eitaa logo
«کلمه های من»
82 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
77 ویدیو
2 فایل
‌-سلام. شمایلت چه نیکوست. (✿ ◠‿◠)   روزمره نویسی 𖥸 -نوشته‌های دختری که گاهی نوشتنش گُل می‌کند. - علاقه‌مند به ادبیات ˘˘ 📻🪴🛋️📽️ ✍🏻 ‌« یک جور دفترچه خاطرات » -مطالب اینجا غالباً ابراز بیرونی ندارد و شما در واقع ؛ در ذهن من زندگی می‌کنید. ‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
یه چیز دیگه هم به من کمک کرد تو پیام بالا جا نشد اگر یه نفر باشه که دوستش داشته باشی و آدم خوب و انرژی مثبتی باشه و حرف زدن باهاش حالتو خوب کنه ؛ باهاش حرف بزن ، درباره همه چیز . ۲ ماه آخر که رو به راه نبودم و داشتم می‌رفتم زیر غلتک ؛ عزیزی‌م هفته ای یکبار زنگ میزد و با هم حرف می‌زدیم تلفنی ، طولانی. مثلاً نیم ساعت. این خیییلییی حالم رو خوب میکرد . اون موقع اصلاً متوجه نمی شدم که عزیزی هفته ای یکبار زنگ میزنه ها!!!!! فقط می‌فهمیدم دارم دست و پا میزنم و هر وقت تاریکی روزهام زیاد میشد و کم مونده بود کنار بکشم ، عزیزی‌ مثل یه خورشید نور می‌تابوند ...
https://eitaa.com/goshe_gir/2755 🤲🏼🤲🏼 🌻 🌿 باید آویزه گوشم کنم.
هدایت شده از «کلمه های من»
«کلمه های من»
#پیام_ناشناس هیچی 🙁
رححححمت خدا به شما ❤️ یه تلنگر خوب به من زدی
یکی از ویژیگی هایی که دوست دارم داشته باشم ولی ندارم اینه که زنگ بزنم به فامیل و اقوام و دوستان و احوالپرسی کنم. الان هم داییم زنگ زده بود ، بهم گفت چرا یه زنگ نمیزنی احوالم رو بگیری ؟
احساس میکنم مردها هم خیلی احتیاج دارن حواس‌مون بهشون باشه و براشون محبت خرج کنیم.
هیچوقت اون قدری که دوست داشتم با بابا وقت نگذروندم.
عاشق لپتاپمم خیلی دوستش دارم واقعاً 🫂
«کلمه های من»
رمز لبتابم یادم رفته خیلی خیلی خیلی ناراحتم.
بابا یک نفر رو میشناختن درستش کردند بدون اینکه اطلاعاتش پاک بشه 🤲🏼 خیلی‌ی‌ی‌ی خوشحال شدم. کلی صلوات نذرش شده بود :))
-فرداش که عمه ام اومده بود خونه مون خوشحال گفتم : « عمه ، لپتاپ عزیز تر از جااانم درست شد ها » عمه گفت : « عزیز تر از جان خودتی» ‌ :))))❤️ 🥲😍
که داشتم وقتی درس میخواندم چندین ساعت صدای تلوزیون را می‌شنیدم و فکر می کردم به اینکه چقـــــدر تلوزیون تماشا کردن لذت دارد. این روز ها تا دلم بخواهد وقت تلوزیون تماشا کردن دارم. لذت بخش است ؟ بله ، زیاد.
دوست دارم با علی همسایه باشم در نجف.
«کلمه های من»
دوست دارم با علی همسایه باشم در نجف.
من واقعاً دوست دارم چند سالی نجف زندگی کنم. اون روز میرم رو به روی حرم میایستم میگم : سلااااااام سایهٔ سرم قربونت برم اومدم همسایه ات باشم...🤍
تو روشنی قلب منی خودم را هدر نداده ام.
تا قبل از این خیلی دوست داشتم از این سینک های دوقلو داشته باشیم. امروز یهویی به ذهنم اومد که فلانی ؟ تو مگه دوست نداشتی از این سینک ها داشته باشین؟ خب؟ حالا چرا کِیفش رو نمی‌کنی ؟ - خلاصه‌ که پاشدم ظرف ها رو شستم و کیف کردم.
بچه که بودم پروانه ها رو خیلی دوست داشتم ؛ بهشون فکر میکردم. حالا چی ؟ این روزها دیگه هیچ وقت پروانه ها رو مثل بچگی هام ندیدم.‌ ولی هنوز دوستشون دارم .
سلام از من خوش اومدید هر وقت اعضای جدید میان ، من شون شعر می فرستم. 🦋☘ 🌔♥️ - گویند نگو سعدی چندین سخن از عشقش می گویم و بعد از من گویند به دوران ها - از در درآمدی و من از خود به در شدم گویی کز این جهان به جهان دگر شدم -بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران 🥰🌿 ممنونم , لطف شماست 🙏🏻🤍 یعنی بفرستید تو کانال تون ؟ نه اشکالی نداره ❤️ ❤️ ❤️
-من خیلی دلم میخواست برم کربلا.
مامان میگن: «هیچوقت از خدا غافل نشو که حالت خراب شه»
«کلمه های من»
صبح زود بیدار شدن واقعاً حس خوبیه.
واقعاً چرا دیگه صبح ها زود بیدار نمیشم؟ :/
ای پرچمی که سال ها تمام خانواده ما آرزو داشتند تو را بر سر در خانه ای که برای خودشان است نصب کنند ؛ چند روز دیگر که ماه صفر تمام شود تو را دیگر نمی‌بینم تا سال بعد ؛ دلم برایت تنگ می شود.
کی می‌دونه آینده چی پیش میاد ؟! ...
برگه های دفتر ریاضی‌ دبیرستانم که به خاطر مطالبش کم استرس نکشیدم و احساسات بد تجربه نکردم رو بی احتیاط و ملاحظه جدا کردم. درحالی که از اون حس ها هیچ خبری نبود ؛ باهاشون آیینه رو تمیز کردم :)) و به خودم لبخند زدم.