🔸پدری که دیگر حضور پرمهرش در خانه احساس نمیشود
🔹شهید محمد قائینی نیازآبادی و همسرش پس از سالها مستأجری، خانهای قدیمی در طرق خریداری و آن را بازسازی کرده بودند. روز قبل از شهادتش همه کارها را کرده بودند و میخواستند شنبه وقتی شهید از محل کارش بازگشت اسباب کشی کنند، اما او دیگر به خانه بازنگشت.
🔹فاطمه قاینی، دختر بزرگ شهید، درباره پدرش میگوید: " با تمام کار و گرفتاری اش هیچ وقت به ما نمیگفت خسته ام و همیشه برایمان وقت میگذاشت. با مــــن و خواهر کوچک ترم بازی میکرد. الان که پدرم نیست، حس خیلی بدی دارم. از روزی که پدرم شهید شده همه به من میگویند پدرت پیش خدا رفته، برایش خیلی خوب شده و از آن بالا مراقب تو و خواهرت هست، اما من دوست داشتم پدرم همین جا پیش ما بود."
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
مبارزه مسلحانه با طاغوت
🔹یکی از دوستان شهید جهانگیر نارنجی کاهو تعریف میکند: من و شهید ۴ سال در دبیرستان با هم بودیم. در یک خانه زندگی میکردیم و درس میخواندیم. از سال سوم و چهارم دبیرستان شبها به خانه نمیآمد. نگرانش بودم. مدتی به همین منوال گذشت. یک روز حرف دلم را به زبان آوردم و پرسیدم: «شما کجا هستی؟» او گفت: «با من کار نداشته باش، نمیتونم به تو چیزی بگم»
🔹وی در ادامه ماجرا چنین میگوید: " این رفتارش برایم عجیب بود. پس از یک سال، یک شب ساعت ۱۲ به خانه آمد. آن شب خیلی اصرار کردم که باید بدانم شما کجا هستی و مشکوک شدهام. او که چارهای نداشت با کمی تأمل گفت: «حرفی را که از من میشنوی فقط و فقط در همین خانه بماند.» من قسم یاد کردم و او گفت: «من و چند نفر دیگه شبها میرویم به خانه افسران ارتش و ضمن خلع سلاح آنها، اطلاعات کسب میکنیم.» آنوقت کلت کمری را که به کمرش بسته بود نشانم داد."
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
🔸فرماندهاي كه روي سيمخاردار ميخوابيد
🔹در یکی از روزها که جلیل مجروح شده بود، حسین آقا (شوهر خواهر جلیل) برای تهیه گاز پانسمان به داروخانه رفت. دکتر داروخانه پرسید: «گاز را برای چه کسی میخواهی؟» حسین آقا جواب داد: «برادر خانمم مجروح است.» دکتر پرسید: «نام او چیست؟» حسین آقا جواب داد: «جلیل محدثی فر.» دکتر گفت: «بله او را می شناسم. او فرمانده گردان تخریب است.
🔹در بحرانیترین لحظات جنگ، وقتی زمان لازم برای بریدن سیمهای خاردار وجود نداشت، تنها گزینه پیش روی رزمندگان، قرار گرفتن یک نیروی داوطلب روی سیمهای خاردار بود، تا سایر رزمندگان پا روی بدن او گذاشته و از سیم خاردار بگذرند. شهید جلیل محدثیفر بصورت داوطلبانه این کار را انجام میداد و معمولا جراحات زیادی به واسطه سیم خاردار بر بدن او تحمیل میشد.
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
لذت گذشت و بخشش در اوج نیازمندی
🔹يكى از همرزمان شهید مصطفى قوی میگوید: «وقتى توى جبهه مواد خوراكى به ما مىدادند، مصطفى آنها را نمىخورد، بلكه آنها را در جايى قايم میكرد و زمانى كه ما چيزى براى خوردن نداشتيم، آنها را میآورد و به بچّهها مىداد و خودش نمىخورد.»
🔹غلامحسين رضوانى، يكى از همرزمان شهيد میگويد: «در عمليّات والفجر ۲، زير پاى عراقىها بوديم كه از بالا دستور دادند، آقاى قوى شما برگرديد عقب. امّا مصطفى به خاطر اينكه دوست داشت در كنار بچّهها باشد، از اينكه به عقب برگردد واقعاً ناراحت بود. تا صبح هر طورى كه بود در آنجا ماند و نزديكیهاى صبح رفت.
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
حکایت شهیدی که آوازهاش مثل خورشید میدرخشد
🔹شهید ابراهیم امیرعباسی در برگزاری "دوره آموزش ادوات " در سپاه خراسان نقش تعیینکنندهای داشت. او در امور نظامی همهفن حریف بود و با پشتکار فراوان دستی در ساخت مواد منفجره از جمله قالب ساخت مواد منفجره، فولمینات جیوه، چاشنیهای نارنجکها و نیتروآمونیوم داشت.
