eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
68.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
173 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 عکس/ شهیدی در آغوش برادر 14 ساله 🔸شهید رحیم علوی در آغوش برادر 14ساله خود، کریم علوی #عملیات_کربلای_پنج #شلمچه #یاد_شهدا_صلوات فاتح. 110
‍ ❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✍نزدیک یک هفته بود که سوریه بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش می زد.بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین،من میرم به فاطمه و ریحانه «دختر شش ساله و هشت ماهه اش » زنگ میزنم... ✍جمعه ظهر (6 آذر 94 ) توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز می خوندیم دشمن ما رو میزد.علیرضا نمازش رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند. ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش، با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت... سریع سوار ماشینش کردیم ، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به حضرت زهرا ، اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها شد... وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج میزد... راوے : دوست شهید 🌷 ... @kakamartyr3
• مراسم عروسی‌مان را ظهر گرفتیم که به چشم نیاید! وحرمت داغداریِ‌خانواده‌شهدا حفظ شود آمدیم توی اتاق که ناهار بخوریم ؛ در را بست و پشت آن ایـستاد ، رو به من ڪرد و گفت : می‌ دونی که تو این لحظه دعـای ما مستجـابه ؟ گفتم: آره ولی الان بیا ناهار بخوریم گفـت : روزه‌ ام !! گفتم: تو روزِ عروسی روزه گرفتی؟ گفت: روزه‌‌ی نذره ، گفتم : چه نذری؟ گفت: اینکه همونطور که خدا منو تو عید غدیر متولد کرد تو عید غدیر هم مـزدوج کنه ، حالا من دعا می‌ڪنم تو آمین بگو، دستم را به دعا بلند ڪردم ... گفت : خدایا همونطور ڪه منو در عید غدیر متولد کردی ودر عید غدیر مزدوج کردی، در عید غدیر هم به "شهادت" برسان. غدیر هرسال که می‌آمد منتظرِ خبــرش بودم ... غدیر آخر که خبر شهادتش را در سومـار برایم آوردند گفتم : سال‌هاست منتظر شنیدنش بودم ... ✍🏻 راوی : همسر شهید ۱۳۶۶ 🌷 ... @kakamartyr3
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت می گفت : « شرمنده ‌ام که با سَر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود ..» بعدِ شهادت . . . وصیتنامه‌اش رو آوردند ، نوشته بود : قـبرم رو توی کتابخونه‌ مسجد المهدی کَندم سراغ قبر که رفتند . . . دیدند که برای هیکلش کوچیکه! وقتی جنازه‌ش اومد، قبـر اندازه‌ ی اندازه‌ بود اندازه تنِ بی سرش ... ✍ راوی : حاج‌ کاظم محمدی مداح اهل بیت علیهم‌السلام ۱۳۶۱ 🌷 ... @kakamartyr3
دیده بان ... با اینکه تخصص بالایی داشت ولی با درخواست خودش دیدہ‌ بان گـروہ آتشـبار شد ..! ساعت‌ها پشت دوربین دیده‌بانی میکرد، قرار بود در منطقه‌ای عملیات انجام بگیرد ولی محسن مانع آن عملیات شد. گفته‌بود در این منطقه زن‌وبچه دیده است، خیلی دقـت داشت طوری گرا بدهد که خونی به ناحق ریخته نشود... 🌷 ... @kakamartyr3
... عشق و محبتش به جا ، حساسیت‌های کاری‌اش هم به جا بود. مواقعی‌ که من و نغمه ... براے‌ِ اقامت‌طولانی به سوریه می‌رفتیم ، از گرفتنِ محل اسکان تا تردد ماشین را مراقبت می کرد که از هزینه‌ی شخصیِ خودش پرداخت کند ... می گفت : باید مراقب باشیم «بیت المال» ، «مال البیت» نشه. در وصیت و حرفهای آخرش هم گفت: مقداری از حقوقم رو به اداره برگردون، شاید جایی حواسم نبوده خرجی کردم که شخصی بوده ، یا زمانی را پُر کردم که کار اداری نبوده .... ✍🏻 راوی : همسر شهید 📚 منبع : کتاب جاده سرخ 🌷 ... @kakamartyr3