#لالههای_آسمونی
💢شب عملیات اومد توی خاکریز شروع کرد به جنگیدن.
مثل یه بسیجی ساده.
قرار بود گردان سیدالشهداء(ع) بیاد کمکمون اما خبری نشد.
فقط بی سیم چی شون اومد و گفت: گردان نتونست بیاد.
💢 #علی_تجلایی رفت برای بررسی موقعیت خاکریز بعدی.
حدودا"پانزده متر با ما فاصله داشت. رسید سر خاکریز.
تا یه لحظه برای دیدن منطقه بلند شد تیر خورد توی قلبش.
آروم افتاد توی خاکریز.
💢لحظه های آخر با دست اشاره ای می کرد که معناش رو نفهمیدیم. شاید آب می خواست، اما کسی آب همراهش نبود.
آخه خودش سفارش کرده بود:
قمقمه هایتان را پر نکنید، ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب ،شهید شده است...
📎فرماندهٔ طرحوعملیات قرارگاه خاتم الانبیاء
#شهید_علی_تجلایی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۵/۵ تبریز
شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ شرقدجله ، عملیات بدر
🍃بارِ دیگر باد، تقویم را ورق میزند و جایِ خالیاش در میانِ زمین رخ نمایان میکند. #علی_تجلایی اویی که نامیاست جاودان در قلبِ تاریخ و تجلی گرِ#غیرت و#شجاعت و ازخودگذشتگی♥️
🍃هر جا نام او باشد، یادآورِ شجاعتهایِ اوست، دلسوز برایِ مردم و جان بر کف برایِ خاک. "پر حوصله باشید و در برآوردن نیازها و حاجات آنها(مردم) بکوشید"*
🍃حال کجایی ای شهید؟!
امروز بیش از همیشه #مردم در سختی اند. دریغ از کمترین توجهی به آنها.
هیچ کس نیست که دلسوزمان باشد! در سرازیریِ گناه افتاده ایم هیچ چیز شبیه آنچه تو توصیه کردی نیست!😔
🍃گفتی" در همه حال #پرهیزگار باشید و #خدا را ناظر و حاضر در اعمال خود ببینید." اما ما...انگار تنها کسی که نمیبینیم خداست😏
🍃در باتلاقِ نفس دست و پا میزنیم گوش و چشممان را بسته ایم گم شده ایم، دستمان را بگیر مارا عقب بکش درست مثلِ نیروهایی که روزی جانشان را به دستت میسپردند و خودت را مسئول میدانستی.
🍃به دیدارِ کسی رفتی که تشنه لب #شهید شده است. به حرمتِ #امامِ شهیدمان که سر بر دامانش گذاشتی و پیکرت را هم از خاک دریغ کردی؛ رهایمان نکن.
🍃دستی برار و ما #قبرستان نشینانِ عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش. جایِ خالیات در گوشه گوشه زمین، دل را میسوزاند و نیست مزاری که تسلایِ قلبمان باشد.تو حتی پیکرت را هملایق این #دنیا ندانستی😢
#پروازت_مبارک🍃
* فرازی از وصیت نامه شهید
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌸به مناسب سالروز شهادت
#شهید_علی_تجلایی
📅تاریخ تولد : ۵ مرداد ۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت : ۲۵ اسفند ۱۳۶۳
📅تاریخ انتشار : ٢۴ اسفند ۱٣٩٩
🥀مزار : مفقود الاثر
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐
#عاشقانه_ها
#همسرانه
#ازدواج_شهدایی
#همسر
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
❤️
🔻 نبرد نابرابر در دهلاویه
دهلاویه ، روستای کوچکی است در استان خوزستان و در منطقه دشت آزادگان.
این روستا در شهرستان سوسنگرد ( 12 کیلومتری غرب سوسنگرد و 15 کیلومتری جنوب شرق بستان ) و در کنار جاده اصلی سوسنگرد – بستان قرار دارد.
تا قبل از سال های دفاع مقدس ، دهلاویه روستای کوچک و گمنامی بود ، اما امروز ، مقتل یکی از به یادماندنی ترین اسطوره های دفاع مقدس ، #دکتر_مصطفی_چمران است که مسافران و زائران زیادی را به سوی خود می کشاند.
دهلاویه همچنین شاهد حضور بزرگمردان دیگری همچون #علی_تجلایی ، #ایرج_رستمی ، #جواد_داغری و ده ها شهید رزمنده دیگر بود که با شهادت شان از اسلام عزیر و ازاین مرز و بوم دفاع کردند.
