🌹 تابلوی گِلی شکسته ی " لبخند بزن برادر "
در زمانهای نه بسیار دور، مقطعی از تاریخ شکل گرفت که پر از درس بندگی و زندگی بود...
در این مقطع هیچ لحظه ای خالی از معجزات الهی و فیوضات پربرکت خداوند متعال نبود،
جالب اینجاست که همان مقطع هشت ساله انقلاب را بیمه کرده و راه موفقیت این نظام مقدس را هموار ساخت، به عبارتی هرچه این نظام دارد از ریز و درشت، مدیون همان سالهاست....
هر جا بوی پیروزی میآید در کنارش بوی شهدا و جهاد هست و هر جا عدم موفقیت هست، یقینا از آن هشت سال غافل شده اند و بوی هوای نفس میآید.
اگر در هوا و فضا موفق عمل کرده ایم از دفاع مقدس و شهدا الگو برداری کرده ایم،
اگر در سلولهای بنیادی موفق هستیم، یقینا الهام از شهدا و دفاع مقدس گرفته ایم
اگر در هسته ای، در جهان حرف برای گفتن داریم، چون دانشمندان هسته ای ما از شهدا الهام گرفته و انقلابی حرکت کرده اند....
به والله و به بالله هر جا عدم موفقیت و یا ضعف و یا فساد بوده، بخاطر این است که از سیره ی شهدا و دفاع مقدس غافل بوده و یا رویگردان شده و یا ...
✳ مثال بزنم تا نیک روشن شود که چه گفتم...
اگر شهرداران به اولین شهردار بعد از انقلاب شهید آقا مهدی باکری اقتدا میکردند و سیره ی آقا مهدی، منش شهرداران میشد، هرگز شاهد چنین نابسامانی ها و ارتشاء و فساد و .... در شهرداران نبودیم...
🖌 و معتقدم که باید جوانان در این هشت سال تحقیق و پژوهش کنند که کلید پیروزی و موفقیت است...
عزیزان من! هر لحظه و هر مکان در هشت سال دفاع مقدس، #لبخند_بزن_برادر مفهوم داشت، حتی لحظه ی شهادت هم لبخند داشت، اصلا ببینید خلاصه بگم براتون، چون تمامی لحظات الهی بود، لذا لبخند بر لبان میشکفت....
♻ ولی الان .......
این لبخند بزن برادر! همه جا کاربرد ندارد، آخه وقتی آدم با تعدادی مسئول بی کفایت که کله پر از هوای نفس است روبرو میشود لبخند داره؟! آدم دق میکند با این مدیران هواپرست...
❎ آخه این مدیریت اقتصاد کشور لبخند داره ؟
❎ آخه این مدیریت خارجه کشور، لبخند داره ؟
❎ آخه این مسئولین بی کفایت که به هر بهانه ای ساز مذاکره با قاتل سردار دلها میزنند، لبخند داره؟
❎ آخه این وضعیت اشرافیگری دولتمردان لبخند داره؟!
❎ آخه .....
💐 دلم برای تابلوی گِلی در دل دشت سوزان جنوب و سرمای استخوان سوز غرب خیلی تنگ شده ....
✍بازمانده
شهردار بیا منو بردار ...
وقتی نیروها از برنامههای خستهکننده مثلِ
رزم شبانه و مراسم صبحگاهی برمیگشتند
همه داخل سنگر و یا چادر دنبال «شهردار»
و یا «خادمالحسین» میگشتند و برایِ اینکه
نشان دهند تا چه اندازه خسته و بی حس و
حال هستند، میگفتند: «شهردار بیا منو بردار»
کنایه از اینکه از دست رفتم بیا به دادم برسツ
#لبخندهای_خاکی
#مردان_بی_ادعا
#لبخند_بزن_برادر