🔹جسارت و جرات ابراهیم امیرعباسی در شناسایی بینظیر بود، بهطوری که آوازه حماسه او در " دشت آزادگان " که منجر به پیروزی برقآسا در عملیات اللهاکبر شد، تحسین و تقدیر فرماندهان سپاه را برانگیخت
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
🔸مرید مولای متقیان
🔹شهید محمدجواد قنادان یک اسیر گرفته بود. پوتینهای خودش را در آورده و به آن اسیر داده بود و خودش با پای برهنه تا پشت خط آمده بود. همرزمانش وقتی سؤال کردند که «چرا این کار را کردی و پوتینهای خودت را دادی به این اسیر؟» گفت «اِقتدا کردم به مولای خودم علی بن ابیطالب (ع)، زیرا وقتی بعد از ضربت خوردن برایش شیر آوردند، ابتدا به قاتل خودش داد.»
🔹مادر شهید قنادان میگوید: " خواست برایش دعایی بکنم؛ « یا سر نداشته باشم، یا تیر به قلبم بخورد، یا پودر بشوم.» گفتم: این حرفها چیست؟ برای چه میخواهی اینطور باشی؟ گفت «دوست ندارم مجروح شوم، دوست ندارم اسیر شوم. نمیخواهم به خاطر جنازه من چند نفر دیگر مجروح شوند، سر که نداشته باشم میگذارند و میروند، پودر که شدم به همین صورت.» گفتم: راضی هستم به رضای خدا
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
🔸حمله ریگی و شهادت دستهجمعی
🔹جریان شهادت و رفتن شهید جواد عبداللهی غافلگیرکننده بود، آن هم در زمانی که قصد برگشتن به مشهد داشت. طبق گفتههای فرماندهشان، نامه او امضا شده بود و فردای آن روز قرار بود به سمت مشهد حرکت کند، اما شبهنگام اعلام میشود عملیات کمینی در پیش است. جواد پای سجاده نماز خبر را میشنود. گروهی دوازدهنفره از درجهداران به سمت محل مأموریت حرکت میکند. عملیات مربوط به مقابله با عبدالمالک ریگی بود و برادرم همراه با ۱۲ درجهدار دیگر به شهادت رسیدند.
🔹مادر شهید با بیان خاطرات فرزندش میگوید: " تازه بعد از شهادتش بود که برخی از مسائل برایمان رو میشد. اینکه مستمندان و نیازمندان میآمدند و از خوبی او میگفتند. اینکه هوای آنها را داشته و بهوقت نیاز بیآنکه کسی بفهمد، کمکشان میکرده است و قسم میداده کسی متوجه نشود. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم خانه شهید را به محلی برای انجام فعالیتهای خیرخواهانه و ساماندهی نیازمندان و مستمندان تبدیل کند.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸ماجرای شفا گرفتن شهید «فضل خدا» از امام زمان (عج)
🔹از معجزه شفا يافتن چشمهاى شهيد توسط امام زمان(عج)، به نقل از خود شهيد، مىگويد: «من در عمليات از ناحيه چشم مجروح شدم، خيلى ناراحت از اينكه ديگر ارتباط من با جبهه قطع شده، همين فكر باعث شده بود كه اعصابم بسيار ناراحت باشد؛ مرا به بيمارستانى در شيراز بردند، هر پرستارى كه بر بالينم مى آمد يا با او حرف نمىزدم يا با پرخاش او را رد مىكردم. متوسل به امام زمان(عج) شدم، با خودم زمزمه مىكردم، با صداى پايى زمزمهام را قطع كردم. سلام كرد، متوجه شدم آقايى بالاى سرم ايستاده است، فرمود: مهدى آقا، حالت چطور است؟ گفتم: چه كار دارى با من؟ ولم كنيد، راحتم بگذاريد. فرمود: مهدى آقا، شما با من كار داشتيد؛ من هم چشمان شما را درمان مى كنم؛ دستى به چشمانم كشيد، ناگهان بينايى در چشمانم احساس كردم. نگاهم به چهره زيبايى افتاد، فهميدم كه امام عصر(عج) است.»
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
🔸ذکر صلوات و نماز رمز آرامش شهید بود
🔹همسر شهید محمدعلی قدمیاری میگوید: «هنگامی که به او می گفتم: به منطقه نرو، خیلی عصبانی می شد و می گفت: نه. برادرهای ما در آن جا به خون خود می غلتند و مبارزه می کنند، من چگونه می توانم در خانه بایستم و به جبهه نروم؟ باید به جبهه بروم. هنگام عصبانیت با فرستادن صلوات و خواندن نماز، اخلاق خودشان را به حالت طبیعی برمی گرداندند.»
