📌محرم
امام #رضا(ع) فرمود:
هرگاه ماه #محرّم فرا می رسيد، پدرم (امام #کاظم) ديگر #خندان ديده نمی شد و غم و افسردگی بر او غلبه می يافت، تا آن که ده روز از #محرّم مي گذشت؛ روز دهم محرّم که فرا می رسد، آن روز، روز #مصيبت و #اندوه و #گريه پدرم بود و می فرمود:
این روز، روز #شهادت امام #حسین(ع) است.
📚شیخ صدوق، الامالی، ص128.
📌بیتابی زینب(س) از فراق #حسین(ع)
امام #سجاد(ع) می فرمود:
در شب #عاشورا عمه ام #زینب(س) مشغول #پرستاری از من بود.
پدرم به خیمه ما داخل شد، در حالیکه اشعاری را - درباره روزگار و سرنوشت انسان- می خواند.
من مقصود پدرم را دریافتم.
بغض گلویم را گرفت، ولی از گریه خودداری کردم و فهمیدم فردا چه خواهد شد.
اما عمه ام وقتی آنچه را که من شنیده بودم، شنید،
نتوانست خود را نگهدارد.
ازجا پرید و فریاد زد:
وای براین #مصیبت، ای کاش #مرگ من رسیده بود و زنده نبودم.
گویی امروز مادرم #فاطمه(س)، پدرم #علی(ع) و برادرم #حسن(ع) را از دست می دهم.
📚یعقوبی، التاریخ، ج۲، ص۲۴۳
📚طبری، تاریخ الامم، ج۵، ص۴۲۰
📌مصیبت های جامعه اسلامی از کجا شروع شد؟
عبدالله بن عباس در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بود، می گفت:
«تمامی #مصیبت و بدبختی همان است که عمر با اختلاف و شلوغکاری خود، مانع از نوشتن #وصیت رسول خدا(ص) شد و گفت: پیامبر #هذیان می گوید.»
📚فضلبن شاذان، الايضاح، ص169؛
📚بلاذری، أنساب الأشراف، ج10، ص379؛
📚طبری، تاريخ الأمم و الملوك، ج4، ص223؛
📚ابن عبدربه، العقد الفرید، ج4، ص265.
📌 #بی_تابی_زینب(س) از فراق #حسین(ع)
امام #سجاد(ع) می فرماید:
در شب #عاشورا عمه ام #زینب(س) مشغول #پرستاری از من بود.
پدرم به خیمه ما داخل شد، در حالیکه اشعاری را - درباره روزگار و سرنوشت انسان- می خواند.
من مقصود پدرم را دریافتم.
بغض گلویم را گرفت، ولی از گریه خودداری کردم و فهمیدم فردا چه خواهد شد.
اما عمه ام وقتی آنچه را که من شنیده بودم، شنید،
نتوانست خود را نگهدارد.
ازجا پرید و فریاد زد:
وای براین #مصیبت، ای کاش #مرگ من رسیده بود و زنده نبودم.
گویی امروز مادرم #فاطمه(س)، پدرم #علی(ع) و برادرم #حسن(ع) را از دست می دهم.
📚تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۳
📚تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۰
📌 رحلت حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد.
🏴بی تابی #زینب(س) از فراق امام #حسین(ع):
امام #سجاد(ع) می فرماید:
در شب #عاشورا عمه ام #زینب(س) مشغول #پرستاری از من بود.
پدرم به #خیمه ما داخل شد، در حالیکه اشعاری را - درباره روزگار و سرنوشت انسان- می خواند.
من مقصود پدرم را دریافتم.
#بغض گلویم را گرفت، ولی از گریه خودداری کردم و فهمیدم فردا چه خواهد شد.
اما عمه ام وقتی آنچه را که من شنیده بودم، شنید،
نتوانست خود را نگهدارد.
ازجا پرید و فریاد زد:
وای براین #مصیبت، ای کاش #مرگ من رسیده بود و زنده نبودم.
گویی امروز مادرم #فاطمه(س)، پدرم #علی(ع) و برادرم #حسن(ع) را از دست می دهم.
📚تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۳
📚تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۰