eitaa logo
کلمه
53 دنبال‌کننده
75 عکس
12 ویدیو
0 فایل
همه‌چیز از کلمه شروع شد. راه ارتباطی با من: @mahbubeh_gol
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول شخص مفرد هشت داستان روایت‌گونه دارد که همگی با راوی اول شخص بیان میشود. روایت‌گونه چون در بسیاری از قسمت‌های کتاب، خاطرات نویسنده را می‌شنوید؛ تا جاییکه در داستان مجموعه اشعار یاکولت سوالز نویسنده می‌گوید: اگر رویدادنامه‌ی تاریخی دارید ازتان می‌خواهم با خط ریز گوشه‌ای بنویسید: ۱۹۶۸ هاروکی موراکامی در این سال هوادار سانکی اتمز شد. یا در جای دیگری از همین داستان به کتاب‌ اشعار خودش اشاره میکند که در جوانی با هزینه خودش چاپ کرده و امروزه با قیمت گزاف فروش میرود و امروزه تنها در کلکسیونِ کلکسیونر‌ها پیدا میشود. تا جایی که در بعضی قسمت‌ها تشخیص روای از نویسنده سخت میشود. در اکثر داستان‌ها سه عنصرِ موسیقی، زن و جایی به نام کوبه تکرار شده که این تکرار حالت موتیف در بین داستا‌نها پیدا کرده. نویسنده به خوبی موضوعات ساده را با حالت تعلیق و کشش‌داری بیان کرده که هر صفحه از داستان را با اشتیاق میخوانید. گویی پای صحبت راوی نشسته‌اید و او با جذابیت‌ خاطره‌ای را با تمام جزییات و ریزه‌کاری‌هایش بیان می‌کند. بخشی از کتاب: از بین تمام زن‌هایی که تاکنون شناخته‌ام از همه زشت‌تر بود. ولی شاید منصفانه نباشد اینطور درباره‌اش بگویم. با زن‌های بسیاری آشنا شده‌ام که چهره‌شان زشت بوده. اما به گمانم با خیال راحت می‌توانم بگویم از بین تمام زن‌هایی که در زندگی‌ام به آن‌ها نزدیک بوده‌ام _ آن‌هایی که در خاطرم ریشه دوانده‌اند_ واقعاً زشت‌ترین بود. اینجا از شما میشنوم: https://harfeto.timefriend.net/17356119640454 ۰۳/۱۱/۱۴ @kalamehh ✨🍀✨🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ممنون که نظراتتون رو تو لینک میگین😍
کلمه
ممنون که نظراتتون رو تو لینک میگین😍
خب همچین که تشکر کردم لینک دیگه باز نمیشه. یعنی قشنگ خدا زوم کرده روم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای سلامم ای سرودم ای نگهبان وجودم ای غمم تو شادی‌ام تو مایه آزادی‌ام تو ای وطن! @kalamehh ☘✨☘✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت هفت صبح روز یک‌شنبه قبل از چیدن میز صبحانه وقتی پرده آشپزخانه را کنار زد و سفیدی برف را دید؛ بساط آش را برپا کرد. زیر گاز را روشن کرد و بنشن را گذاشت بپزد. ساعت هشت‌و‌نیم به نیت خرید از در رفت بیرون. توی پارکینگ بازار روز پارک کرد و سری سری خریدهایش را توی صندوق گذاشت. از ساعت ده تا دوی بعدازظهر مشغول جابه‌جایی خریدها شد. آش هم ریز ریز روی گاز میجوشید. سری آخر کارها سرخ کردن کدو و بادمجان بود و ریختن گوشت و نخود توی زودپز. کدو را پک کرد و توی فریزر گذاشت اما بادمجان و گوشت و نخود را توی یخچال. صبح روز دوشنبه بیست و دوم بهمن قبل از اینکه از در بیرون بروند، بادمجان و گوشت و نخود را توی قابلمه ریخت و روی گاز گذاشت. به دخترش گفت:" وقتی اومدیم فقط زیرش رو روشن میکنم که گرم بشه بعد میکوبمش که معطل نشیم برای نهار." ساک نان را برداشت و گفت:" فقط یادم بندازین برگشتنه نون و سبزی هم بخرم." این روز برای او یک جشن است و آداب دارد. هر سال به یک شکل. اینجا از شما میشنوم: https://harfeto.timefriend.net/17356119640454 @kalamehh ☘✨☘✨