در ابتدای جنگ تحمیلی ، علی تجلایی با 50 رزمنده تبریزی به دهلاویه رفت تا از جبهه سوسنگرد دفاع کند.
او در یکی از یادداشت هایش درباره مقاومت در دهلاویه نوشته است : ( در هجوم دشمن به محور دهلاویه ، ده ها تانک و نفربر و بیش از 4000 نیروی پیاده شرکت داشتند. با من تماس گرفتند که عقب نشینی کنم ، در جواب گفتم تا آخرین نفر خواهم ایستاد.
دشمن در چند روز اول جنگ ، نتوانست از سمت جاده بستان – سوسنگرد پیشروی کند و ناچار به پیشروی از سمت شمال منطقه ( تپه های الله اکبر ) شد . در آن چند روز ، روستاهای دو سمت جاده بستان – سوسنگرد ، از حمله دشمن در امان ماندند.
اما با تصرف بستان ، دشمن حمله خود را از امتداد این جاده سازماندهی کرد و پیش آمد. با کشیده شدن آتش جنگ به سمت پل سابله ، دهلاویه خالی از سکنه شد و اهالی روستا به شهرها و روستاهای دورتر رفتند.
گزارش ها حاکی بود که در دهلاویه ، نیروهای عراقی خانه های مردم را به غارت برده اند. صبح روز 23 آبان بود که قوای دشمن ، با کمک 40 دستگاه تانک ، پیش آمدند. نیروهای خودی در دهلاویه تا ساعت 18 مقاومت کردند.
وقتی تاریکی شب فرا رسید ، توان مدافعان و مهمات آن ها کاهش یافته بود و بسیاری هم شهید شده بودند. مدافعان برای کمک به سوسنگرد ، از دهلاویه عقب نشینی کردند و با به جا گذاشتن ده ها شهید ، به سوسنگرد رفتند و دهلاویه به دست دشمن افتاد.
عملیات آزادسازی دهلاویه ، از بامداد 26 خرداد 1360 آغاز شد و در همان ساعات اولیه روستای مخروبه دهلاویه آزاد شد و نیروهای خودی تا یک کیلومتری غرب روستا پیش رفتند.
دشمن دوبار دست به ضد حمله زد و نیروهای خودی مجبور به عقب نشینی شدند.
متن گزارش ایرج رستمی ( فرمانده عملیات ) در روز 27 خرداد چنین بود : ( #دهلاویه مظلوم است. امروز 27 خرداد ، در حدود 300 متری شرق دهلاویه مستقر شدیم. دیروز ساعت 4:30 بامداد حمله کردیم. دشمن را تا یک کیلومتر عقب راندیم. حرکت خودروها در یک کیلومتری غرب دهلاویه به سمت آنجا را دیدیم. برادران خمپاره انداز بسیجی ، مواضع دشمن را در این روستا زیر آتش گرفتند و تعدادی از سنگرهای دشمن منهدم شد ) .
29 خرداد ، دشمن با پشتیبانی آتش توپخانه به دهلاویه حمله آورد. نیروهای رستمی ، خسته بودند و تعدادشان نسبت به دشمن کم بود. دامنه حمله هر لحظه بیشتر می شد ، دستور عقب نشینی بسمت شرق روستا صادر شد.
رزمندگان که هر متر از زمین را با زحمت پس گرفته بودند ، عقب نشینی برایشان تلخ بود.
طبق دستور ، به شرق رفتند ، اما هیچ جان پناهی نبود ، توپخانه خودی به کمک شان آمد ، لابه لای سنگرها و دیوار خرابه ها ، کار به جنگ تن به تن کشید. دود غلیظ ، منطقه را برداشته بود.
ساعت 2:30 بامداد سی ام خرداد1360 بود و فقط 40 گلوله مانده بود. رستمی ، آر.پی.جی برداشت و یک تانک را نشانه گرفت و بعد جستی زد و به خاکریز جلویی رفت تا از حال بقیه افرادش مطلع شود.دید همه شهید شدند.
گلوله خمپاره نزدیک او به زمین خورد.ترکش به سرش اصابت کرد.با دستمال ، سر او را بستند تا جلوی خونریزی را بگیرند ، اما فایده نداشت. او پر کشید و به آرزویش رسید و به درجه رفیع شهادت نایل گردید.