فقط یک #آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از #شهادت فقط
یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت:
«یک صحنه از عاشورا
همیشه قلبمو آتیش می زنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد بردش خورده
بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب،
داشت از گلوش خون می آمد.
می گفت:
آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#التماس_شفاعت
🕊🕊
💢 چرا بیدارم کردی ...
همسر شهید برونسی میگوید:
«از خواب پریدم، کسی داشت گریه میکرد .
چند لحظهای درنگ کردم کمکم متوجه شدم صدا از راهرو میآید جایی که عبدالحسین خواب بود.
رفتم داخل راهرو حدس زدم عبدالحسین بیدار است و دعا می خواند اما وقتی دیدم خواب است،
دقت که کردم متوجه شدم با مادرش حرف می زند به "حضرت فاطمه زهرا (س) میگفت مادر،" حرف که نمیزد ناله میکرد؛
اسم دوستان شهیدش را میبرد مانند مادری که جوانش مرده باشد به سینه میزد. نالهاش هر لحظه بیشتر میشد.
ترسیدم همسایهها را بیدار کند؛ هیجان زده گفتم عبدالحسین... عبدالحسین ... عبدالحسین... یک دفعه از خواب پرید صورتش خیس اشک بود.
گفتم از بس که رفتی جبهه دیگه در خواب هم فکر منطقهای؟
گویی تازه به خودش آمد ناراحت گفت چرا بیدارم کردی؟با تعجب گفتم شما اینقدر بلند صحبت میکردی که صدایت همه جا می رفت.
پتو را انداخت روی سرش و گوشهای کز کرد. گویی گنج بزرگی را از دست داده بود.
ناراحت تر از قبل نالید" آخر چرا بیدارم کردی"؛
آن شب خواستم از قضیه خوابش سر در بیاورم ولی تا آخر مرخصیاش چیزی نگفت و راهی جبهه شد.»
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
🍃پلک شهریور نیمه باز بود که چشم به جهان گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، #تربت_حیدریه.
🍃نامت را #عبد_الحسین گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک عشق بازی هایت. به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود.
🍃همیشه مراقب نگاهت بودی و این مراقبت کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به #ناموست ندوزد، حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!! و چه #امن است شهری که نگاه مردانش، آرام و سربه زیر باشد🌹
🍃کمی با ما راه بیا، برایمان بگو چه کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی؟ که اجابتش هم صحبتی با #حضرت_مادر شد؟!🤔
🍃بعید میدانم کسی از #داستان راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! در آن #ظلمت وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر خاک گذاشتی و ندا از #آسمان به گوشَت رسید که از این سو بروید.
🍃تو خاصی...!
یعنی باید #خاص بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای کمک بیاید.
مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را #یاری میکنند تنها نمیگذاریم؟ به گمانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با #حسین(ع) برد.
🍃تو عجین شده با این خانواده ای. مورد عنایت خواهر، #گمنام همچو مادر...بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. عاشق رفته رفته شبیه معشوق میشود و تو چه خوب شکل مادر شدی😔
🍃سالها گمنامی و بینشانی و در آخر سهم ما از تو، یک #پلاک، صفحاتی قرآن و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته😞
🍃سالهاست #هورالعظیم، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست.
🍃کمی با ما راه بیا. دعایمان کن عبدِ حسین شویم، جان برکف برای حسین(ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم، رسم عاشقی را خوب بلدی، دعا کن گرد قدمهایت بر سر و روی ما هم بنشیند😓
♡السلام علی الحسین♡
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز شهادت #شهید_عبدالحسین_برونسی
📅تاریخ تولد : ۳ شهریور ۱۳۲۱. تربت حیدریه
📅تاریخ شهادت : ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر
📅تاریخ انتشار : ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
🥀مزار شهید : بهشت رضا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#خاطرات_شهید
●شب عمليات به يک ميدان مين رسيديم. يک گردان منتظر دستور من بود. گشتيم تا شايد بتوانیم معبر عراقي ها را پيدا كنيم، اما پيدا نكرديم. متوسل شدم به بي بي حضرت زهرا(س)، قلبم شكست. گريه ام گرفت. نمي دانم چند دقيقه گذشت. يک دفعه گويي از اختيار خودم بيرون آمدم. رفتم سراغ گردان، در يک حال از خود بي خودي دستور برپا دادم. بعد هم دستور حمله. بچه هاي اطلاعات داد و بيداد ميكردند.
