eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
62.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
156 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی فارغ تحصیل از دانشگاه شهدا #جزیره_مجنون فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی ارتباط با ادمین https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
💠عباس در کودکی دچار بیماری منژیت شد . خیلی حالش بد شد . همه دکترها ازش قطع امید کردند . اما پدرش امیدش ناامید نشد . درب خانه اهل بیت (ع) جایی که یک عمر رفته بود ، متوسل شد . در عین ناباوری شفای عباس را گرفت . عباس شد ذخیره ای برای انقلاب اسلامی.... 💠 در هفت سالگی ضمن آموختن علم، قرائت کلام‌الله مجید را به دیگر دانش‌آموزان می آموخت تا آن‌جا که با پول هفتگی خود جوایزی تهیه کرده و به افرادی که احادیث یا قرآن را صحیح می‌خواندند، جایزه می‌داد. 💠 عباس در زمان قبل از انقلاب ، تمام وقت خود را صرف مبارزه با فساد و طاغوت و عبادت و خودسازی کرد. او دوستانش را به کوه‌های اطراف شیراز می‌برد و در آن‌جا علیه استبداد پهلوی صحبت می‌‌کرد. اولین فعالیت انقلابی‌اش حمله به مشروب‌فروشی‌ها و سینما‌ها بود. او با دوستانش شیشه‌های مشروب را خرد می کرد که توسط عمال شهربانی بازداشت شد. عباس ذاکر حسین 🌱🌷🌱🌷🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. می‏بینمت، پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده‏های صلابت را پشت سر می‏گذاری و خاک را لبخند می‏کاری... 🌹 🕊
💠یادی از اسماعیل محمدابراهیمی - امروز ساعت ۶، قرار است یک توزیع کننده مواد بیاید کنار چهار طاقی!این را یکی از معتاد ها به ما خبر داده بود. غروب،‌ کمی تا ساعت قرار مانده بود. اذان مغرب می گفتند. اسماعیل اصرار داشت زودتر برویم و برای آنها کمین کنیم. من، اسماعیل و دو نفر دیگر سوار موتور به سمت محل قرار حرکت کردیم. من با سرعت می رفتم که زودتر برسیم، ناگهان صدای انفجاری آمد و در لحظه موتور با همان سرعت، ۱۸۰ درجه چرخید، سر و ته شد و در خلاف جهت حرکت ما ایستاد. - بچه ها لاستیک موتور ترکید، خدا رحم کرد! اسماعیل سرش را پایین انداخته بود، قدم زنان دنبال موتور می آمد. گفتم: چی شده؟ با افسوس و آه گفت: سید ببخش! - چی را ببخشم؟ - تقصیر من بود! ايستادم. با تعجب گفتم: چی تقصیر تو بود؟ به موتور و لاستیک پاره آن اشاره کرد و گفت: همین ترکیدن لاستیک، همین بهم خوردن مأموریت! با تعجب گفتیم: چرا؟ 😭با بغض گفت: تقصیر منِ، اگر زمان اذان مغرب، نماز اول وقتم را ترک نکرده بودم، الان سر قرار بوديم و كارمان را مي كرديم. ادامه داد: من امشب نماز اول وقتم را ترک کردم، خدا هم این بلا را فرستاد تا بگويد اصل نماز است! 🌹🍃🌹🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢به مناسبت شناسایی و برگشت پیکر مطهر شهید سید علاءالدین اسدپور و پایان چشم انتظاری چندین ساله مادر شهید...😭 💠پسرم ،باغیرت و شجاع و پرکار و دلسوز بود... ،سه بار از طریق بسیج زرقان به جبهه رفت، 17 ساله بود که شهید شد، شهادتش به دلم اثر کرده بود، همان روز که خبر شهادتش را آوردند از صبح فکر میکردم یک نفر در اطرافم جیغ می کشد و بلند بلند گریه می کند ولی همه جا ساکت بود و به محض اینکه چند نفر از زرقان آمدند فهمیدم می خواهند خبر شهادت پسرم را بدهند ولی فکر نمی کردم شده باشد، بعد از سی و چند سال ، هنوز منتظریم پیکرش برگردد، یک مزار برایش در کورکی (روستای مجاور) درست کرده اند که برای زیارتش به آنجا می رویم ولی از خدا میخواهیم پیکرش برگردد....(راوی مادر شهید) سید علاءالدین اسدپور 🌱🌷🌱🌷
🔷پیش بینی عجیب شهید.... 💠 چهار ماه از اولین اعزام ایوب می گذشت.یکی از جوانان روستای دولت آباد به اسم محمد رسول کاظمی شهید شده بود که اولین شهید روستا بود. غروب پنج شنبه ای بود. به اتفاق ایوب رفتیم زیارت شهید کاظمی.کنار قبر او نشست و درد دل کنان گفت: اگر لطف خدا شامل حالم شود ، بعنوان دومين شهيد دهستان فرمشکان و اين روستا تا چهلمين روز شهادتت، کنارت خواهم آمد! 💠صبح جمعه بود. وسایلش را جمع کرد. همه فکر می کردیم مثل همیشه می خواهد به محل کارش برگردد. من برادر کوچکش بودم. دستم را گرفت و به گوشه ای برد و گفت: کاکا، من دارم می رم جبهه، از پدر و مادر حلالیت بطلب. بگو ان شاالله هفته دوم نه، هفته سوم شهید می شم و بر می گردم. به پدر و مادر بگو برای تشیع جنازه من بیان کوار! مو به تنم سیخ شده بود. صورتم را بوسید. بعد هم رفت کنار بالین خواهرمان که مریض بود، پیشانی او را هم بوسید. با لبخند از همه اعضا خانواده خداحافظی کرد و رفت. سه هفته بعد جنازه اش برگشت. ترکش به سر، گلو و پایش نشسته بود. پس از تشیع ایوب در شهر کوار، او را در روستا کنار قبر شهید کاظمی دفن کردیم. 🌱🍃🌱 جان محمد(ایوب) حاملی تولد: 1346/5/26- روستای دولت آباد- کوار 🌱🌷🌱🌷 نشردهید
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ قول همسر " حسن نژاد" به او... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
💠 زمستان های جزیزه استخوان می ترکاند. شب بود و سرما. نیمه شب دیدم مقصود رفت سمت اب. شروع کرد به غسل. گفتم یخ می زنی؟ چیزی نگفت. ایستاد به نماز شب. حال و هوای خوشی داشت. گفتم نماز شب که واجب نبود تو این سرما! گفت: عاشق که باشی سرما و گرما دیگه روت اثری نداره, لذت عبادتت هم بیشتر می شه! 💠 نیمه شب قرار بود اعزام بشه. بر خلاف همیشه که ارام و بی صدا می رفت. همه خانواده را بیدار کرد و با همه روبوسی و خداحافظی کرد. وقتی از در خارج می شد, گفتم:خدایا این فرزند را از من قبول کن! اخرین دیدارش بود. 🌱🍃🌱 مقصود صالحی مسؤل پرسنلی تیپ حضرت یونس(ص) 🌱🌷🌱🌷
🍂 با گروهی برای شناسایی به مواضع دشمن رفتیم. هوا کاملا تاریک بود؛ در چند قدمی عراقی‌ها قرار داشتیم. سربازان عراقی در حال گشت بودند. به بچه ها گفتم اگر با مشکلی مواجه شدیم آیه ۹ سوره مبارکه یاسین را بخوانید:{ وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ ...} (و ما پیش رویشان سدی و از پشت سرشان هم سدی قرار دادیم و چشمانشان را پوشاندیم از این رو نمی بینند.) لذا نیروهای عراقی بدون اینکه متوجه ما بشوند، آمدند و حتی پوتین یکی از آنها روی دستم رفت اما متوجه من نشد، در آنجا یکی از امداد های غیبی خداوند را دیدم. از پدربزرگم آیت الله مروّج سوال کرده بودم اگر با دشمن رو به رو شدیم و نمیخواهیم که ما را ببیند چکار کنیم؟ فرمودند که این آیه را بخوانیم و به‌خواست خداوند شما در سلامت خواهید بود و همینطور هم شد. خوش بحال آنانکه با شهادت از این دنیا رفتند 🔸 قسمتی از وصیتنامه شهید برادران بیایید به عوض تضعیف این انقلاب، دست به دست هم بدهیم و انقلاب را یاری کنیم. من نیز به جبهه آمدم تا نفس پلیدم را شست و شو دهم و خود را از آلودگی های دنیا راحت کنم. شهادت محکم ترین ضربه به دشمن و محکم ترین سنگرهاست. شهادت زیبا ترین و آسان ترین راه رسیدن به لقاالله است. برادران و خواهران، پیرو ولایت فقیه باشید. در کارها هدفتان الله باشد. پیرو نفس و ریا هرگز نباشید. یاد گرفتن قرآن و نهج‌البلاغه را فراموش ننمائید،. سردار شهید سید صادق مروج معاون گردان کربلای اهواز        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟩🟩🟩⬜️⬜️⬜️🟥🟥🟥 کلیپ رااز داخل کانال ایتا استفاده و برداشت کنید https://eitaa.com/kakamartyr3 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏. @martyr.darabpour
. شهید «» (با نامِ جهادی «جواد») به تاریخ 2 دی ماه  1373  شمسی، در روستای «****کیه» (جنوب «») متولد شد.. «علی» که از رزمندگان حزب الله بود سرانجام در شهریور 1395 شمسی، طی نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود. آن چه پیش رو دارید، متنی است که بر روی تکه کاغذ کوچکی که پس از شهادت، از جیب شهید «علی حیدر» پیدا شد که به خون پاکش نیز آغشته شده است... در این دست نوشته آمده است: ای مولای من! من بهشت و نعمت ها و درختان و جاودانگی اش را نمی خواهم. من به چیزی بزرگ تر طمع دارم. بهشتِ من، بودن در کنار «اباعبدالله(صلوات الله علیه)» است.. . . . . . . . #جانباز