🍃"عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم #ایران و وابستهاش شوم"
.
🍃همین جمله برایم بس است تا قایق افکارم را به روی خاطراتت جاری سازم. میخواهم به روی موج افکار تو به نظاره دنیا نشینم😌
.
🍃بی شک چنین تفکری ساحل انتهایش نوای دلنشینی دارد و موجش با نسیم خوشایندی، دل را نوازش میکند. مگر از ساحلی که انتهایش به عرش الهی میرسد میشود غیر این را #انتظار داشت!؟
.
🍃این انتها فقط میتواند از برای دریای آبیای، چون تو باشد، دریایی که وجودش زلالِ زلال و بدور از هیچ خس و خاشاک.
.
🍃آری، دیدن دنیا را از منظر #غلامرضا، جلوه ی دیگری دارد، عطر و بوی بندگی اش، هوا را از سرت میبرد و روحت را تا عرش پرواز میدهد، دنیایی که حُبَّش تو را غرق نمی کند و اسیر هیچ صیادی نمی سازد.🙃
.
🍃به گمانم جنس نگاه غلامرضا به عالم حیات از همان نگاهی باشد که #همت ها بدان داشته اند، همه افعالشان جز برای خدا نبوده، از قدم زدنشان تا قلم زدنشان، از خوابیدنشان تا نبرد کردنشان، همه چیز و همه چیز برای #خدا بوده است❣
.
*روحش شاد و راهش پررهرو🌹
.
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
.
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
.
📅تاریخ تولد : ۲۱ دی ۱۳۶۵
.
📅تاریخ شهادت : ۵ بهمن ۱۳۹۶
.
📅تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱۳۹۹
.
🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃و آنان را راهبرانی کردیم که به فرمان ما مردم را به خوشبختی میرساندند.✨
"سوره انبیاء آیه ۷۳"
.
🌱به گمانم مریم و ملیکا هنوز منتظرند تا تو زنگِ خانه را بزنی و به سوی در روانه شوند و ببینید کدام یک میتواند بیشتر#آغوش تو را تصاحب کند.💔
.
🌱از تو چه پنهان گاهی قالی های حرم نیز دلشان برایت تنگ میشود، دوست دارند بیایی و بنشینی و#زیارت حضرت معصومه(س) را زمزمه کنی تا در فضا صدای تو طنین انداز شود.
.
🌱ملیکا سادات میگوید؛ هوا سرد است بابایی بیا و کلاه و شاگردنی که مادر برایت بافته با خود ببر.بهمن ماه از راه رسیده است و گویی بابا دلش پر میزند برای رفتن، میداند دخترانش را کسی آزرده نخواهد دید، میداند آنها #رقیهِ سه سالهی حسین(ع) را در کنارشان دارند و صبر#عمهِ_سادات را در قلبهایشان.
.
🌱دیگر زمستان که از راه میرسد#دختر کوچولوها بیشتر تو را میخواهند، دلشان هوایی میشود و تا عکسها را یک دلِ سیر در سینه نفشارند آرام نمیگیرند.
.
"تا گنج غمت در دلِ ویرانه مقیم است
همواره مرا کُنج خرابات مُقام است"
.
✍نویسنده : #فاطمه_اکبری
.
♡#شهید_سجاد_روشنایی♡
.
📅تاریخ تولد : ۱۰ شهریور ۱٣۵٧
.
📅تاریخ شهادت : ۱٣ بهمن ۱٣٩۴
.
📅تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٩٩
.
🥀مزار شهید : قم
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#شهید_گمنام #مفقودالاثر
حاج قاسم دستپروردهی چنین پدر و مادری بود
زنی 50 ساله به نام حسنیه از عشیرهی ما بود که مرض سل داشت و همه رهایش کرده بودند.
پدرم او را به خانه آورد و مادرم 4 سال از او پذیرایی کرد تا زمانی که حسنیه از دنیا رفت.