●محمدرضا فداكار مي گفت: آن شب حتي يک مين هم عمل نكرد. چند روز بعد كه سه نفر از بچه ها گذرشان به همان ميدان مين افتاده بود ، اولين نفر كه پا به آن میدان گذاشته بود ، يک مين عمل كرد و پايش قطع شد! بچه ها با سنگ و كلاه بقيه مين ها را امتحان كردند، همه منفجر شدند!
✍راوی: شهید عبدالحسین برونسی
📎مسئوول فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع)
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#سالروز_شهادت 🌷
● ولادت: ۱۳۲۱/۶/۳ ، تربت حیدریه
●شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ ، عملیات بدر
🕊
⚘ #شهدای_بدر 🚩
✔
🌸
۲۳ اسفند ۱۳۶۳
#عملیات_بدر
سالروز شهادت سردار فاطمی سپاه اسلام
فرمانده دلاور و سلحشور #تیپ_۱۸_جواد_الائمه علیه السلام
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🌹
.
.
ولادت: ۱۳۲۱ ، تربت حیدریه
دارای روحیه ستیزه جویی با کفر و طاغوت از همان اوان کودکی
ترک تحصیل به خاطر فضای نامناسب و خفقان زده مدارس طاغوتی
اعزام به خدمت در سال ۱۳۴۱
مورد آزار و اذیت قرار گرفتن به دلیل پایبندی به اعتقادات اصیل دینی
ازدواج در سال ۱۳۴۷ با خانواده ای روحانی و مذهبی
نقش فعال و موثر در مبارزات و تظاهرات علیه رژیم ستمگر پهلوی
مهاجرت اجباری از به شهر مشهد
اشتغال به کار سخت و طاقت فرسای بنایی با هدف مقدس
پاگذاشتن به حوزه جهت تحصیل در دروس حوزوی
زندانی و شکنجه شدن پیاپی توسط مزدوران ساواک
تشکیل گروه ضربت سپاه پاسداران در مشهد
عزیمت به جبهه در همان روزهای اول جنگ
انتصاب به مسئولیت های مختلف به دلیل لیاقت و رشادت های بروز داده شده
مسئولیت فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه علیه السلام قبل از عملیات خیبر
شرکت در #عملیات_بدر با همین سمت و نشان دادن شکوه ایثار و فداکاری بی نهایت
🌹شهادت: ۲۳ ، ۱۲ ، ۹۸ ، عملیات بدر که در تاریخ ۹ اردیبهشت ۶۴ ، روح پاکش در مشهد مقدس تشییع می شود.🌷
.
.
.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدای_اسفند_۴۰۱
چیزهای نو را میداد
به آنهایی که وسایلشان گُم
یا درب و داغان شده بود..!
آرزو به دل بچههای تدارکات ماند
که یک بار او لباس نو تنش کند
یا پتوی نو بیندازد رویِ خودش؛
فقط در یک عملیات لباس نو پوشید
عملیات بدر ؛ همان عملیاتی که
در آن شهید شد ...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#فرمانده_تیپ۱۸جوادالائمه
#سالروز_شهادت
🌷#خاطرات_شهدا
|سردار شهید عبدالحسین برونسی|
🌟 سهم خانواده من ...
📍همسر شهید: يك روز با دوتا از همرزماش آمده بود خانه. آنوقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آبيخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بندهخدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🔻 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#استوری
خدایا !
اگر میدانستم با مرگ من
یک دختر در دامان حجاب میرود
حاضر بودم هزاران بار بمیرم
تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🌹شهیدی که زمان و مکان شهادتش را می دانست!
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🌱متولد: تربت حیدریه_ ۳ شهریور ۱۳۲۱
🌷شهادت: ۲۳ اسفند۱۳۶۳ -شرق بصره
فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه(علیهالسلام)
همرزمش میگوید:
❤️🔥صحنه عاشورا و بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر قلبشو آتیش میزد همیشه میگفت آرزومه تیر بخوره به گلوم و با خون گلوم بنویسم یا فاطمه..
