eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.2هزار عکس
11.1هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرش گفت: سر به تن دارد؟ گفتیم نه پرسید:دو دست دارد؟ گفتیم نه با اطمینان خاطرگفت: خیالم راحت شد دلیل انتخاب نام همین بود... 🌺کانال دانشجوی شهید احمد حاجیوند الیاسی وسروان پاسدار جاویدالاثر مهدی نظری🌺
رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود: " آنقدر غمت به جان پذیرم تا عاقبت قبر تو را به بر بگیرم " بهش گفتند: چرا این شعر رو روی سینه ات نوشتی؟ گفت: میخوام اگه که قراره بشم تیر از دشمن درست بیاد بخوره وسط این شعر وسط سینه و قلبم... بعد از عملیات والفجر هشت بچه ها دنبال می گشتند تا اینکه خبر اومد به رسید درست تیر خورده بود وسط این شعر... 🌺کانال دانشجوی شهید احمد حاجیوند الیاسی وسروان پاسدار جاویدالاثر مهدی نظری🌺
✅این عکس را باید همه مسئولین بالای سرشان نصب کنند 🌷سر قبری و سنگ قبر برایم نسازید و قبر ساده و گلی با یک حلبی کوچک نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبی آباد ها و روستاهای دور افتاده مان، مادران، خواهران، برادران و پدران حسرت غذای روزانه می کشند 🌷🕊 🍃🕊🌷🍃🕊🌷
‼️ 🍃چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد... نگاهش هم به زمین دوخته بود.. 🌺خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو آنقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک و متعصبی و اثر حرفات کم شه.. 👈گفت: من نگاه نمی کنم تا خدا مرا نگاه کند! 🌷 🕊 🌺🕊☘🌺🕊☘
دل‌های سرخ شده در کوره جنگ براحتی به هم جوش می‌خوردند و به سختی از هم جدا می ‌شدند 💠
غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم، من رو هول بده تو آب! فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي، ميتوني برگردي. غواص جواب داد: نه، پاي حرف امام ايستادم .  فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه. آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم. والفجر8، اروند رود وحشي، فرمانده تا داد زد يا زهرا، غواص قصه ي ما اولين نفري بود که توی آب پريد، و اولين نفري بود که به شهادت رسيد! یاد هزاران لاله در خون خفته، گرامی باد همانهایی که از همه چیزشان گذشتند. بی شک آرامش امروزمان را مدیون آنهائیم. ولی آیا ما و بخصوص مسؤلین نظام پای حرف امام و رهبری فرزانه انقلاب ایستاده ایم ؟!
من و مادر، همہ شب چشم بہ راهِ تو پـدر تا سحــر دیـده بدوزیـم غریبــانہ بــہ دَر در ڪدامین سحر ای رفتہ تو پس مےآیی؟ ... ...
مخالفت خانواده ام وقتی علنی شد که از تصمیمم برای ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی باخبر شدند! روی همین حساب هم بود که مهریه را نسبتا زیاد گرفتند تا شاید این ازدواج سرنگیرد. ولی من که خیر دنیا و آخرت را هدف گرفته بودم، بدون هیچ مخالفتی مهریه تعیین شده را که ۱۲۴ سکه بود، با حسین در میان گذاشتم، او هم که از عقیده ام مطلع بود، گفت مانعی ندارد. اما خدا می داند که مهریه من ، ارزش جانبازی او بود و بس؛ که این بالاترین ارزش ها و مهریه هاست‌‌‌... به قلم همسر شهید نگین شکسته صفحه ۳۷ و ۳۸
روح الله "برادر شهید" که اومد ، رفتیم بهشت زهرا... منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم... به محض اینکه حکاک اومد، یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم! دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی ما که خشکمون زده بود وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله سالار شهیدان... راوی ؛ دوست و همرزم شهید
در محضر یڪ روز در حیاط خانہ نشسته بودیم ڪه یڪی از همڪلاسیهاے حیدر دم در خانہ آمد و گفت: پسر شما مے خواهد برود جبهہ و همہ پرونده هایش تڪمیل اسٺ و مے خواهد برود... گفتم: برو به سلامت خودش هم آمد و گفت: پدر مڹ مي خواهم بروم و الآن تنها چیزی ڪه مانده رضایٺ پدر و مادر اسٺ؛ مڹ گفتم: از مڹ ڪه راضے هستم وقتے ایڹ جملہ را گفتم عیڹ گل شکفته شد و شوق و شادی در چهره او نمایان شد، وقتی رضایت را از مڹ گرفت نزد مادرش رفٺ و مادرش گفت: مے روی شهید مے شوی، او هم در جواب گفت: اســـلام بہ خوڹ ما نیاز دارد مرگ با عزٺ اگر خونیڹ بهتر از زندگے ننگین...
چادرش و دو تیکه آجر کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس .... یعنی خونه ی فقط یه مادر میتونه خونه ی مادری رو برداره ببره سرخاک
نگاهت برق درخشانی داشت، دلت بزرگ بود به بزرگی آسمان، نجوای شبانه‌ات با پروردگار زیبا بود و چهره‌ات معصوم و پاک... اما در سر آرزوی پرواز داشتی، پروازی عاشقانه تا خدا و سرودی آسمانی، یا زینب(س) و چه زیبا گفتی و ما هنوز مانده‌ایم در زمین...