هرگز ندیدم مادرم با پدرم در این مورد بگومگویی داشته باشد.
برشی از کتاب "از چیزی نمیترسیدم"
خاطرات خودنوشت حاج قاسم سلیمانی
اذان بیموقع
غرق خواب بودیم که با صدای اذان، بیدار شدیم. چشمهایم از کمخوابی میسوخت. مجید با استفاده از بلندگو دستی اذان میگفت. با خودم گفتم چقدر زود صبح شد.
بچهها یکییکی، از خواب بیدار شدند. وقتی همه از چادرها بیرون آمدند، وضو گرفتند و آماده نماز شدند، مجید با بلندگو گفت: برادرها، هنوز وقت اذان نشده، الان ساعت دو و نیمه، اذان صبح ساعت چهار، برید بخوابید.
یکی از بچهها گفت: مجید، چرا این قدر مردم آزاری میکنی؟
بچهها به سمت چادرها رفتند تا دوباره بخوابند که مجید دوباره با بلندگو اعلام کرد که برادرها کجا میرید؟ وضو که دارید، اگه میخواهید ریا نشه، برید توی این بیابون، نماز شبتونو بخونید.
روز بعد، عدهای از بچهها گفتند دیشب اولین شبی بوده که لذت مناجات با خدا را چشیدهاند.
راوی: حمید حبشی پیرامون خاطرات شهید مجید افقهی
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
✍به روایت شهید ناظم پور:
در منطقه پنوجین عراق مستقر بودیم. نیمه شب شنیدم، صدایی شبیه عبور یک کاراوان از پشت خاکریز می آید...📣
بچه های خمپاره انداز ارتشی کنار ما مستقر بودند.
پیش فرمانده آنها رفتم و خواهش کردم تا یک خمپاره منوری بزند، تا منطقه روشن شود و علت صدا را مشاهده کنم. خمپاره انداز خواب آلود بود، به جای خمپاره منوری، خمپاره جنگی انداخت.💥☄
گفتم، من خمپاره منوری می خواهم دوباره بزن. باز خمپاره انداخت و باز هم جنگی!🧐
بار سوم که خمپاره جنگی انداخت بی خیال شدم، سر و صدا هم قطع شده بود...🔥💥
صبح وقتی هوا روشن شد با دوربین منطقه را کنترل کردم، از چیزی که می دیدم مو به تنم سیخ شد.😱😳
خمپاره های جنگی بدون گرا، دقیق روی ستون نظامی قافله دشمن که مشغول حمل انواع سلاح ها بودنداصابت کرده و همه بعثیون به درک واصل شده بودند...😳
#شهید عبدالعلی ناظم پور
#سمت : فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی (عج)
#شهادت :شلمچه /کربلای5
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
#ﻳﺎﺩﺷﻬﻴﺪﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ
🌹🍃🍃🌹🍃🍃
#سیــره_شهــدا
🌸اعــتقاد عجــیبی به #حدیث_کـسا داشـت. محال بـود روزے از روزهاے جبهه بگذرد و شیخ حدیث کسا را نخواند. بیشتــر هم به خاطــر محوریتی که #حضــرت_زهــرا (سلام الله علیها) در این حدیـث دارد.
آنقدر شــیخ در توسلاتش نام حضرت زهرا را می آورد که آوردن نام ایشان، نام حضـرت زهـرا را هـم در ذهن می آورد.
جالب ایـنکه روز #شهــادت حضــرت زهــرا، با تیــرے در گلــو و پهلــو در حالےڪه یا زهـــرا و یا حسیــن ع می گفت #شــهید شد.
در وصیتش نوشــته بود : دوست دارم مثل #حضرت_زهـــرا(س) بے نشان باشم. ده ســــال در غربت بی نشان افتاده بود و مفقودالاثر بود..