⚡️والفجر ۱،تیری تو آخرین حد گردنش خورد وقتی به عقب بردنش گفت آرزوی دیگه ای ندارم جز شهادت همه دیدیم که با خون گلوش روی یه تخته سنگی نوشت یا فاطمه زهرا(سلامالله)،چون تیر از فاصله دور خورده بود تو حد گردن و گلوش شهید نشد اورا به بیمارستان بردن و خوب شد.
💔روز قبل از عملیات روحیه عجیبی داشت مدام اشک میریخت خوابی دیده بود برایم تعریف کرد و گفت:حضرت فاطمه زهرا(سلامالله) را دیدم که فرمود:
فردا مهمان ما هستی،محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد) فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره میرود.من در این چهارراه باید نماز بخوانم تا بسوی خدا پرواز کنم.
همانطور هم شد و در23 اسفند 63 براثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.
#شهیدبرونسی #حضرت_زهرا
صلیاللهعلیکیافاطمهالزهرا
اللهمعجللولیکالفرج
🌷 همسر #شهید_عبدالحسین_برونسی:
✍ یک روز به ایشان گفتم: همسایه ها می گویند آقای برونسی از زن و بچه هایش سیر شده و همیشه جبهه است.
خنده ای کرد و گفت: من باید بیایم به آنها بگویم من زن و بچه ام را دوست دارم، اما جبهه واجب تر است. زن و بچه من این جا در امانند اما مردمی که آنجا خانه هایشان همه ویران و خراب شده در امان نیستند.
همسر شهید عبدالحسین برونسی
🌹یکی از دوستانم تعریف می کرد و می گفت: یک روز تمام دانش آموزان را جمع کردند و کلاسها تعطیل شد گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید برایتان سخنرانی کند.
من دم در مدرسه منتظر ایستادم تا فرمانده تیپ بیاید. به من گفتند اسمش برونسی است.
من منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودم که یک دفعه یک مردی با موتور گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل.
من جلویش را گرفتم و گفتم کجا، مراسم سخنرانی است و فرمانده تیپ می خواهد سخنرانی کند.
ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم.
🌹پشت خاکریز روی زانو ایستاده بود و دشمن را می نگریست. بیسیم چی صدا زد: دیگر کسی نمانده باید برگردیم.
شهید برونسی پاسخ نداد.
نزدیکتر آمد، نیمی از بدن سردار را ترکش برده بود، برونسی شهید شده بود اما هنوز ایستاده بود.
💚
آقاي توني ميگويد: شهيد برونسي روز قبل از عمليات بدر روحيه عجيبي داشت. مدام اشك ميريخت، علت را كه پرسيدم آقاي برونسي گفت: دارم از بچهها خداحافظي ميكنم چرا كه خوابي ديدهام. سپس افزود: به صورت امانت براي شما نقل ميكنم و آن اينكه: در خواب بي بي فاطمه زهرا (سلام الله عليه) را ديدم كه فرمود: فلاني! فردا مهمان ما هستي، محل شهادت را هم نشان داد. همين چهارراهي كه در منطقه عملياتي بدر (پد)فرود هليكوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره ميرود و من در همين چهار راه بايد نماز بخوانم تا وقتي كه به سوي خدا پرواز كنم و بالاخره نيز اين خواب در همان جا و همان وقتي كه گفته بود، به زيبايي تعبير شد.💔
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌹
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸شهیدعبدالحسین برونسی: برای گره گشایی فقط متوسل به خانم حضرت زهرا (س) شوید....
🔹 بخشی از وصیتنامه شهیدعبدالحسین برونسی:
▫️وصیت از ما به شما : آقا هر وقت کارتون گیر میکنه امام زمان (عج) رو فقط به مادرش حضرت زهرا(س) قسم بدید!
▪️هیچ جای دیگر نمی رود , ولتان نمیکنه خدا شاهده
تا پیروز بشید...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#ایام_فاطمیه
#حلب