی اصفهان -کهریزسنگ
🎁 جایزه نفر اول از بازدید بیشتر: مبلغ ۱.۵۰۰.۰۰۰ میلیون تومان
🎁 جایزه نفر دوم و سوم: هر نفری ۵۰۰/۰۰۰ هزار تومان
🎁 جایزه ۳٠ نفر بعدی: هر کدام یک تابلو فرش چهره اهدا خواهد شد.
✓ مهلت ارسال تا #عید_سعید_فطر
ادمین ثبت نام مسابقه:
@girls_313
لینک شرکت در مسابقه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2853830665C232c32048c
" سفیــــــران حجـــــاب "
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)🌷
مطمئن باشید بدون دعوت اینجا نیستین🌻
اگه میخوای برای ظهور آقا قدمی برداری
اگه میخوای یه سرباز کوچیک باشی براش
بیا اینجا🌷🌷🌷
کانالی که هم برای دنیا و هم برای آخرتت بهش نیاز داری😊😍
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
کانالی که پر از آرامشه و حال دلت و خوب میکنه🥰🥰
یه جایی پر از
🪴اذکار روز
🪴ادعیه و زیارات و نماز و روزه استیجاری
🪴وکلی مطالب دیگه که پر از خیر و برکته
سفارش ختم قرآن و نماز و روزه استیجاری برای اموات در کهریزسنگ 👇
@Matinaminy
📚 با عضویت خود در کانال مرجع ادعیه و اذکار معنوی کهریزسنگ
موجب دلگرمی همشهریان و اداره کنندگان کانال باشیم.👇👇👇👇
https://eitaa.com/amalestijari