🌷🌷🌸🌷🌷
#طلبه_شهیــد علیــرضا نجف پور(شیخ نجفی)
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ 🌷
#اﻳﺎﻡﺷــﻬﺎﺩﺕ
🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹
💫🕊
آنـان ڪ عاشقنـد
بہ دنبال دلبـرند
هر جـا ڪ مےروند، تعلـق نـمےبرند
عشـاق روزگار
سبـڪبـال مےپـرند...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
💫🕊
#شهید_جهاد_مغنیه:
ما فرزندان مدرسهای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم،
ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمےکنیم؛
ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس میگیریم...
#سخنرانی_شهیدجهاد_مغنیه🌷
🕊
🌹🍃
✍فاطمه مولایی
⚔در عملیات والفجر۸ به سختی مجروح شد و یک سال در بیمارستان بستری بود... با این که هنوز تا بهبودی فاصله داشت، اما خود را به عملیات کربلای۴ رساند.
👌شهید کلهر در اکثر عملیاتها به عنوان خطشکن عمل میکرد، بنابراین چندین بار به سختی مجروح شد. یک کلیهاش را از دست داد و دستش بر اثر ترکش عملاً از کار افتاد. با این که بر همه جای بدنش ترکش نشسته بود، اما دست از جبهه نکشید؛ او عاشقانه میجنگید....
✨و اما در عملیات کربلای۵، شلمچه غوغایی داشت وصفناپذیر و یدالله در خط مقدم، کارها را سامان میداد. همانطور مؤدب و متواضع با رفتاری جدی و قاطع، اما شوخطبع دستوراتش را صادر میکرد که خبر میرسد برای شرکت در یک جلسه باید به پشت جبهه برگردد.
🚙سوار جیپ میشود، هنوز ۲۰۰ متر نرفته گلولهای کنار ماشین منفجر میشود و صدای «یاحسین» او در فضا میپیچد. یدالله غرق در خون روی خاک شلمچه به شهادت میرسد.
💫او مفهوم واقعی یک عاشق بود؛ عاشق راهی که انتخاب کرده بود، عاشق امام، بسیجیان و مردم. نفسهایش شمیم آیات قرآنی داشت، حلالخور و حرمت نگهدار بود و امر به معروف و نهی از منکر فراموشش نمیشد...
#ایام_شهادت
#شهید_یدالله_کلهر🌷
🕊🕊
اذان بیموقع
غرق خواب بودیم که با صدای اذان، بیدار شدیم. چشمهایم از کمخوابی میسوخت. مجید با استفاده از بلندگو دستی اذان میگفت. با خودم گفتم چقدر زود صبح شد.
بچهها یکییکی، از خواب بیدار شدند. وقتی همه از چادرها بیرون آمدند، وضو گرفتند و آماده نماز شدند، مجید با بلندگو گفت: برادرها، هنوز وقت اذان نشده، الان ساعت دو و نیمه، اذان صبح ساعت چهار، برید بخوابید.
یکی از بچهها گفت: مجید، چرا این قدر مردم آزاری میکنی؟
بچهها به سمت چادرها رفتند تا دوباره بخوابند که مجید دوباره با بلندگو اعلام کرد که برادرها کجا میرید؟ وضو که دارید، اگه میخواهید ریا نشه، برید توی این بیابون، نماز شبتونو بخونید.
روز بعد، عدهای از بچهها گفتند دیشب اولین شبی بوده که لذت مناجات با خدا را چشیدهاند.
راوی: حمید حبشی پیرامون خاطرات شهید مجید افقهی
🕊 🕊
#خاطرات_شهدا📖
وقتی #شهید_امین_کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت، بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد.
⏱گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. #شهید_جواد_الله_کرم گفت :
😢امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.
❗️با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می شناختینش؟
گفت: بله. من مربیشون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سختترین کارها و درست کردن پیشرفتهترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.
🕊🕊
چه کسی می گوید
بهشت همیشه باید سرسبز باشد
اینجا بهشت خاکی ست
خاکی خاکی ....
مثل چادر مادرمان ....
#شلمچه
#مردان_بی_ادعا
#عملیات_کربلای_پنج