عکس ریه سیگاریها را دیدهاید. حتما دیدهاید. همانکه رنگی و واضح است. سیاه، سوخته، مجروح. انگار از توی عکس هم بلایی که بر سر ریه آمدهاست را میشود دید. میشود فهمید.
اگر روزی روزگاری دستگاهی اختراع شد که عکسی از قلبهای ما بگیرد، همینقدر شفاف و واضح، یقین دارم قلبهای ما همانقدر سوخته است. همانقدر مجروح. همانقدر آسیب دیده.
بزرگ اینبار با همه خبرهای سحرگاهی فرق داشت. با ۵ صبحی که با اشک بابا از رفتن حاجقاسم مطلع شدم. با تلوزیون شب تا صبح روشنی که خبری از رییسجمهور دهد. اینبار مهمانی در این خاک شهید شده. مهمانی برای تبریک آمده و جان داده. شده مشتی خاک.
حاج قاسم چه شد؟ مشتی خاک.
رییسی چه شد؟ مشتی خاک.
فخریزاده و سِد رضی چه شدند؟ مشتی خاک.
راستی یک مشت خاک چقدر است؟! دستم را توی هوا میبندم ببینم یک مشت خاک چقدر است. دستم مشت میشود. میشود شبیه قلب. آخر میگویند قلب هر آدمی به اندازه مشت اوست.
این قلب سوخته است. این قلب داغ پشت داغ دیده. این قلب نفس نکشیده مهر داغ دیگری رویش نشسته.
بزرگ، قلبم شبیه شناسنامهام شده پر از مهر. مهرِ داغ. جای خالی ندارد. قلبم رنگ مهرهای شناسنامهام شده، کبود.
بزرگ، دنیا دغدارمان کرده. عزا پشت عزا.
بیا. بیا و بگذار ما آخرین نسلی باشیم که قلبهایشان شبیه ریه سیگاریهاست. خسته. از نفس افتاده. مجروح.
#این_متن_تاریخ_ندارد.
@kalamehh _ کلمه