🔹محمدعلی قدمیاری معاون فرمانده طرح و عملیات تیپ امام جواد (ع) بود. در عملیات کربلای یک که رزمنده ها به عقب برمی گشتند، به او از بی سیم اعلام کردند که به عقب برگردد. محمدعلی اعلام می کند: «من در محاصره هستم و به آرزوی خود رسیده ام.»
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
شهید بهشتی :
زن در اسلام ،
زنده ، سازندہ ، و رزمندہ است
به شرطی که لباس رزمش
لباس عفتش باشد ....
#روز_عفـاف_و_حجـاب
#گرامیباد_یاد_شهـدای_تیرماه۱۳۱۴
🔴 ۲۱ تیر سالروز قتل عام و کشتار بیش از ۱۶۷۰ نفر از مردم ایران توسط رضا پهلوی در حمله به مسجد گوهرشاد.
🔺۲۱ تیرماه، در مسجد گوهرشاد چه گذشت؟
تیرماه سال ۱۳۱۴، مردم مشهد در اعتراض به سیاستهای ضد اسلامی رضاشاه در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. صبح روز بیست و یکم نیروهای نظامیِ حکومت پهلوی با حمله به مسجد، مردم را به رگبار بستند.
سیدمحمدعلی شوشتری، نمایندهی مخصوص رضاشاه در آستان قدس که خود شاهد این واقعه بوده در خاطراتش مینویسد:
شوفر سردار ساعد میگوید:
آنچه کشته بود را ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی؛ بالغ بر یک هزار و ششصد و هفتاد نفر بودند.
مسئولین شهرداری نیز میگویند:
کامیون و اتومبیلهایی که جنازهها را حمل میکرد، شمرده یاداشت کردیم، تعداد ۵۶ کامیون بود که در اغلب این کامیونها صدای نالههای زخمیها هم شنیده میشد که التماس مینمودند:
برای رضای خدا، ما زندهایم!
منبع: خاطرات سیاسی سیدمحمدعلی شوشتری (خفیهنویس رضاشاه)، ص ۸۰ تا ۸۵
#لبخندهای_خاکی
صحبت از شهادت و جدایی بود
و اینکه بعضی جنازهها زیر آتش
میمانند و یا بنحوی شهید میشوند
که قابل شناسایی نیستند...
هر کس از خود نشانهای می داد؛
تا شناسایی جنازه ممکن باشد.
یکی میگفت: «دست راستِ من
این انگشتری است.» دیگری میگفت:
«من تسبیحم را دور گردنم میاندازم...»
اما نشانه ای که یکی از بچه ها داد،
برای ما بسیار جالب بود. او میگفت:
« من در خواب خُر و پُف می کنم،
پس اگر شهیدی را دیدید که خُروپُف
میکند شک نکنید که خودم هستم.»😐😂
💠
خواهرانم
از شما تمنا دارم!
به پهلوی شکسته فاطمه زهرا (س)
قسمتان می دهم که
حجاب را ؛ حجاب را ؛ حجاب را
رعایت کنید ...
#وصیتنامه
#شهید_حمید_رستمی
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
تا اَبد زینب ها
پایِ دینشان هستند
جانشان را فدا میکنند
حجابشان را نه ...
"شهیده زینب کمایی"
منافقین چادرش را دور گردنش گره زدن
و آنقدر گره را کشیدند تا به شهادت رسید.
#بیستویک_تیرماه
#روز_حجاب_و_عفاف
خدایا !
اگر میدانستم با مرگ من
یک دختر در دامان حجاب میرود
حاضر بودم هزاران بار بمیرم
تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
گاهی باید لحظاتِ بیشتری
برای تماشای یک عکس صرف نمود؛
این عکس از همان عکسهاست..!
«حیا» و «حجاب» دو مفهومی که
در این قاب به کمال رسیدهاند ...
پاسداری از حریم اسلامِ ناب محمدی
پاسداری از ارزشهای علوی و فاطمی
👈 به حجاب خانمها نگاه کنید
قربانِ آن حجاب و حریمِ حضرت زهرا(س)
و دخترش زینب کبری سلام الله علیها
👈 به حیای شهدا نگاه کنید !
قربانِ آن چشمهای پاک ؛ آن شرم و حیا
چه اشکها که از این دیدهها جاری نگشت
در استغاثه از خدا ، در طلب رضای خدا ؛ و
چه خونها که از ابدانِ مطهرشان جاری نشد
🔻 سرداران شهید :
محمد بروجردی (مسیح کردستان) ،
محمدرضا عسگری (جانشین لشکر۲۵ کربلا) و..
خانوادههایشان
#قاب_ماندگار #شهدا
#حجاب_فاطمی_غیرت_علوی
به ما خرده نگیرید
که چرا انقدر از حجاب میگوییم
به ازای هر زینب ؛
ما عباس ها دادهایم
در جبهه ها ....
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات